1بخش

: پدینگتون / بخش 1

پدینگتون

9 بخش

1بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

“دارکست پرو”

حیات وحشی ناشناخته ، که تا به حال در اعماق رازها دفن شده بود

من توسط همکار جغرافی دانـــــم ، ترغیب شدم تا

خانه گرم و نرم و خانواده ام رو ترک کنم .

و بر فراز یک سفر اکتشافی گام بردارم

من سبک سفر میکنم .

فقط وسایل ضروری رو حمل میکنم

نقشه ، جیره غذایی ، ساعت ساده و پیانو مسافرتی

، و در نهایت ، در اعماق اینجا

یک چیز خارق العاده ای کشف کردم

گونه ای ناشناخته از یک خرس

وقتشــــه که این نمونه رو برای

موزه جمع کنــــم

، فکر کردم دیگه کارم تمومه

غزل خداحافظی رو خوندم

ولی “خرســـــه “ جونـــــم رو نجات داد _

اون من رو به داخل جنگل برد تا

دنیای خودش رو به من نشون بده

و هنگام بازگشت ، من اون رو به خودمون معرفی کردم

اون .

اون “تلسکوپــــــه “

اون “ تلسکوپ “ پدر بزرگ منه

اوه ، مراقب اون باش

اون “صابونـــــه “ .

فکر نکم بــخوای بخوریش

ببــیـن اینجا چی داریم ، چرا این رو امتحان نمیکنی ؟

این “مربای نارنج”ـــــه

روی “نان توست” میمالیش ،

داخل ساندویچ میزاری ، یا

یا می تونی اون رو بنوشی .

نـــوش جون

اینجا “لندن”ــــه .

جایی که من ازش اومدم

لن - دن .

خدای من !

حالا این کلمات رو تلفظ کن

، دراین مدت ، من با این خرسها دوست شدم

حتی واسشون اسم هم گذاشتم

اســــم مادرم رو روی خرس ماده گذاشتم

و اسم بوکسوری رو که فقط یه بار توی

بار دیده بودمش ، روی خرس نر گذاشتم

ولی دیگه وقتش رسیده بود که پیش

همسر و دخترم برگردم

و اکتشافاتم رو با مردم دنیا در میان بزارم

خداحافظ “لوسی” .

خداحافظ “پاستوزو”

، و اگه یه وقت تصمیم داشتید به “لندن” بیایین

مطمئن باشید یه خوش امدگویی گرم در انتظار شماست

من خیلی چیزها از این خرس ها یاد گرفتم

ولی در عجــبــم که ، اونها هم از من یه چیزهایی یاد گرفتــن

چندین سال بعد

“مربای نارنج”

اونها رسیدن .

رسیدن

بالاخره رسیدن !

عمه لوسی !

عمو پاستوزو !

اصلا نمی تونین حدس بزنید .

چیییییی

صیح بخیر ، عمه لوسی

صبح بخیر کوچولوی اتیش پاره من !

چی باعث شده مثل “ بلای طبیعی “ بیای توو ؟

ولی عمو پاستوزو .

اونها رسیدن

روز مربای نارنج ــــه

“روز مربای نارنج”

اوه ، این بهم بیشتر میاد !

روز مربای نارنج

هردو تایی تون ، اروم باشید !

لازم نیست عجله کنید

حالا اون بالا ، مراقب باش !

و اون پنجه هات رو هم از کلاهم دور نگهدار !

باشه !

“مربای نارنج”

فقط یک ساندویچ مربای نارنج ، دربردارنده

تمامی ویتامینها و مواد معدنی هستش .

که یک خرس در طول روز به اونها نیاز نیاز داره

فوق العادست !

هممممم !

دست پخت عمه لوسی ات ، حتی از

مال “کاشف” هم بهتره

یادمون باشه وقتی رفتیم لندن ، یه کوزه از

این براش ببریم

لندن؟

نگران این نمیشم !

ما 40 ساله داریم

راجع به این سفر حرف میزنیم

بالاخره یه روز می ریم ، پاستوزو

ولی چرا میخواین برین یه جای دیگه .

در حالیکه ما توو بهترین جای دنیا زندگی می کنیم؟

واییییی !

یوووو - هووووو !

خدای من !

فکر کنم بهت گفتم که مراقب باش !

و کلاهم رو پس بده !

باشه ، عمو.

اما .

اما نداره

دیگه وقتشه یه کم اینجا بهم احترام گذاشته بشه !

شرم اوره !

ولی خوش مزه ســـت

“توصیه دوستانه “برای اتباع خارجی لندن .

“درس سوم”

هنگام غروب ـــه و شما در خیابان با یک غریبه برخورد می کنید

مودبانه با او احوالپرسی کنید

عصر بخیر

برای پیش بردن مکالمه ، راجع به

اب و هوا صحبت کنید

هوا خیلی بارونیــــه ، اینطور نیست ؟

در حقیقت : مردم لندن ، 107 روش برای

“گفتن “بارانی بودن هوا .

می تونم آخرین ساندویج رو بخورم ؟

نه ، بهش احتیاج دارم !

، یک خرس باهوش ، همیشه یه ساندویچ مربای نارنج

داخل کلاهش نگه می داره

برای موارد ضروری

از این قوانین ساده پیروی کنید ، آنگاه همیشه

احساس خواهید کرد که لندن خانه خود شماست

عمه لوسی ؟

زمین لرزه !

برید به پناهگاه !

وای !

عمه لوسی !

به رفتن ادامه بده

حالتون خوبه ؟

عمو پاستوزو !

عمو پاستوزو !

بیا پایین !

عمو پاستوزو ؟

پاستوزو ؟

عمو پاستوزو ؟

عمه لوسی

حالا باید چیکار کنیم ؟

تا رسیدن به لندن ، زیاد آفتابی نشو

ولی .

شما نمیایـــن؟

من پیرتر و خسته تر از اونیـم

که بـخوام به دور دورها بــرم

خب ، پس ، می خوایــن چیکار کنیــن ؟

اوه ، نگران من نباش

من جام توو خونه سالمندان خرسها امــنه

ولی تو هنوز خیلی جــوونی

تو باید یه خونه جدید پیدا کنی .

در لندن

ولی .

ولی من که کسی رو اونجا نــمی شناسم .

اگه اونها از خرسـها خوششون نیـاد چی ؟

می دونی ، یه زمانی در کشور “کاشــف” یه

جنگ رخ داده بود

هزاران نفر از کودکان ، به خاطر امنیتشون

به دور دست فرستاده شدند

و با برچسب هایی دور گردنشون ، در

ایستگاه راه اهن رها شدند

و خانواده های ناشناس اونها رو برداشتند

و مثل بچه های خودشون به اونها عشق ورزیدند

اونها فراموش نکردند که چطوری با یک

غریبه رفتار بـکنن

حالا مراقب خودت باش عزیزم .

یادت باشه مـؤدبانـه رفتار کنی .

و از خطر دور بـمون .

اوه !

باشه ، الان حلش میکنم !

میـندازمش پایین

سلام ، حالتون چطوره ؟

متن انگلیسی بخش

Darkest Peru

A vast, unexplored wilderness shrouded in mystery Until now!

For I have been charged by my fellow geographers

to leave the comforts of home and family

and set off upon a voyage of discovery.

I travel light, carrying only

the absolute essentials.

Maps, rations, modest timepiece and travel piano.

And finally, deep in the undergrowth,

I spot something extraordinary.

An undiscovered species of bear.

Time to collect a specimen

for the museum.

I thought my time was up,

my ticket was punched.

But the bear saved my life.

He guided me through the jungle

to show me his world,

and in return, I introduced him to ours.

That’s.

That’s a telescope.

That’s my grandfather’s telescope.

Oh, be very careful with that.

That’s soap.

Really wouldn’t eat that.

Here we are, why don’t you try this?

This is marmalade.

You spread it on toast,

put it in sandwiches, or.

Or you can drink it.

Jolly good.

This is London.

That’s where I’m from.

Lon-don.

Good Lord!

Now try Stratford-upon-Avon.

Over time, I become friends

with the bears and even name them.

The female after my dear departed mother

and the male after an exotic boxer

I once met in a bar.

But the time eventually comes

to return to my wife and daughter

and share my findings with the world.

Goodbye, Lucy.

Goodbye, Pastuzo.

And if you ever make it to London,

you can be sure of a very warm welcome.

I have learnt so much from these bears

but I wonder what, if anything,

they have learnt from me.

Marmalade!

They’re ripe.

They’re ripe.

They’re finally ripe!

Aunt Lucy!

Uncle Pastuzo!

You’re never going to guess.

Whoa!

Good morning, Aunt Lucy.

Good morning, my little hurricane.

Why do you have to come crashing in here like a natural disaster?

But, Uncle Pastuzo.

they’re ripe.

It’s Marmalade Day!

Marmalade Day!

Oh, it rather suits me.

Marmalade Day!

Do calm down, you two.

There’s no need to rush.

Now be careful up there.

And keep your paws off my hat.

I will.

Marmalade.

Just one sandwich contains

all the vitamins and minerals

a bear needs for a whole day.

Amazing.

Hmm.

And your Aunt Lucy’s recipe

is even better than the explorer’s.

We must remember to take him a jar

when we go to London.

London?

I wouldn’t worry!

We’ve been talking

about that trip for 40 years.

One day, Pastuzo.

But why would you want to go anywhere

when we live in the best place in the world?

Whoa!

Whoo-hoo!

Goodness.

I thought I told you to be careful.

And give me back my hat.

Yes, Uncle.

But.

No buts.

It’s about time I got a bit of respect around here.

Embarrassing.

But tasty.

Friendly advice for the foreigner in London.

Lesson three.

It’s dusk, and you pass a stranger in the street.

Greet them politely.

Good evening.

To take the conversation further,

talk about the weather.

Real brolly-buster, isn’t it?

Fact: Londoners have 107 ways

to say that it is raining.

Can I have the last sandwich?

Oh, no, I need that.

A wise bear always keeps a marmalade sandwich in his hat

in case of emergency.

and it’s bucketing down.

Follow these simple rules and you will

always feel at home in London.

Aunt Lucy?

Earthquake!

Get to the shelter!

Oh!

Aunt Lucy!

Keep going!

Are you alright?

Uncle Pastuzo!

Uncle Pastuzo!

Get down!

Uncle Pastuzo?

Pastuzo?

Uncle Pastuzo?

Aunt Lucy.

What are we going to do?

Stay out of sight until London.

But.

aren’t you coming?

I am too old and too tired

to go any further.

Then, what will you do?

Oh, don’t you worry about me.

I will be safe in the home for retired bears.

But it is not yet time for you to retire.

You must find a new home.

In London.

But.

But I don’t know anyone there.

What if they don’t even like bears?

You know, there was once a war

in the explorer’s country.

Thousands of children

were sent away for safety,

left at railway stations

with labels around their necks,

and unknown families took them in

and loved them like their own.

They will not have forgotten

how to treat a stranger.

Now take care, my darling.

Remember your manners.

And keep safe.

Oh.

OK, I’ll just get it now.

I’ll throw it down.

Hi.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.