سرفصل های مهم
3بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
سیب زمینی ها چی شدن؟
سیب زمینی ها، ند؟
هی، نون ها هم گم شدن
نون ها و سیب زمینی ها چی شد؟
کلاهم.
کلاهم رو بده -
نونم.
بدش به من
اوه! یکی اونجاست
گندش
شیرم
یچی شیر من رو برده
برو!
برو
برو
نزدیک بود بگیرنمون ها
کسی نمیتونه من رو بگیره، بچه شهری
چطوری میتونی همچین جایی زندگی کنی؟
بوی گند میده
اووه! خیلی هم بوش خوبه
دوست ندارم اونجا گیر بیوفتم
دلم برای انگلستان تنگ شده
انگلستان دیگه چیه؟
من اونجا زندگی میکردم
هرجا دلم میخواست میرفتم و با دوست هام بازی میکردم
خیلی خوب بود
درست مثه جنگل
حتی من و مرلین به پدر توی شکار کمک میکردیم
حالا اون ازم میخواد که تمام مدت توی شهر بمونم
همینجا توی جنگل بمون
عالیه
میتونیم بدوئیم
بازی کنیم
بخوریم، شلوغ کاری کنیم از درختا بالا بریم
آزاد باشیم
نمیتونم
نمیتونم پدرم رو ول کنم
اون باید برای نایب لرد کار کنه و
میب، توام نمیتونی توی جنگل بمونی
دارن درخت ها رو قطع میکنند
امکان نداره
میترسونمشون
نایب لرد میخواد گرگ ها از بین برن
بمیرن!
تو باید بری
داشتیم میرفتیم.
من و مامان همراه با گروه
چی جلوتون رو گرفت؟
مامان رفت
به شکل گرگ؟
آره، رفته که یک جای جدید برامون پیدا کنه
مطمئنم یه غار بزرگ پیدا میکنه که اونجا هیچ خبری از بوگندو ها نیست و پره غذاست
معرکه میشه
خب پس کجاست؟
فکر میکنی گیر افتاده؟
نه.
اون حالش خوبه
هیچکس نمیتونه مامان من رو بگیره
و بهرحال، اگه اون آدم های بوگندو مامانم رو میگرفتن گرگهام رو میفرستادم تا تیکه تیکه ـشون کنن
پس منتظرشی تا برگرده؟
بلی
من و اون فقط همدیگه رو داریم
مثه من و پدرم
اما اگه غار رو پیدا کنن چی؟
نه، نمیکنن
هیچکس نمیکنه
خب، من که کردم
آره.
چون خودم بهت اجازه دادم
باید درمورد تو به پدرم بگم
اون نمیدونست
ما نمیدونستیم گرگینهها واقعاً وجود دارن
نمیدونستیم که انسان هستید
بهتره برگردم
اوه… ببین، من کمکت میکنم
فردا کنار درخت بزرگ منتظرم باش
برات یکم نون میارم.
منظورم همون خوشمزههای شهری ـه
خیلی خب پس.
از بو پیدات میکنم، بچه شهری
شاید من قبلش از بوی گندت پیدات کنم
اوه. ببین کی اینجاست
اممم… پس نخوردنت؟
عالی شد
حق با تو بود.
اون دختره مرلین رو شفا داد
جداً؟
بهت که گفتم
بهتره برگردم
خب، اگه کار داشتی میدونی کجا میتونی پیدام کنی
پدر؟
پدر؟
باید متقاعدش کنم
هممم… باید قبل اینکه برسه اینجا رو مرتب کنیم
“رابین عزیزم، اینجا داره برق میزنه”
ممنون، پدر
بفرمایید بشینید.
پاهاتون رو بذارید بالا
“بایستی ببخشید، دخترم”
شکار سخت بود امروز؟
“آره. اون بیرون خبری از گرگ نیست”
خب، اگه بهت بگم من میتونم کاری کنم که تمام گرگ ها بدون اینکه خونی ریخته بشه از اینجا برن، چی میگی؟
“بهت میگفتم خواب دیدی خیره”
اما دارم جدی میگم
حالا بهم قول بده که عصبانی نمیشی
“قول میدم”
میدونی، من با یک دختر توی جنگل آشنا شدم که قدرت جادویی شفا دادن داره
اون مرلین رو خوب کرد
و اون یک گرگینه ـست
“یه گرگینه؟”
درسته.
وقتی که خوابه تبدیل به گرگ میشه
اون میتونه با گرگ ها حرف بزنه
اون و مادرش میخواستن گرگ ها رو از اینجا ببرن اما مادرش گم شده
“گم شده؟
بیچاره”
میدونم، اگه بتونیم بهش کمک کنیم که مادرش رو پیدا بکنه اونا همه با هم از جنگل میرن اون موقع توام ماموریت برای نابت لرد رو انجام دادی
اوه، دختر باهوشم”
تو خیلی باهوشی
خواهش میکنم
مشکلات ـمون حل شد
حالا دیگه میتونیم مثه قبل زندگی کنیم
دخترم، بیا پیشم
تو حالت خوبه؟
بعد از حمله اون گرگ چطوری؟
شوک شدی یکم؟
نه، من خوبم
بشینید.
پاهاتون رو بذارید بالا
خوبه
کارت توی ظرفشور خانه چطور بود؟
حتما کلی خسته شدی، عزیزم
خب، یه جورایی …اگه بهت بگم
و مرلین هم برگشته
عجب روزی داشتی دختر
بله، خوب بود
باید بگم
روز من خیلی بد بود
تمام تله هایی که کار گذاشتم یا شکستن یا که بسته شدن
تاحالا هیچوقت همچین گرگ هایی ندیده بودم
پدر، اگه بهت میگم میتونم کاری کنم که گرگ ها بدون نیاز به کشته شدن از اینجا برن، چی میگی؟
حالا بهم قول بده که عصبانی نمیشی
بگو
تو که قول ندادی
میدونم.
بگو
حرف بزن
میدونی، من رفتم که مرلین رو پیدا کنم
رفتی توی جنگل؟
پدر، گوش بده
اون دختره یکی از اوناست
یک گرگینه ـست، همونطور که اون هیزمشکن گفت
اونا واقعاً وجود دارن
تو برگشتی توی جنگل؟
اما، پدر
ظرفشور خانه رو ترک کردی؟
خب، من اصلاً نرفتم اونجا
چی؟
دستور نایب لرد اگه فقط بتونیم مادرش رو پیدا کنیم
گوش کن
تو باید از دستورات نایب لرد پیروی کنی
اون مستقیماً به تو یک دستور داد و تو سرپیچی کردی
میخوای ببندنت به چوب؟
ما باید به هم کمک کنیم تا بتونیم توی این شهر با هم زندگی کنیم، دختر
فردا خودم به ظرفشور خانه میبرمت
خواهش میکنم من فکر میکردم تو درک میکنی
من میتونم کمکت کنم
اگه فقط
اگه سرت توی کار خودت باشه و توی شهر بمونی و از خطر دور بمونی، بهم کمک میکنی
حالا بهم قول بده
قول میدم، پدر
خیلی خب
حالا برو بخواب
اگه مامان بود بهم گوش میداد
اونم اگه بود میخواست که در امان باشی، رابین
خوب بخوابی
راهی برای کمک بهش پیدا میکنیم، مرلین
رابین؟
پدر؟
تو خوبی؟
چیزی نیست
فقط خواب بد دیدم
خب امروز باید جفتمون زود پاشیم
پاشو
چه خوب که یک دختر دیگه بهمون اضافه میشه
مراقبش باشید
چشم
اون باید تمام روز رو کار کنه
آره، آره
کار عبادت کردنه، رابین
درسته، بچه
وقتی من شروع کردم به کار کردن نصف توام نبودم
فقط کاری که بهت میگن رو بکن تا باوقار بودنت رو نشون بدی
به صلاح خودته، دختر
کار عبادته، دخترم
اگه یکسره کار کنی بهتره
اوه، نه
دختر
دختر
دختر
دختر
دختر
دختر
یا مسیح
از این اتاق دور بمون، دختر
نایب لرد ورود به این اتاق رو قدغن کرده
شانس آوردی من پیدات کردم، بچه جون نه آدم پادشاه
اگه اون پیدات میکرد سر و دستت رو میبست به چوب
نایب لرد انتظار داره که از دستوراتش پیروی بشه
فردا این رو به خاطر بسپار
حالا بریم خونه
اوه حالا… اینجایی
دوباره هم دوست جدیدت رو دیدی؟
رابین
بیا تو
اون بیرون خودت رو به کشتن میدی
تو شکارچی هستی یا خدمتکار؟
کار عبادته، رابین
پس من کل انجیل رو امروز خوندهام
دختر خوب
تازه اول کارته اما این یک زندگی درست برای یک دختر جوان ـه
خب، زندگیای برای من وجود نداره
من میتونم کاری کنم که گرگینه برن
فقط باید بهم گوش کنی
رابین گودفلو، دیگه قصه گفتن کافیه
من میتونم برم دنبالش
تو همون کاری که گفتم رو میکنی
دیگه افسانه کافیه
اما
اما نداریم
گرگینه
گرگینه وجود ندارن
اونا واقعی هستن
درسته مرلین؟
ها؟ مرلین، توام بو رو میفهمی؟
مرلین، چی شدی؟
میتونم بوت رو ببینم
چی؟
اوه نه.
اوه نه
اوه نه نه نه، نه.
چی؟
چیکار کنم؟
چطوری اینطوری شد؟
نه، نه، نه، نه، نه
گرگ!
گرگ!
رابین، بیدار شو
پدر، کمک
نه، نه، نه، پدر
منم!
پدر
اون چی بود؟
دیدیش؟
میب
میب
رابین
برام یک اتفاقی افتاده
آره، میبینم
فکر میکردم گازگرفتگی رو درست کردم
فکر میکردم خوب میشی
مامانم من و میکشه
خب، پدر من هم منو میکشه
هان؟
هی!
آروم باشین و تنهاش بذارین!
بگذریم… خودشه
حالا که اینجوری میبینمت.
فوقالعادهاس.
فکر کردم ما آخرین نسل هستیم
فوقالعادهاس؟
من یه گرگینه شدم!
میدونم!
مامان گفت خیلی بد میشه و نباید کسی رو گاز بگیریم ولی من عاشقشم!
این فوقالعادهاس!
این بده.
اینجوری کشته میشم.
بدنم چی میشه؟
خوابه.
راحت و خوب
ببین، تو توی خواب یه گرگ میشی و تو بیداری یه دختر.
چیز مهم نیست!
ولی سربازها و پدرم.
نگران اون نباش.
اول گرگ بودن رو یاد بگیر
یالا…چرا میخوای انسان باشی؟
گرگ بودن خیلی بهتره.
الان بهت نشون میدم
متن انگلیسی بخش
Hey, what did you do with the spuds?
The spuds, Ned?
Hey, the bread’s gone too.
No spuds and no bread?
My hat.
Give me my hat.
My bread.
Give me that.
Oh!
There’s someone in there!
What the.
My milk!
Something took my milk!
Go!
Go!
Go!
They nearly caught us.
Nobody can catch me, townie.
How can you stand living in there?
All the smells.
Ugh!
It is pretty smelly.
I don’t like being stuck in there.
I miss England.
What’s an “England”?
I used to live there.
I could go wherever I wanted, play with my friends.
It was really nice.
Sounds like the forest.
Merlyn and I even used to help Father hunt for food.
Now he wants me to stay in town all the time.
Stay here in the forest.
It’s great.
Loads of running.
Playing.
Eating, messing, climbing.
Free.
I can’t.
I can’t leave my father.
He has to work for the Lord Protector and–
Mebh, you can’t stay in the forest either.
They’re cutting it all down.
No way!
I’ll scare them off.
The Lord Protector wants the wolves gone.
Dead!
You have to leave.
We were leaving.
Me, Mammy, with the pack.
What stopped you?
Mammy went off.
As a wolf?
Yeah, to find us a new place to live.
I’m sure it’s some huge den with no stinkers around and loads of food.
It’s going to be amazing!
So then, where is she?
Do you think she got caught?
No.
She’s fine.
Nobody can catch my mammy.
And anyway, if she was caught by those stinkers, I’d get my wolves to eat them!
So, you’re waiting for her to come back?
Yep.
It’s just her and me in the whole world.
Like me and Father.
But what if they find the den?
No, they won’t.
Nobody has.
Well, I did.
Yeah.
Only ‘cause I let you.
I have to tell my father about you.
He didn’t know…
We didn’t know that Wolfwalkers are real.
That you were people.
I better get back.
Aw.
Look, I’m gonna help you.
Wait for me at the big tree tomorrow.
I’ll bring you some bread…
I mean, some “town tasties.
All right so.
Smell you later, townie.
Not if I smell you first.
Oh.
‘Tis yourself.
Mm.
So, they didn’t eat you?
That’s great.
You were right.
That girl healed Merlyn.
Didn’t she, now?
I told you.
I better get back.
So, you’ll know where to find me anyways if you’re looking for me.
Father?
Father?
I’ve got to convince him.
Hmm.
We need to tidy this place up before he gets back.
“My, Robyn, this place is sparkling.”
Thank you, Father.
Take a seat.
Put up your feet.
“Don’t mind if I do, lass.”
Hard day hunting?
“Aye.. Not a sniff of wolf out there.”
Well, what if I told you I can get all the wolves to leave and we don’t even have to kill them?
“I’d say you’re telling tall tales again.”
Oh, but I’m not.
Now, promise me you won’t get angry.
“I promise.”
You see, I met a girl in the forest who has magic healing powers.
She healed Merlyn.
And she’s a Wolfwalker.
“A Wolfwalker?”
It’s true.
When she sleeps, she turns into a wolf.
She can talk to the wolves.
Her and her mother were going to take the wolves away, but her mother went missing.
“Missing? Poor thing.”
I know, but if we can help her find her mother, then they can all leave the forest together, and you will have done your duty to the Lord Protector.
Oh, brilliant, lass.
Absolutely brilliant.
Thank you.
Our problems are solved.
We can go back to how things used to be.
My girl, come here to me.
Are you all right?
How are you after that wolf attack?
A bit shaken?
No, I’m fine.
Take a seat.
Put up your feet.
That’s nice.
And how was your scullery work?
You must be tired, love.
Well, about that.
What if I told you I could…
And Merlyn is back.
My, you’ve had quite the day, lass.
Yes, I have.
But what if I told you…
My day has been awful.
Every trap I set this week has either been broken or sprung.
Never seen the like of these wolves.
Father, what if I told you I can get all the wolves to leave and you don’t even have to kill them?
Now, promise you won’t get angry with me.
Go on.
You didn’t promise.
I know.
Go on.
Tell me.
You see, I went back to find Merlyn…
You were out in the woods?
Father, listen.
She’s one of them.
A Wolfwalker, like the woodcutter said.
They’re real!
You went back?
But, Father…
You left the scullery?
Well, I didn’t actually get to the scullery.
What?
The Lord Protector ordered If we can just find her mother and…
Listen!
You have to follow the Lord Protector’s rules.
He gave you a direct order and you disobeyed him.
Have you no fear of the stocks?
We need to work together to stay in this town, lass.
I’ll bring you to the scullery tomorrow myself.
But please, I thought you would understand.
I-I can help you.
If we just…
Help me by doing your work and staying in town, away from danger.
Now, promise me.
I promise, Father.
All right.
Now, go to your bed.
Mother would have listened to me.
She would have wanted you safe, Robyn.
Sleep well.
We’ll find a way to help her, Merlyn.
Robyn?
Father?
You all right?
It’s nothing.
Just a bad dream.
Well, should make an early start of it, both of us.
Let’s go.
Oh, nice to have a new girl joining us.
Keep an eye on her.
Aye.
She’s to work the full day.
Aye, aye.
Work is prayer, Robyn.
‘Tis all right, child.
Sure wasn’t I only half your age when I started here.
Just do what you’re told now, and you’ll be grand.
It’s for your own good, lass.
Work is prayer, girl.
Better if you don’t stop.
Oh, no.
Girl.
Girl.
Girl.
Girl.
Girl.
Girl!
Jesus, Mary, Joseph.
Get yourself out of this room, girl.
The Lord Protector has forbidden anyone from entering.
You’re lucky ‘tis me that found you, child, not His Lordship.
Put you in the stocks, he would.
The Lord Protector expects his rules to be followed.
Remember that tomorrow.
Now, off home with you.
Oh, now.
There you are.
Did you see your new friend again?
Robyn!
Come in.
You’ll catch your death out there.
Are you a hunter or a housemaid?
Work is prayer, Robyn.
Then I prayed the whole Bible.
Good lass.
This is still new for you, but it’s a righteous life for a young lady.
Well, it’s no life for me.
I can get the Wolfwalkers to leave.
You just need to listen to me…
Robyn Goodfellowe, enough of your stories.
I can go look for her…
You must do as you’re told.
No more fairy tales.
But the…
No buts.
The Wolfwalkers…
Wolfwalkers are not real.
They are real.
Right, Merlyn?
Huh?
Merlyn, can you smell that?
Merlyn, what’s happened to you?
I can see your scent.
What?
Oh, no.
Oh, no.
Oh, no, no, no.
What?
What do I do?
How did this happen?
Oh, no, no, no, no, no.
Wolf!
Wolf!
Robyn, wake up!
Father, help!
No, no, no, Father.
It’s me!
Father!
What was that?
Did you see that?
Mebh!
Mebh!
Robyn!
Something’s happened to me.
Yeah, I can see that.
I thought I’d fixed the bite.
I thought you’d be fine.
Oh, Mammy’s gonna kill me.
Well, my father will kill me.
Huh?
Hey!
Calm down and give her room!
Anyway, sin é.
That’s it.
Now, I see you like this.
It’s flipping great!
I thought we were the last ones.
It’s great?
I’m a Wolfwalker!
I know!
Mammy said this would be bad, like, never to bite anyone, but I love it!
Is maith sin!
It is bad.
I’ll get killed like this.
What about my body?
It’s asleep.
Nice and cozy.
Look, you’re a wolf when you sleep, a girl when you’re awake.
No big deal!
But the soldiers, and– and my father.
Don’t worry about that.
Learn how to be a wolf first.
Come on.
Why do you want to be a human?
Being a wolf is way better.
I’ll show you.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.