سرفصل های مهم
5بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
صحیح آم
گفتی 10 ثانیه، درسته؟
یکی اینجا پیش ماست
کمک میخوای, - راستش، آره -
بهشون دست نزن
اینجا چه اتفاقی افتاده؟
هنوز اتفاق نیفتاده
نکُشش
باید بفهمیم لو رفتیم یا نه
اینجا چیکار میکنی؟
کی هستی؟
از کجا میدونستی قراره اینجا باشیم؟
باید بریم
اون یکی یارو چی شد؟
ترتیبشو دادم
خب، من زیادی دیدم
هنوز زندهام که یعنی تصمیم گرفتی بهم اعتماد کنی
یا اینکه مهارتهام رو از دست دادم
مهارتهات هنوز سر جاشونن
یه جنگ سرد در جریانـه
هستهای؟
زمانی
سفر در زمان؟
نه
تکنولوژیای که میتونه آنتروپی اشیاء رو معکوس کنه
منظورت گاهشماری معکوسـه
مثل فرضیهی فاینمن و ویلر که پوزیترون در اصل الکترونیـه که توی زمان به عقب میره؟
آره دقیقاً منظورم همین بود
من فوق لیسانس فیزیک دارم
خب، ادامه بده
خب، پیامدهای این
فوقالعاده سریـه
پس چرا منو وارد ماجرا کردی؟
من فکر میکردم یه نقاشی و چند جعبه گلوله پیدا میکنیم
من بیشتر تعجب کردم
برمیگردم بمبئی تا چندتا جواب بگیرم
من تو رو واسطه میکنم ولی یادت باشه، برای تو
موضوع فقط پلوتونیمـه
،و وقتی کارمون تموم بشه اونا میکُشنت
به هر حال مجبور نیستی اینکارو بکنی؟
ترجیح میدم تصمیمش با خودم باشه
منم اگه جات بودم، همینطور
فکر کنم
کار توئـه؟
توی خزانهها چی پیدا کردی؟
دوتا دشمن یکی معکوس
معمولیـه رو کُشتیم ولی معکوسـه قسر در رفت
هر دو همزمان پیداشون شد؟
آره
اونا یه نفر بودن
سیتور توی اون خزانه یه معکوسکننده ساخته
معکوسکننده؟
یه دستگاه برای معکوس کردن
بهم گفته بودی این تکنولوژی هنوز اختراع نشده
نشده
از آینده بهش رسیده
برای چی؟
تو بهترین شانس برای فهمیدنش رو داری
باهاش ملاقات کردی, - نزدیک بود بکنم -
اگه چیزی داشته باشی که اون لازم داره چی؟
مثلاً؟
پلوتونیم 241
سیتور سعی کرد تنها 241 بدونِ حفاظت رو از چنگ یه تیم سیآیاِی توی حملهی اُپرای کییف در بیاره
کار تیم رو ساخت
ولی 241 رو گیر نیاورد
پس کی گیرش آورد؟
سرویسهای امنیتی اوکراینی
یه هفته بعد به تالین منتقل میشه (پایتخت استونی)
کمک به یه دلال اسلحه برای سرقتِ پلوتونیم غیرقابلقبولـه، پیریا
من فقط میکُشمش
نه، نه، نه سیتور باید زنده بمونه
باید زنده بمونه تا نقشش توی ماجرا رو متوجه بشیم
از این وضعیت به نفع خودت استفاده کن، بدون اینکه کنترل 241 رو از دست بدی
بیش از حد خطرناکـه
بمب یه تروریست ،حتی بمبی که میتونه میلیاردها نفر رو بکشه
در مقایسه با اتفاقی که اگه جلوی سیتور رو نگیریم میفته، چیزی نیست
جلوشو بگیریم چیکار نکنه؟
آینده داره به ما حمله میکنه
و سیتور هم کمک میکنه باید بفهمی چطوری
اخبار اسلو رو دیدم نقاشی رو گرفتی؟
دیگه لازم نیست نگرانش باشی
نابودش کردی؟
فکر نمیکردم بخوای پسش بگیری
اون میدونه؟
هنوز نه پس منتظر باش
منتظر باشم؟
هر روزی که پسرم پیش اون هیولا بمونه، من رو آدم بدتری میدونه
خیلی طول نمیکشه
تا اونموقع منو بهش معرفی کن
به عنوان چی؟
من دبیر ارشد سابقِ سفارتِ آمریکا توی ریاض هستم
ژوئن قبل توی یه مهمونی با هم آشنا شدیم
،ریاض توی یه مهمونی بودیم ولی فکر نکنم ژوئن بوده باشه
29اُمِ ژوئن بود ساعت 7 تا 7 و نیم
توی منوی چاپ شده ماهی سالمون بود ولی شبش با ماهی سوزوکی عوضش کردن
سیتور زود رفت اون موقع آشنا شدیم
من اومدم به شیپلی توی لندن
تو اینجا به من برخوردی و میخوای قایقت رو نشونم بدی
فکر میکنه رابطهی نامشروع داریم
بعدش میخواد منو ببینه
یا دستور کُشتنت رو میده
بذار من نگران اونش باشم
بهم میخوره نگران باشم؟
با خدمه واسه 70 نفر جا داره
دوتا هلیکوپتر پدافند موشکی
از دزدای دریایی میترسه؟
آندری بین دولتها درگیری ایجاد میکنه
اونجا پناهگاهیـه واسه روزی که همون دولتها علیهاش بشن
میشه منم بیام؟
بعید میدونم ولکوف الان مسافر قبول بکنه
پس با مال من میریم
متن انگلیسی بخش
Right, Um
You said ten seconds, right?
There’s someone in here with us.
Need a hand, - Actually, yes.
Don’t touch them!
The hell happened here?
It hasn’t happened yet.
Don’t kill him!
We need to know if we’ve been compromised.
Why are you here?
Who are you?
How’d you know we’d be here?
We need to go.
What happened to the other guy?
Took care of him.
Well, I’ve seen too much.
I’m still alive, which must mean you’ve decided to trust me.
Or maybe I lost my edge.
Edge is still intact.
There’s a cold war.
Nuclear?
Temporal.
Time travel?
No.
Technology that can invert an object’s entropy.
You mean reverse chronology.
Like feynman and Wheeler’s notion that a positron is an electron moving backwards in time?
Sure, that’s exactly what I meant.
I have a master’s in physics.
Well, try and keep up.
The implications of this are
Beyond secret.
Then why’d you bring me in?
I thought we’d find a drawing and a couple boxes of bullets.
Not as surprised as I was.
I’m going back to Mumbai to get some answers.
I’ll set you up as a go-between, But remember, to you
It’s all about plutonium.
And when we’re done, they’ll kill you.
Won’t you have to do that anyway?
I’d rather it be my decision.
So would I.
I think.
Your work?
What did you find in the vaults?
Two antagonists, One inverted.
We took out the regular one, but the inverted one got away.
Both emerged at the same moment?
Yeanh.
They were the same person.
Sator’s built a turnstile in that vault.
Turnstile?
A machine for inverting.
You’ve told me that technology hasn’t been invented yet.
It hasn’t.
He’s been given it by the future.
For what?
You have the best chance of finding out.
Have you met him, - / was close.
What if you have something he needs?
Such as?
Plutonium-241.
Sator tried to lift the only loose 241 from under a CIA team at the opera siege in Kiev.
He got the team.
Not the 241.
Who did?
Ukrainian security services.
It’s moving to Tallinn in a week.
Helping an arms dealer steal weapons-grade plutonium is unacceptable, priya.
I’m just gonna take him out.
No, no, no, Sator has to stay alive.
He has to stay alive until we know his part in things.
Leverage the situation, without losing control of the 241.
It’s too dangerous.
A terrorist’s bomb, even one that can kill billions,
is nothing compared with what will happen if we don’t stop sator.
From doing what?
We are being attacked by the future.
And sator’s helping, You have to find out how.
I saw the news from Oslo, Do you have the drawing?
You don’t have to worry about it anymore.
You destroyed it?
I didn’t think you’d want it back.
Does he know?
Not yet, So sit tight.
Sit tight?
Every day my son spends with that monster, he thinks a little less of me.
It won’t be long.
In the meantime, introduce me.
As what?
I’m a former first secretary from the American embassy in Riyadh.
We met at a party last June.
We were at a party in Riyadh, but I don’t think it was in June.
It was June 29th, 7:00 or 7:30.
Salmon was on the printed menu, Swapped for sea bass on the night.
Sator left early, That’s when we met.
I came into shipley’s in London.
You ran into me here and wanna show me your yacht.
He’ll think we’re having an affair.
Then he’ll wanna meet me.
Or have you killed.
Let me worry about that.
Did I look worried?
Sleeps 70 with crew.
Two helicopters, Missile defenses.
Afraid of pirates?
Andrel lives playing one government off the other.
The day they turn, that’s his refuge.
May I join you?
Not sure volkov’s taking passengers just now.
Then we’ll take mine.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.