ملکه زیبایی هجده سالگی، با خودش مشکلاتی داشت

اون پسر همیشه اونجا بود تا به اون دختر کمک کنه و دختر همیشه به کس دیگه ای تعلق داشت

مایل ها و مایل ها رانندگی کردم و درب منزل پیچیدم

بارها تو را داشته ام اما به نوعی بیشتر می خواهم

مهم نیس که هرروزم اینطور بگذره که

کنار خیابون نزدیک خونت زیر رگبار بارون بایستم

دنبال دختری بگردم با لبخندی شکسته (بی جون و افسرده)

ازش بپرسم که آیا میخواد کمی بیشتر بمونه؟

و او‌ دوست خواهد داشت

و او‌ دوست خواهد داشت

پنجره‌ام رو لمس کن، درم رو بزن، میخوام کاری کنم که حس کنی زیبایی

میدونم مایل هستم که متزلزل باشم

همیشه رنگین کمان و پروانه ها نیستن(همیشه توی زندگی خوشی نیس بلکه سختی ها هم هستن)، این سازش با شرایطه که مارو به سمت جلو حرکت میده

قلب من (از عشق نسبت به تو) پره و درِ خونم همیشه به روت بازه، هروقت که خواستی بیا، آره

مهم نیس که هرروزم اینطور بگذره که

کنار خیابون نزدیک خونت زیر رگبار بارون بایستم

دنبال دختری بگردم با لبخندی شکسته (بی جون و افسرده)

ازش بپرسم که آیا میخواد کمی بیشتر بمونه؟

و او‌ دوست خواهد داشت

و او‌ دوست خواهد داشت

و او‌ دوست خواهد داشت و او‌ دوست خواهد داشت میدونم کجاها پنهون میشی، تنهایی توی ماشینت

و میدونم تمام چیزهایی که تو رو تبدیل به کسی که هستی میکنن(از همه عادتات و همه چیزت خبر دارم و به خوبی تو رو میشناسم)

میدونم که خداحافظی در کل معنایی نمیده

چون هربار اون دختر برمیگرده و التماسم میکنه که بگیرمش، هربار که داره میخوره زمین

پنجره‌ام رو لمس کن، درم رو بزن، میخوام کاری کنم که حس کنی زیبایی

مهم نیس که هرروزم اینطور بگذره که

کنار خیابون نزدیک خونت زیر رگبار بارون بایستم

دنبال دختری بگردم با لبخندی شکسته (بی جون و افسرده)

ازش بپرسم که آیا میخواد کمی بیشتر بمونه؟

و او‌ دوست خواهد داشت

و او‌ دوست خواهد داشت

و او‌ دوست خواهد داشت و او‌ دوست خواهد داشت آره آره

مهم نیس که هرروزم اینطور بگذره که کنار خیابون نزدیک خونت زیر رگبار بارون لطفا اینقدر سعی نکن که خداحافظی کنی