سرفصل های مهم
2بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
مفهوم گناه وجود داره چون انسانها انتخاب میکنند
که مرتکب گناه بشند ،در نتیجه انکار این حقیقت ،ما انسانها شرم، پشیمانی توبه و رستگاری رو فراموش کردیم
و حالا خداوند راهی پیدا کرده تا به صورت مستقیم جهنم رو بهمون نشون بده
خدا چرا باید همچین کاری کنه؟
اون ازمون میخواد درستکارتر باشیم
رئیس جونگ، امروز خیلی زحمت کشیدید
ممنونم.
به سلامت برید
رئیس جونگ جینسو؟
اوه، فکر کنم شماها تازهواردید -
ما پلیسیم -
بفرما
ممنونم
کارآگاهها، برای چی اینجا اومدید؟
ما داریم در مورد قتلی که امروز اونطرف اتفاق افتاده تحقیق میکنیم
قتل؟
بله -
اوه. به نظرم منظورتون عقوبته. جالبه که دارید در مورد کارهای خداوند تحقیق میکنید
درک میکنم
به نظرِ شماها، اون یه قتله
هیجونگ، من میبرمش.
بدش من
ممنونم
خواهش میکنم
خب چطور میتونم کمکتون کنم؟
خب
هیجونگ!
کیونگهون
هی
هی! تو اینجا چی کار میکنی؟
ولم کن، بابا!
بذار برم
تو الان نباید توی آکادمی باشی؟
اینجا چه غلطی میکنی؟
سلام، هیجونگ
مشتاق دیدار
حسابی قد کشیدی
سلام
داشتم میرفتم نگران نباش
بعد از کلاست مستقیم برو خونه، فهمیدی؟
باشه بابا، فهمیدم
رئیس جونگ، من میرم
باشه.
به سلامت بری، هیجونگ
خدانگهدار. برای امروز ممنونم
فکر کردید دارید چی کار میکنید؟
یه بار هیجونگ بهم گفت که باباش پلیسه
عجب تصادفی
سازمان شما از بچههای زیر سن قانونی سوءاستفاده میکنه؟
معلومه که نه
از طریق کار داوطلبانه باهاش آشنا شدم
چون به نظر شما کار درستی نمیاد، بهش میگم دیگه از این به بعد کار داوطلبانه نکنه
باشه؟ خب، بگذریم میخوام در مورد پرونده ازتون چند تا سوال بپرسم
متاسفم من یه مصاحبه دارم
اشکالی نداره توی مسیر به سوالات جواب بدم؟
اصلا، مشکلی نیست
پس بریم؟
بیا فعلا دنبالش بریم
باشه. بریم. ممنون که منتظر شدید.
قطار تا لحظاتی دیگر حرکت میکند
رئیس جونگ، همیشه اینطوری رفت و آمد میکنید؟
لازم نیست منو رئیس صدا بزنید
میتونید راحت منو جونگ جینسو صدا کنید
اعضا کمک کردن یه ماشین بگیرم اما من ترجیح میدم از حمل و نقل عمومی استفاده کنم
فکر کنم انتظار داشتید من یه رهبر فرقه باشم
من اصلا همچین آدمی نیستم
مطمئنم سوالاتِ زیادی دارید
چطور ممکنه انسانها کاملا کارهای خدا رو درک کنند؟
شما همیشه یه معتقد بودید؟
نه
من توی پرورشگاه کاتولیک بزرگ شدم مذهب همیشه قسمتی از زندگی من بوده
رئیس جونگ
لطفا جای من بشینید
نه، لازم نیست. راحتم
اوه نه. خواهش میکنم، روی این صندلی بشینید
ممنون از لطفتون
هی، اون جونگ جینسوئه
رئیس حقیقت جدید!
واقعاً اون اینجاست؟
نمیتونم باور کنم.
اینجا چیکار میکنه؟
همینطور که بزرگ میشدم، همیشه دلم میخواست بمیرم
راستش، من علاقهای به زندگی نداشتم
منتظر بودم بیست ساله بشم، تا ببینم چطور به زندگیم خاتمه بدم
چرا حالا بیست ساله؟
زمانی که 20 ساله بشید ، میتونید با یه مقدار کمک مالی از پرورشگاه برید
من مصمم بودم زندگیم رو پایان بدم، اما نمیخواستم مردم جسدم رو ببینم. پس به دشتی توی تبت سفر کردم
اونجا، کرکسها به حساب اجساد میرسن
اون موقع اولین باری بود که توی زندگی معنایی رو پیدا کردم
از اون زمان، به دنبال نشانههای خدا به همه جا سفر کردم
بعد از ده سال سفرتونستم یه ذره اراده خدا رو درک کنم
و متوجه شدم مقدر بوده چی کار کنم. بعضی مردم میگن که حقیقت جدید با تیغه پیکان ارتباط نزدیکی داره
درسته؟ منم به شدت از این ادعا متاسفم
بعضی افراد هستند که عقیده ما رو به غلط تفسیر میکنند و افکاری افراطی دارند
تنها هدف ما آگاهی دادن به دنیا در مورد اراده خداست تا بتونیم زندگی درستی داشته باشیم
این تنها هدف ماست
کجاش خندهداره؟
انجام کارهای خوب به خاطر ترس از نفرین و عذاب
میشه بگیم همچین چیزیه، درسته؟
غیر از ترس، دیگه چی باعث میشه مردم از کارهای زشتشون برگردن؟
شما راه دیگهای میشناسید؟
براساس گفته شما، این خدا به اراده آزاد انسانها اعتقادی نداره
نکته جالبی رو بیان کردید، کارآگاه جین
اراده آزاد
درسته
از هیجونگ شنیدمکه همسرتون به قتل رسیده
نمیتونم دردی که تحمل کردید رو تصور کنم
الان اون قاتل داره چی کار میکنه؟
آزاد شده و به جامعه برگشته و داره راحت زندگیش رو میکنه، نه؟
فکر میکنید اون قوانین انسان ساخت به برقراری عدالت کمک میکنند؟
فکر میکنید قاتل احساس پشیمانی میکنه؟
رئیس جونگ؟
سلام، من برای مصاحبه اومدم
سلام
این شماره منه
لطفا اگه سوال دیگهای داشتید باهام تماس بگیرید
من رفتم
لطفا از این طرف
واقعا اونجا زندگی میکنه؟
واقعا یه آدم معمولی نیست
انتظار داشتی رهبر فرقه یه آدم معمولی باشه؟
هیجونگ
اونو نشور.
میخوام فردا بپوشمش
باید با هم حرف بزنیم
من یه آدم متعصب یا افراطی نیستم
از سر کنجکاوی به چند تا از جلسههاش رفتم
نگران نباش
مدرسه هم نپیچوندم
خیالت راحت شد؟
از هیجونگ شنیدم که همسرتون به قتل رسیده
نمیتونم دردی که تحمل کردید رو تصور کنم
فکر میکنید قاتل احساس پشیمانی میکنه؟
نیروهای گشت، لطفا اطراف منطقه رو پوشش بدید
یه لحظه
ولم کن -
ولم کنید، آشغالها
ولم کنید
ولم کنید
قربان لطفا!
بگیریدش
بس کن
ولم کن، عوضی
بس کن، کیونگهون
بهت گفتم نیای اینجا
ولم کنید
کیونگهون، زده به سرت؟
ولم کنین
من شوهرشم
بذارید ببینمش
فقط بذارید ببینمش
ولم کنید!
ولم کنید
عزیزم
کیونگهون
برای چی اون زن رو کشتی؟
بهمون بگو چرا این کار رو کردی.
قربان اونجا رو.
اونجا رو ببینید لطفا
اصلا عذباب وجدان داری؟
کافیه
نباید اینجا باشی
کیونگهون، لطفا
باید بری
نباید اینجا باشی، برو
خودتو جمع و جور کن
خواهش میکنم کیونگهون
به هیجونگ فکر کن
باید سر پا بمونی
به دخترت فکر کن!
خواهش میکنم کیونگهون
فقط به دخترت فکر کن!
تو باید مراقب هیجونگ باشی.
باید سر پا بمونی و دوام بیاری
من میرم خونه
چطور امروز زود میری خونه؟
امروز خیلی دیر گذشت
فردا میبینمتون
شب بخیر.
منم باید زود تعطیل کنم و برم خونه
متن انگلیسی درس
The concept of sin exists because humans choose to sin.
As a result of denying that fact, humans, have forgotten about guilt, remorse, repentance, and redemption.
God has found a way to directly present to you a perfect demonstration of exactly what Hell is like.
Why would God do this for us?
He’s telling us to be more righteous.
Chairman Jung, you did wonderfully today.
Thank you for saying that.
Travel safely.
Chairman Jung Jinsu?
Oh, you must be newcomers.
Police, actually.
Here you go.
Um, thank you.
What brings you here, Detectives?
We’re investigating the murder case that occurred earlier today.
What murder case?
Yeah?
Oh.
I guess you’re talking about the demonstration.
It’s funny once you start investigating God’s deeds.
I understand.
In your eyes, it’s still a murder.
Hee-jung, I got this.
Give it to me.
Thank you.
You’re welcome.
So how may I help you?
Well.
Heejung!
Kyunghun?
Hey!
Hey!
What are you doing here?
Let me go.
Dad, let go of me!
What are you doing here?
Aren’t you supposed to be at the academy?
Hey, Heejung.
It’s been a while.
You’re so tall now.
Hey.
I was just leaving, relax.
After class, you go straight home, you hear me?
I hear you.
Chairman Jung, I’ll get going.
Okay.
Bye, Heejung.
Bye.
Thank you for today.
What do you think you’re doing?
Heejung once told me her father was a police officer.
What a coincidence.
Does your organization take advantage of minors?
Of course not.
I got to know her through volunteer work.
But since you don’t find it appropriate, I’ll be sure to tell her to refrain from volunteering from now on.
Okay?
Well, uh anyway, we’d like to ask you a few questions regarding the case if you have a minute.
I’m sorry, but I have an interview scheduled.
Do you mind if I answer them on the way?
Not at all.
We’ll follow you.
Let’s walk, shall we?
Come on.
Let’s go.
Thank you for waiting.
The train will be departing shortly.
Is this how you usually commute, Chairman Jung?
You don’t need to address me as Chairman.
Why don’t you just call me by my name?
The members wanted me to have a car, but I much prefer to use public transportation.
I suppose that you were probably expecting me to be some sort of cult leader that takes advantage of people or something.
But that’s not who I am.
I’m sure you have a lot of questions for me.
How can humans ever hope to get to the bottom of God’s plans, or even understand His will?
Have you always been a part of a religious group?
Ah, not really.
I grew up in a Catholic orphanage, so I guess religion has always been in my life.
Chairman Jung!
Take my seat.
No, it’s okay.
There’s no need for that.
Oh, no.
I insist.
Thank you for your kindness.
Hey, that’s Jung Jinsu.
The chairman of the New Truth!
Is he really here?
I can’t believe it.
What’s he doing here?
As I matured with age, I really wanted to die.
Honestly, life didn’t interest me at all anymore.
I was looking forward to turning 20 and pondering how I should end my life.
Why 20, specifically?
Once you turn 20, you get to leave the orphanage with some financial support.
I was determined to end my life, but at the same time, I didn’t want anyone to see me leave this earth, so.
There was this Tibetan plain I went to.
I saw eagles scavenge dead bodies.
That was the moment I found meaning in life for the first time.
From that day on, I traveled everywhere to find traces of God.
After looking for ten years, I got to understand God’s purpose a little.
And that’s how I came to realize what I was meant to do.
Some people are saying that the New Truth is closely associated with the Arrowhead.
Is that true?
I can’t tell you how much I regret that claim.
It’s unfortunate, but there are those who misinterpret our doctrine and have radical ideas.
Letting the world know of God’s wish for us to live more righteously.
That’s the only goal that matters to me.
What’s so funny about that?
Upholding righteousness and justice in fear of damnation.
Is that truly righteous and just?
What else would make humans repent other than fear?
Can you think of even one other thing?
According to you, God must think humans don’t have autonomy over themselves.
That’s an interesting point, Detective Jin.
Autonomy.
Right.
I heard from Heejung that your wife was murdered.
I can’t even imagine all the pain you had to endure.
What could the murderer be doing right now?
Wasn’t he released back into society after serving his sentence?
Do you honestly believe true justice can be served through man-made law?
Do you think the murderer feels remorse?
Chairman Jung?
Hi, I’m here to do the interview with you.
Hello there.
That’s my number.
Please feel free to contact me if you have any other questions.
Have a good night.
Follow me, please.
That’s where he lives?
He’s something else, isn’t he?
Yeah, but be honest did you really expect a cult leader to be ordinary?
Heejung.
You don’t have to wash it, Dad.
I’m gonna wear it tomorrow.
We need to talk.
I’m not a fanatic or anything.
I went to a few of his lectures out of curiosity.
There’s nothing for you to worry about.
I never missed school because of it.
Are we done now?
I heard from Heejung that your wife was murdered.
I can’t even imagine all the pain you had to endure.
Do you think the murderer feels remorse?
Patrol cars coming in from town, stand by.
Please, wait.
Let go of me!
Let go of me, you bastards!
Let go!
Let go!
Sir, please.
Grab him!
Stop!
Let go, you son of a bitch!
Stop, Kyunghun.
I told you not to come here.
Let go!
Kyunghun, are you out of your mind?
Let go of me!
I’m her husband!
Just let me see her.
Just let me see her!
Let go!
Let go of me!
Honey.
Kyunghun, please.
Why did you do it?
Tell us why you did it.
Sir, over here.
Look over here, please.
Do you have any remorse at all?
That’s enough!
You shouldn’t be here.
Kyunghun, please.
You should go.
You can’t be here.
Pull yourself together!
Please, Kyunghun.
Think about Heejung.
You need to overcome this.
Think about your daughter!
Please, Kyunghun.
Just think about your daughter!
You gotta take care of Heejung.
You have to get through this.
I’m going home.
It’s still pretty early, isn’t it?
It’s been a slow day, so.
I’ll see you tomorrow.
Good night.
I should close early and go home too.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.