سالی که یک کتاب از هر کشوری در دنیا خواندم

مجموعه: تد تاک / سرفصل: Talks that'll inspire you to learn a new language /
شنبه 08 اردیبهشت 1397

سالی که یک کتاب از هر کشوری در دنیا خواندم

سالی که یک کتاب از هر کشوری در دنیا خواندم

توضیح مختصر

آن مورگان فکر می‎کرد حسابی کتابخوان است-- تا این که به «نقطه کور فرهنگی عظیم» در قفسه کتابهایش پی برد. در میان نویسندگان متعدد آمریکایی و بریتانیایی، آثار بسیار معدودی از نویسندگان، بیرون از جهان انگلیسی زبان بود. بنابراین هدف بلندپروازانه‌ای را تعیین کرد- خواندن یک کتاب از هر کشوری در دنیا طی مسیری یکساله. اکنون او به دیگر علاقمندان آثار ادبی انگلیسی اصرار دارد که کتابهای ترجمه بخوانند، تا به ین ترتیب ناشران برای آوردن گوهرهای ادبی کشورهای دیگر به حوزه فعالیتشان سخت‌تر بکوشند. با مراجعه به این آدرس می‎توانید نقشه تاثیرات متقابل سفر کتابخوانی او را دنبال کنید-go.ted.com/readtheworld

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

اغلب گفته مى شود كه با نگاه انداختن به قفسه ‎های کتاب یک نفر می‎توانید درباره آن شخص خیلی چیزها بگویید.

اما قفسه ‎های کتاب من چه درباره ‎ام می‎گویند؟

خب، وقتی از خودم چند سال قبل این را پرسیدم، کشف هشدار‎ دهنده ای داشتم.

همیشه خودم را فردی نسبتا فرهنگی و به نوعی شهروند جهان می ‎دیدم.

اما قفسه ‎های کتابم داستان نسبتا متفاوتی را می ‎گفتند.

تقریبا بخش عمده عنوان آنها به نویسندگان آمریکای شمالی یا بریتانیایی تعلق داشت، و تقریبا هیچکدام ترجمه نبودند.

پی بردن به این نقطه کور فرهنگی عظیم در کتابخوانی ‎ام، شوک بزرگی بود.

و هنگامی که درباره آن فکر کردم، برایم جای شرمندگی داشت.

می‎دانستم که باید کلی داستانهای جالب، آن بیرون از نویسندگانی باشد که آثارشان به زبانی غیر از انگلیسی است.

و واقعا فکرش غم ‎انگیز بود که عادات کتابخوانی من به این معنا بود که من احتمالا هرگز با آنها برخورد نداشته ‎ام.

پس تصمیم گرفتم تا برای خودم مسیر فشرده ‎ای از کتابخوانی جهانی را تجویز کنم.

۲۰۱۲ قرار بود یک سال خیلی بین ‎المللی برای بریتانیا باشد؛ همان سالی که المپیک لندن برگزار شد.

و من تصمیم گرفتم از آن بعنوان چارچوب زمانی ‎ام برای خواندن یک رمان یا مجموعه داستانهای کوتاه یا زندگی نامه از همه کشورهای جهان استفاده کنم.

و این کار را کردم.

و بسیار هیجان ‎انگیز بود و چیزهای قابل توجه ‎ای یاد گرفتم و ارتباطات جالبی در این میان ایجاد شد که مایلم امروز با شما در میان بگذارم.

اما شروعش با مشکلات کاربردی همراه شد بعد از کار کردن روی لیستهای بسیار مختلفی از کشورهای جهان برای استفاده در پروژه ‎ام، در آخر با فهرست کشورهای سازمان ملل پیش رفتم، که البته تایوان را به آن افزودم، و در مجموع ۱۹۶ کشور شدند.

و بعد از این که یاد گرفتم چطور بین کتابخوانی و وبلاگ نویسی هماهنگی ایجاد کنم ، درباره آنها را برای تقریبا چهار کتاب در هفته که پنج روز آن کاری بود را انجام دهم،

بعدش مجبور شدم با این واقعیت مواجه شوم که احتمالا قادر نباشم همه کتابها را به انگلیسی از همه کشورها بدست بیاورم.

تنها حدود ۴/۵ درصد از آثار ادبی منتشر شده بصورت سالانه در بریتانیا ترجمه هستند، و تقریبا این ارقام در بیشتر جهان انگلیسی زبان یکسان است.

اگر چه، تناسب کتابهای ترجمه شده در خیلی از کشورهای دیگر بسیار بالاتر است.

۴/۵ درصد، برای شروع خیلی کمه (ناکافی است)، اما چیزی که این رقم به شما نمی‎گوید این است که خیلی از آن کتابها از کشورهای صاحب شبکه‎ های انتشاراتی قوی و کلی حرفه‏‎‎‎ای های این صنعت هستند که هدفشان پیدا کردن مشتری از بین ناشران انگلیشی زبان است.

خب برای مثال، اگر چه بیش از ۱۰۰ کتاب سالانه از فرانسوی در بریتانیا ترجمه و منتشر می‎شود، اغلب از کشورهایی مثل فرانسه و سوییس میایند.

آفریقای فرانسوی زبان، از سوی دیگر بندرت توجه ‎ای را بخود جلب خواهد کرد.

نتیجه ‎اش این می‎شود که بسیاری از ملل که از ادبیاتشان در بازار به انگلیسی هیچ اثری نیست، یا که خیلی کم هست.

کتابهایشان برای خوانندگان زبانی که بیشترین سهم را در جهان نشر دارد، ناشناخته(مخفی) می‌ماند.

اما وقتی پای کتابخوانی در مقیاس جهانی به میان آمد بزرگترین چالش برایم این واقعیت بود که نمی‎دانستم از کجا شروع کنم.

من که عمرم را تقریبا تنها صرف مطالعه کتابهای آمریکای شمالی و بریتانیا کرده بودم، هیچ ایده ‎ای نداشتم که چطور سراغ منبع ‎یابی و پیدا کردن داستانها و انتخابشان از بین آنهمه از بقیه دنیا باشم.

بلد نبودم چطور دنبال داستانی از سوییس باشم.

هیچ رمان خوبی از نامبیا نمی‎شناختم.

چیزی برای پنهان کردن ندارم– من بیگانه هراسِ ادبیِ نادانی بودم.

پس محض رضای خدا چطور می‌‎خواستم ادبیان جهان را بخوانم؟

باید کمک می‎گرفتم.

بنابراین در اکتبر ۲۰۱۱، بلاگم را ثبت نام کردم، ayearofreadingtheworld dot com و یک درخواست کوتاه انلاین پست کردم.

توضیح دادم چه کسی بودم، چقدر دایره مطالعاتی ‎ام کم عمق بود، و از کسانی که اهمیت می‎دادند درخواست داشتم برایم پیغام بگذارند که چه آثاری از دیگر قسمتهای جهان بخوانم.

آن موقع، حتی فکرش را نمی کردم که کسی علاقمند باشد، اما ظرف چند ساعت از پست آنلاینی که گذاشتم، مردم شروع به تماس گرفتن کردند.

اولش دوستان و همکاران بودند.

بعد دوستانِ دوستان.

و خیلی زود غریبه‎ ها.

چهار روز بعد از آن که درخواست آنلاین را گذاشتم، پیغامی را از زنی به اسم رفیدا در کوالا‎لامپور دریافت کردم.

گفت که از پروژه من خوشش آمده، آیا می‎توانست سری به کتابفروشی انگلیسیزبان محلشان بزند و کتاب مالزیایی ‎ام را انتخاب کرده و برایم پست کند؟

مشتاقانه پذیرفتم، و چند هفته بعد، بسته را دریافت کردم که به جای یکی، حاوی دو کتاب بود– انتخاب رفیدا از مالزیا، و یک کتاب از سنگاپور که باز او برایم انتخاب کرده بود.

در آن زمان برایم جای شگفتی داشت که یک غریبه ۹٫۶۵۰ کیلومتر دورتر تا این حد پیش برود و به کسی که هرگز شاید او را نبیند اینقدر کمک کند.

اما مهربانی رفیدا اثباتی بود بر الگوی کلی آن سال.

بارها آدمها زحمت کمک کردن به من را به خودشان دادند.

بعضی حتی از طرف من تحقیق انجام دادند، و برخی دیگر مسیرشان را طی تعطیلات و سفرهای کاری کج می‎کردند تا بجایم به کتابفروشی بروند.

معلوم شد، اگر قصد مطالعه جهان را داشته باشید، اگر قصد مواجه با آن را با ذهنی بازداشته باشید، جهان به شما کمک خواهد کرد.

وقتی نوبت کشورهایی می‎شد که در بازار انگشت ‎شمار یا اصلا هیچ اثری به انگلیسی نداشتند، آدمها باز کوتاه نمی ‌آمدند.

کتابها اغلب از منابع شگفت‎ آوری می ‌آمد.

برای مثال کتابم از پاناما، حاصل مکالمه ‎ای بود که در توییتر با کانال پاناما داشتم.

بله کانال پاناما حساب توییتر دارد.

و وقتی درباره پروژه ‎ام توییت کردم، بهم پیشنهاد که شاید بد نباشد اثری از نویسنده پانامایی، خوان دیوید مورگان را امتحان کنم.

وب سایت مورگان را پیدا کردم وبرایش پیغام دادم، پرسیدم آیا هیچ یک از رمان های اسپانیایی زبانش به انگلیسی ترجمه شده بود.

و او گفت که هیچکدام ترجمه نشده بود، اما یک ترجمه منتشر نشده از رمانش به اسم «اسب زرین» داشت.

آن را برایم ایمیل کرد، به من اجازه داد تا یکی از اولین کسانی باشم که کتاب را به انگلیسی بخوانم.

مورگان به هیچ وجه تنها استاد سخنی نبود که اثرش را اینطور با قسمت کرد.

از سوئد گرفته تا پالائو، نویسندگان و مترجمان کتابهایی که خودشان منتشر کننده بودند و آنانی که از سوی ناشران انگلیسی برای انتشار انتخاب نشده بودند یا دیگر موجود نبودند، را برایم ارسال می‎کردند، و به من امتیاز مطالعه اجمالی برخی از جهان های تخیلی قابل توجه را می‎دادند.

برای مثال درباره پادشاه آفریقای جنوبی Ngungunhane را خواندم که علیه پرتقالی ها در قرن نوزدهم مقاومت کرده بود؛ و درباره آیین ازدواج در دهکده ‎ای دورافتاده در سواحل دریای خزر در ترکمنستان.

پاسخ کویت به بریجیت جونز را ملاقات کردم.

و درباره عیاشی و میگساری زیر درختی در آنگولا خواندم.

اما شاید جالب‎ ترین مثال، از وقتی که آدمها صرف کمک به من‎ کردند تا دنیا را بخوانم، به پایان درخواستم مربوط می‎شود، وقتی سعی کردم به کتابی از یک جزیره کوچک پرتقالی زبان از ملت آفریقایی سائوتومه و پرنسیپ دست یابم.

وقتی چند ماه را صرف پیدا کردن هر راهی برای یافتن کتابی کرده بودم که به انگلیسی از آن ملت ترجمه شده بود، تنها راه باقیمانده برایم این بود که آیا می‎توانستم اثر از صفر ترجمه شده‎ ای داشته باشم؟

دیگر واقعا مشکوک شده بودم که کسی قصدشو دارد که بخواهد در این مساله کمکم کند، و وقتش را برای چیزی مثل آن بگذارد.

اما ظرف یک هفته از گذاشتن فراخوانم روی توییتر و فیسبوک برای پرتقالی زبانها، نیروی بیش از حد لازم برای مشارکت در پروژه داشتم، از جمله مارگارت جول کوستا، که در حوزه خود سردمدار است، مترجم آثار خوزه ساراماگو برنده جایزه نوبل.

به همراه نه نفر دواطلبی که داشتم،

موفق به یافتن کتابی از سائو تومیان نویسنده شدم که می‎توانستم نسخه‎ های کافی اثر ویرا انلاین بخرم.

این یکی از آنهاست.

و برای هر کدام از داوطلبانم یک نسخه بفرستم.

هرکدام دو تا داستان کوتاه از این مجموعه انتخاب کردند، سر حرفشان ماندند وترجمه ‎هایشان را برایم ارسال کردند، و طی شش هفته، کتابی کامل برای خواندن داشتم.

در آن مورد، همانطور كه به دفعات در سال کتابخوانی جهانى‌ ام مواجه شدم، عدم دانش کافی و اِشراف داشتن به محدودیت هایم به فرصت بزرگی تبدیل شده بود.

وقتی نوبت سائوتومه و پرنسیپ شد، نه تنها فرصت لازم برای یادگیری چیزی جدید و کشف مجموعه جدیدی از داستانها بود بلکه همچنین گرد آوردنده گروهی از آدمها و تسهیل کردن یک تلاش مشترک خلاقانه بود.

ضعف من نقطه قوت پروژه شده بود.

کتابهایی که آن سال خواندم چشمم را به روی خیلی چیزها گشود.

همانطور که لذت بردندگان از کتابخوانی مستحضرند کتابها قدرتی خارق‎ العاده‎ برای از خود بیخود کردن و قرار دادنتان در چارچوب فکری شخص دیگری دارند، بنابراین برای مدتی هم که شده دنیا را با چشمانی متفاوت می‎بینید.

هرچند می‎تواند تجربه ‎ای ناراحتی باشد، بخصوص اگر کتابی که می‎خوانید از فرهنگی کاملا متفاوت از ارزشهای فرهنگی شماست.

اما خب می‎تواند واقعا روشنگرانه باشد.

دست و پنجه نرم کردن با ایده‎ های ناآشنا به شفافیت فکری شما کمک می‎کند.

و همینطور می‎تواند باعث پدیداری نقاط کوری شود که از آن طریق به دنیا نگاه می‎کرده‎اید.

وقتی برای مثال برمی‎گردم و به آن حجم از ادبیات انگلیسی زبانی می‎نگرم که با آن بزرگ شدم، به این آگاهی می‎رسم که چقدر کم عمق بوده، در مقایسه با غنایی که جهان ارائه می‎کند.

و همانطور که ورق ها زده می ‎شدند، اتفاق دیگری هم افتاد.

کم کم، آن فهرست کشورهایی که آن سال را شروع کرده بودم از یک مشت اسامی ثبت شده آکادمیک و بی ‎احساس به ماهیت های زنده و پراز سرزندگی تغییر کرد.

الان قصدم این نیست که بگویم تنها با خواندن یک کتاب، تصویر واضحی از یک کشور به شما ارائه می ‎شود.

اما رویهمرفته، داستانهای که آن سال خواندم، از من موجود سرزنده‎ تری نسبت به قبل ساخت، به لطف غناء، تنوع و پیچیدگی سیاره قابل توجهمان.

به این می‌مانست که قصه‎ های جهان و مردمی که تا این حد مایه گذاشته بودند تا در خواندنشان به من کمک کنند این کار را برایم ممکن کرده بود.

این روزها، وقتی به قفسه کتابهایم نگاه می ‎کنم یا آثار روی کتابخوان الکترونیکی ‎ام را بررسی می‎ کنم، قصه نسبتا متفاوتی را برایم می‎ گویند.

داستان قدرتی که کتابها برای متصل کردن ما در این فضای سرشار از تفاوتهای سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی دارند.

قصه انسانهای بالقوه ایست که باید با هم کار کنند.

و گواهی است بر دوران خارق‎ العاده‎ای که در آن زندگی می‎ کنیم، به لطف اینترنت، الان خیلی راحتتر است که غریبه ‎ای بخواهد یک داستان، یک دیدگاه جهانی، یک کتاب را با شخصی که هرگز ملاقات نکرده و در سوی دیگری از زمین است همخوان کند.

امیدوارم این داستانی باشد که در سالهای در پیشرویم میخوانم.

و امید دارم مردم بیشتری به من ملحق شوند.

اگر دامنه خواندمان را گسترش دهیم،ن اشران انگیزه بیشتری برای ترجمه ‎های بیشتر خواهند داشت، و ما از این لحاظ غنی ‎تر خواهیم بود.

سپاسگزارم.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.