مرد گرگی

توضیح مختصر: شوان الیس فردی است که برای تحقیقات روی گرگ‌ها و حفظ نسل آن‌ها، خود را شبیه به گرگ‌ها کرده تا بتواند با آن‌ها زندگی کند. این کار عجیب او باعث شده است که به وی لقب مرد گرگی بدهند.

زمان مطالعه: 9 دقیقه

سطح: سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

ترجمه‌ی درس

مرد گرگی، برای مطالعه ی گرگ ها، با آنها زندگی می کند.

مرد گرگی

شوان اِلیس را گاهی اوقات مرد گرگی می‌نامند. او موجود عجیبی نیست؛ او محقق حیوانات است و روی گرگ‌ها مطالعه می‌کند. شوان یک محقق معمولی نیست. برخی از مردم به خاطر روش‌های غیرعادی که این مرد برای کار با گرگ‌ها استفاده می‌کند، او را «مرد گرگی» می‌نامند. برخلاف بقیه محققانی که روی گرگ‌ها تحقیق می‌کنند، او تقریباً یک گرگ شده است.

گرگ‌ها حیواناتی بسیار قدرتمند و گاهی اوقات خطرناک هستند. آن‌ها به‌راحتی می‌توانند استخوان‌های یک انسان را خرد کرده و او را بکشند، اما شوان از آن‌ها نمی‌ترسد. تقریباً دو سال با خانواده‌ای از گرگ‌ها در انگلستان زندگی می‌کرد با آن‌ها می‌خوابید، غذا می‌خورد، بازی و شکار می‌کرد. بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز و هفت روز هفته را مثل گرگ‌ها زندگی می‌کرد. خانواده گرگ‌ها گله نامیده می‌شود. شوان نه‌تنها به یک گله گرگ ملحق شده بلکه رئیسشان ‌هم هست.

شوان در منطقه‌ای روستایی در انگلستان بزرگ شده است. حیوانات محلی دوستان او بودند. در سنین پائین زندگی، روباه‌های محلی را تماشا می‌کرد. در جوانی، یکی از اولین کارهایش در یک پارک حفاظت شده بود. آن مکان یک پارک معمولی نبود. آنجا جایی بود که حیوانات را برای شکارچیان نگهداری می کرند تا به آن‌ها شلیک کرده و بکشند. شوان عاشق حیوانات است. او نمی‌خواست آن‌ها بمیرند. او به آن‌ها غذا می‌داد و نقشه می‌کشید تا روباه‌ها را فراری دهد.

وقتی رئیسش از این مسئله خبردار شد او را اخراج کرد.

بعدها شوان به ارتش پیوست و سرباز شد. تجربه سربازی جسم و ذهن او را تقویت کرد. این کار، او را برای زندگی خشن گرگی آماده کرد. پس از ارتش به دنبال علاقه‌اش به حیوانات وحشی رفت و محقق گرگ‌ها شد. ابتدا از سرخپوستان درباره زندگی گرگ‌ها یاد گرفت. آن‌ها گرگ‌ها را مطالعه می‌کردند و برایشان احترام قائل بودند. شوان هفت سال را با سرخپوستان و به آموختن درباره‌ی گرگ‌ها، و نحوه برقراری ارتباطشان گذراند.

پس از ترک آمریکا به خانه‌اش در انگلستان برگشت تا کار روی گرگ‌ها را در یک پارک حیات‌وحش شروع کند. در این پارک، یکی از گرگ‌ها سه توله داشت. گرگ مادر به دلیلی نامعلوم این توله‌ها را از خود می‌راند. این فرصتی برای شوان بود تا تحقیق منحصربه‌فردی روی حیوانات آغاز کند. شوان مادر و برادر و معلم و رئیس آن توله‌ها شد.

بچه گرگ ها

او ابتدا به آن‌ها یاد داد چطور مثل گرگ‌ها حرف بزنند. گرگ‌ها برای برقراری ارتباط از صداهای مختلف زیادی استفاده می‌کنند.

شوان اطلاعاتش درباره زبان گرگ‌ها را از سرخپوست‌ها یاد گرفته بود.

بعضی از صداهای گرگ‌ها دفاعی هستند. این صدا به دور نگه‌داشتن گله‌های دیگر گرگ‌ها و درگیری بر سر غذا کمک می‌کند. بعضی از صداهای آن‌ها برای جمع‌کردن گله در یکجا به کار می‌روند.

هر گرگ صدای مکان‌یابی منحصربه‌فردی مثل یک اسم برای خودش دارد. وقتی گله گرگ‌ها این صدا را می‌شنوند می‌فهمند که برادر یا خواهرشان کجاست.

گرگ در حال برقراری ارتباط

شوان، ‌همچنین شکار کردن و غذا خوردن را نیز به توله‌ها یاد داد. شاید این خطرناک‌ترین بخش کار شوان بود. شوان رئیس است پس اول‌ازهمه، و بهترین قسمت شکار، یعنی قلب و کبد را می‌خورد. هضم کبد خام برای انسان دشوار است اما شوان باید آن را بخورد وگرنه گرگ‌ها به او به‌عنوان رئیسشان احترام نمی‌گذارند. گاهی اوقات شوان کبد را پنهان از آن‌ها کمی می‌پزد و آن را قبل از خوردن درون لاشه گوزن قرار می‌دهد. این کار خیلی سخت است چراکه گرگ‌ها حس بویای بسیار قوی دارند. اگر شوان کبد را زیاد بپزد گرگ‌ها خواهند فهمید که کبد خام نیست. اگر آن‌ها بدانند که او گوشت خام نمی‌خورد، به‌عنوان رهبر گرگ‌ها برایش احترام قائل نمی‌شوند. وقتی شوان مشغول خوردن است او را امتحان می‌کنند. آن‌ها دندان‌هایشان را نشان می‌دهند و صداهای ترسناکی برایش ایجاد می‌کنند. هرلحظه می‌توانند به او حمله کنند او باید از غذایش دفاع کند و نشان دهد که هیچ ترسی از آن‌ها ندارد. وقتی شوان مشغول غذا خوردن است درست مثل یک حیوان می‌شود.

او با دست‌هایش گوزن خونین را می‌درد و بیشتر گوشت خام می‌خورد. غرش می‌کند و دندان‌هایش را بر هم می‌ساید  تا بقیه گرگ‌ها را دور نگه دارد. شوان واقعاً رئیس گله گرگ‌ها است. پس‌ازاینکه او دست از خوردن کشید، به بقیه اجازه خوردن می‌دهد.

خشونت در گله‌های گرگ‌ها رایج است و گرگ‌ها بارها شوان را گاز گرفته‌اند. چند بار اول به بیمارستان رفت و جراحت‌هایش را بخیه زدند. گرگ‌ها همیشه بخیه‌ها را پاره می‌کردند و زخم‌هایش را می‌لیسیدند. آن‌ها نمی‌خواستند شوان را زخمی کنند. آن‌ها می‌خواستند مراقب او باشند. شوان بعدها یاد گرفت که بزاق گرگ‌ها اثری شفابخش دارد که خوب شدن زخم‌ها را تسریع می‌کند. شوان باور دارد که زندگی خشن همراه گرگ‌ها در طبیعت، خوردن گوشت خام، و اثر شفابخش بزاق گرگ‌ها او را قوی‌تر کرده است.

خشونت بین گرگها بسیار رایج است.

شوان به مراقبت از گله گرگ خود در انگلستان و تحقیق غیرعادی‌اش درباره زندگی آن‌ها ادامه می‌دهد. در بسیاری از کشورها ازجمله انگلستان گرگ‌های وحشی کاملاً به دست انسان‌ها از بین رفته‌اند. در جاهای دیگر جهان آن‌ها درخطر از بین رفتن هستند. شوان عمیقاً به حیوانات وحشی احترام می‌گذارد و هدف اصلی‌اش حفاظت از آن‌ها است. او به موفقیت‌هایی هم دست یافته است.

تحقیق او درباره زبان گرگ‌ها برخی از کشاورزان را از کشتن گرگ‌های وحشی در لهستان بازداشته است. او امیدوار است به مطالعه ادامه دهد و از دانشش برای کمک به زندگی مسالمت‌آمیز و دوستانه انسان‌ها و گرگ‌های وحشی در همه جای دنیا استفاده کند.

متن انگلیسی درس

مشارکت‌کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.