توضیح مختصر: اگر ارتشی ۳۰ هزاری به جنگ ارتشی ۴۰۰ هزاری برود، درحالیکه کشتیهایشان در ساحل برپا باشد، ممکن است خیلیها فکر فرار به سرشان بزند و به کشتیهای خود برگردند و از جنگ شکست بخورند و فرار کنند. اما وقتی قبل از شروع جنگ کشتیهای خود را بشکنند، دیگر چارهای جز پیروزی ندارند.
زمان مطالعه: 13 دقیقه
سطح: سخت
سخنرانی مشهور پاتریک هنری
آزادم کن یا مرا بکش! این سخن یک آمریکایی مشهور است که بیش از ۲۰۰ سال پیش میزیست. پاتریک هنری سخنرانی پُرشوری کرد که مردم را به مقابله و جنگ با بریتانیا ترغیب نمود. برخی از آمریکاییها داستان او را از یاد بردهاند اما فراخوان مشهور او، برای اقدام کردن را به یاد دارند.
این سخنان در یادها مانده چون درباره قدرت ایمان او و نپذیرفتن چیزی کمتر از پیروزی است. او نگفت مرا آزاد کن یا یک استیک خوشمزه برای شامم بده.
او نگفت آزادم کن یا کاری با درآمد خوب به من بده. او گفت یا مرا آزاد کن یا بکش! برای پاتریک هنری هیچ انتخاب دیگری جز آزادی وجود نداشت. او فقط آزادی کامل را میپذیرفت. قدرت ایمان، آرمانی کاملاً آمریکایی است. اگر ایمانتان بهقدر کافی قوی باشد، هر چیزی ممکن میشود. اگر شکست را نپذیرید هر چیزی ممکن میشود. اگر دست از تلاش برندارید هر چیزی ممکن میشود.
۲۵۰ سال پیش مردی اسپانیایی به نام کورتز این را خیلی خوب درک کرد. او قدرت ایمان و قدرتِ نپذیرفتن شکست را درک کرده بود. کورتز سرباز و جهانگرد بود.
او بیشتر به خاطر فتح بخش اعظم سرزمینی که امروز مکزیک نامیده میشود، معروف است. در آن زمان بیشتر مکزیک در دست امپراتوری قدرتمند آزتکهای سرخپوست بود.
کورتز در سال ۱۵۱۹ تنها با ۱۱ کشتی و ۵۰۰ سرباز به مکزیک رسید. هدف او تسلط بر آزتکهایی بود که جمعیتشان به ۲۰ میلیون نفر میرسید.
آزتکها ۳۰۰ سال بود که بر مکزیک تسلط داشتند. کورتز و سپاه کوچکش تنها پس از سه سال آزتکها را کاملاً شکست دادند.
چطور ممکن بود سپاهی کوچک چنان امپراتوری عظیمی را شکست دهد؟ یکی از دلایل آن پیشرفته بودن فنون نظامی اسپانیاییها بود. آنها تدابیر جنگی و سلاحهای بهتری داشتند. این موجب برتری آنها بود اما برای شکست یک امپراتوری ۲۰ میلیونی کافی نبود. امپراتوری آزتک بزرگ و قدرتمند بود اما متحد و یکپارچه نبود. سیاستها و کشمکشهای داخلی در امپراتوری آزتک، آنها را ضعیف کرده بود. جنگ قبایل آزتک با همسایگان آزتک هم رایج بود. کورتز از اینها برای ایجاد تفرقه و تسلط بر آنان استفاده کرد. او با قبایل مختلف آزتک و همسایگانشان پیمان میبست تا در مقابله با سران آزتک او را یاری کنند.
کورتز در حال مذاکره با یکی از قبایل آزتک
کورتز علاوه بر داشتن سلاحهای نوین و مهارتهای سیاسی، بسیار خوششانس هم بود. یکی از بردههای آفریقایی او آبلهمرغان گرفته بود. این برده بیماری را به آزتکها سرایت داد و بیماری بهسرعت شیوع پیدا کرد. اروپائیها نسبت به آبلهمرغان ایمنی داشتند، اما این بیماری برای آزتکها بسیار مهلک بود. بیماری در تمام امپراتوری آزتک شایع شد و در برخی از شهرها حدود ۴۰% از جمعیت را به کام مرگ کشید.
سلاحهای نوین، مبارزه سیاسی درون امپراتوری آزتک، و بیماری، در شکست آزتکها به کورتز کمک کرد، اما مهمترین سلاح او وَلع و ایمانش به پیروزی بود. البته هرکسی این ایمان و ولع را ندارد. وقتی او به مکزیک رسید، برخی از سربازانش راجع به فرار حرف میزدند. آنها سپاهی بسیار کوچک بودند که میخواستند با یک امپراتوری میلیونی بجنگند، و برخی از سربازان دچار وحشت شده بود. کورتز میدانست که ترس دشمن آنهاست. او همچنین میدانست که ایمان و اشتیاق برای پیروزی ضروری است، پس دست به کار احمقانهای زد. او به مردانش دستور داد کشتیها را سوراخ کنند. وقتی سربازان، غرق شدن و به زیر آب رفتن کشتیها را نگاه میکردند، فهمیدند که دیگر راه فراری ندارند. بدون کشتی به هیچ جایی نمیتوانستند بروند. خیلی زود امپراتوری آزتک تجزیه شد اما ذهن اسپانیاییها همیشه ۱۰۰% متعهد به پیروزی بود. کورتز مطمئن بود که سربازانش هیچ راه دیگری ندارند. آنها یا باید میجنگیدند یا کشته میشدند.
نقاشی غرق کردن کشتی ها به دستور کورتز
مردان کورتز که هیچ راه دیگری نداشتند، سخت جنگیدند و پیروز شدند. کورتز به مردی ثروتمند و قدرتمند تبدیل شد. البته او از نگاه آزتکها یک قهرمان نبود. او آدم رذلی بود که برای کشتن و غارت به کشورشان پا گذاشته بود. امروزه بسیاری از افراد، وجدان مردی که انسانهای زیادی را برای دستیابی به طلا و دارایی نابود کرده، زیر سؤال میبرند. آنچه واضح و روشن است، عقیده راسخ و ایمان کورتز است. کورتز به خاطر غرق کردن کشتیهایش تا به امروز در یادها مانده است.
این تصمیم، درسی از ایمان به موفقیت و نپذیرفتن شکست است.
کورتز به خاطر نابودی کشتیهایش معروف شد اما اولین کسی نبود که این کار را میکرد. «ووگها را بشکنید و کشتیها را غرق کنید» جملهای باستانی در چین و درباره مردی است که شکست را نپذیرفت. ژیانگ یو در قرن دوم پیش از میلاد یکی از ژنرالهای ارتش چو بود. او هم مثل کورتز مردی صلحطلب نبود. او درواقع با کشتن رئیسش به قدرت رسید. ارتش چو با ارتش کین در جنگ بود. ژیانگ یو میخواست حمله کند، اما رئیسش سونگ یی میخواست صبر کند. ژیانگ یو نتوانست طاقت بیاورد. شمشیرش را بیرون کشید و با یک ضربه سر سونگ یی را از تن جدا کرد. پس از مرگ سونگ یی، ژیانگ یو ژنرال ارشد ارتش چو شد. او تنها با ۳۰ هزار سرباز به جنگ ۴۰۰ هزار سرباز ارتش کین رفت.
این مسئله موجب هراس ژیانگ یو نشد.
ایمان او به پیروزی بسیار قدرتمند بود. او به سربازانش دستور داد از رود زرد عبور کنند و بهطرف ارتش بسیار بزرگتر کین حرکت کنند. پس از عبور از رودخانه به مردانش دستور داد تا قایقها را از بین ببرند. ژیانگ یو نیز مانند کورتز میخواست مردانش به پیروزی تمرکز کنند و شکست را نپذیرند. سربازان او بدون قایق نمیتوانستند فرار کنند. مردان او یا باید میجنگیدند و به پیروزی میرسیدند و یا میمردند. هیچ راه دیگری وجود نداشت. جنگ سادهای نبود و نبردهای بیشماری لازم بود. در یک نقطه ژیانگ یو دوباره نگران فرار سربازانش بود. او به سربازانش دستور داد تمام لوازم پختوپز را از بین ببرند و فقط غذای سه روزشان را با خود بردارند. دوباره برای سربازانش هیچ راه دیگری جز پیروزی باقی نگذاشت.
نقاشی غرق کردن کشتی ها به دستور کورتز
با داشتن غذای سه روز، تنها راه برای زنده ماندن این بود که با دشمن بجنگند و غذای او را به چنگ بیاورند. یا موفقیت یا مرگ. ژیانگ یو و سربازانش ارتش بسیار بزرگتر کین را شکست دادند. در آخر ۲۰۰ هزار سرباز ارتش کین تسلیم ژیانگ یو شدند اما او مرد باگذشتی نبود. خیلی زود تمامی آنها را زندهبهگور کرد.
ژیانگ یو و کورتز قهرمان نبودند و بهیقین مردان صلحطلبی هم نبودند، اما اعتقاد راسخی داشتند.
هردوی آنها بدون هراس و تردید با چالشهای باورنکردنی روبرو شدند.
اغلب انسانها دست از تلاش برمیدارند و فکر میکنند که موفقیت غیرممکن است، اما کورتز و ژیانگ یو عکس این عمل کردند. آنها موفقیت را باور داشتند و دست کشیدن از آن را غیرممکن ساختند. این دو مرد مسئول مرگ دردناک هزاران نفر بودند، اما درسهای زیادی درباره قدرت ایمان و نپذیرفتن شکست دادند. این دیدگاه را چگونه میتوانید در چالشهای زندگی خود بکار ببرید؟ کلمه انگلیسی decision از ریشه لاتین decisio به معنای بریدن گرفته شده است. ژیانگ یو از تمام گزینههای دیگر بُرید و تصمیم گرفت بجنگد.
وقتی او کشتیهایش را غرق میکرد و ووگهایش را میشکست، از تمام گزینهها بهجز موفقیت دل میبرید. درباره چالشها و اهداف زندگیتان فکر کنید. کدام کشتیها را میتوانید غرق کنید؟ چطور میتوانید موفقیت را به تنها گزینه خود تبدیل کنید؟
1. کشتی های غرق شده و ووگهای شکسته 👁
درس بعدی : 2. مکالمه فعالانه
3. زمان آینده