3بخش

: سیندرلا / بخش 3

سیندرلا

7 بخش

3بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

اميدوارم دوباره شما رو ببينم، خانم

من هم

طوري حرف ميزني انگار اولين کسي هستي که تا به حال يه دختر خوشگل ديده

اون يه دختر خوشگل نبود

خب، اون يه دختر خوشگل بود اما چيزهاي بيشتري هم داشت

چقدر بيشتر؟

تو فقط يه بار اون رو ديدي

چطور ميتوني چيزي راجع بهش بدوني؟

تو خودت گفتي به محض ديدن مادر همه چي رو دربارش فهميدي

اون فرق ميکرد.

مادرت يه شاهدخت بود

به هرحال تو دوستش داشتي

من هيچوقت اون رو نديده بودم چون کار پسنديده‌اي نبود

و پدرم چيزهايي رو بهم گفت که دارم به تو ميگم و من به حرفش گوش دادم

نه، ندادي

بله گوش دادم

نه ندادي

دادم

ندادي

درست ميگي

خب، حالش چطوره؟

اعليحضرت

مهم نيست

اگه گفتنش اينقدر طول ميکشه پس خودم ميدونم

پدر

عاقبت همه موجودات همينه، پسر

بيا.

نبايد دير کنيم

وقت شناسي ادب يه شاهزاده رو مي‌رسونه

اعليحضرت پادشاه

مطمئنم که پدرتون راجع به رفتارتون در جنگل با شما صحبت کرده

اين ربطي به شما داره، دوک اعظم؟

چون به شما مربوطه به من ربط پيدا ميکنه اعليحضرت

نبايد ميذاشتي گوزنه فرار کنه

اينکه يه کاري رو ميکنين معني‌ش اين نيست که بايد انجامش بدين

يا همچين چيزي

استاد فنيوس، استاد قلم مو صبورانه منتظرن

کاري کن مناسب ازدواج بنظر بياد، استاد فنيوس

ما بايد عروس مناسبي رو به خودمون جلب کنيم حتي اگه اون به يه کلمه از حرف‌هام گوش نده

سعي ميکنم شما رو راضي کنم، اعليحضرت

اما نمي‌تونم معجزه کنم

پرده نقاشي باشکوهيست، استاد فنيوس

متشکرم

جوري ميگه انگار چيزي راجع به هنر ميدونه

اين پرتره‌ها واقعا به خارج از قلمرو فرستاده ميشه؟

تا بزرگان و ثروتمندان رو براي مراسم رقصي که اصرار به برگزاريش داري، جلب کنه

که رسمه و …مورد علاقه ست

که در اون تو يه عروس انتخاب ميکني

آه، جالبه

اگه قراره حتماً ازدواج کنم، نميشه با يک دختر خوب و درستکار روستايي ازدواج کنم؟

اين دختر خوب و درستکار چه تعداد زمين برامون فراهم مي‌کنه؟

چطور پادشاهي رو مستحکم‌تر مي‌کنه؟

ما يک پادشاهي کوچک در ميان کشورهاي بزرگ هستيم، عاليجناب

و دنيا هم مکان خطرناکيه

گوش کن، پسرم

دارم مي‌برمتون بالا، استاد فنيوس

خوبه

مي‌خوام تو و اين سرزمين رو در امان ببينم

بسيار خب، پدر به يک شرط

اجازه بديد دعوت‌نامه‌ها براي همه ارسال بشه نه فقط براي اشرافي‌ها.

جنگ‌ها براي همه‌ي ما غم و اندوه به‌بار آورده

نظر شما چيه؟

اين کار مردم رو خوشحال مي‌کنه؟

عقلم به جايي قد نميده، سرورم

ولي من که با کمي نشاط و سرگرمي مشکلي ندارم

فکر مي‌کنم به يک توافق رسيديم

يک مراسم رقص براي مردم و يک شاهدخت براي شاهزاده

اگه نظر من رو بخوايد که به‌نظر قدم درستي مياد

از شما نظر نخواستيم

من واقعاً عذر مي‌خوام

اي نقاشيِ شيطون، اي قلم‌موي بي‌ادب

بي‌زحمت بيارم پايين، سامسون

حتي يه‌دونه کوسن زير پام نذاشتن

خيلي‌خب، پايين، پايين.

اونقدر نه.

آي

روي زمين افتادم

به معناي واقعي کلمه روي زمين افتادم

معذرت مي‌خوام

در واقع از اينجا زاويه‌ي خوبي ازتون دارم

چه سوراخ‌هاي بينيِ بي‌نقصي

ميشه يه قلم‌موي بلندتر بهم بديد؟

سرحال بنظر نمياي، خانم

چيزي نيست

چرا وقتي اون‌طوري باهات رفتار مي‌کنن، اونجا مي‌موني؟

چون به مادر و پدرم قول دادم تا جايي ‌که در اون خيلي خوشحال بوديم رو عزيز بشمرم و ازش نگهداري کنم

اونا عاشق خونه‌مون بودن ….و حالا که فوت کردن، من بجاشون به اون خونه عشق مي‌ورزم

اونجا خونه‌ي منه

به‌گوش باشيد!

به‌گوش باشيد

ساکت

بدانيد”،دو هفته‌ي ديگر در همين روز يک مراسم رقص سلطنتي در کاخ برگزار خواهد شد

در مراسم رقص مذکور برطبق سنت‌هاي باستاني شاهزاده يک عروس انتخاب خواهد کرد

علاوه بر اين به دستور شاهزاده بدين‌وسيله اعلام مي‌شود تمام دختران جوان و مجرد قلمرو چه اشراف‌زاده، چه عامي “به اين مراسم دعوت شده‌اند

اين فرمان پادشاه بسيار بزرگ‌منش ماست

ببخشيد، خانم

الا، به شدت براي ديدن کيتِ شاگرد، هيجان زده بود و خواهرهاي ناتني‌‌اش فقط ذره‌اي

براي ديدن شاهزاده وسوسه شدند

با کلک اون رو عاشق خودم مي‌کنم

حالا ببين اگه نکردم

اين خيلي خبر بزرگي‌ـه

آروم باشيد

حالا گوشتون با من باشه

يکي از شما دوتا بايد دل شاهزاده رو ببره

اگه اينکارو بکنيد، مي‌تونيم از فلاکتي که اين خراب‌شده ما رو دچارش کرده، رها بشيم

من، همسر شاهزاده؟

يا من

همسر شاهزاده؟

خبرت‌هات رو رسوندي واسه چي هنوز اينجايي؟

بايد همين‌الان به شهر برگردي و به اون خياط بگي سه تا لباس براي مراسم رقص آماده کنه

سه تا؟

شما خيلي لطف دارين

منظورت چيه؟

اينکه به فکر منم هستيد

به فکر تو؟

مامان، فکر مي‌کنه اون يکي لباس براي خودشه

خاکستر کوچولوي بيچاره‌ي احمق

چه خجالت آور

تو ديگه زيادي خيال برت داشته

اوه، نه.

من فقط مي‌خوام دوستم رو ببينم

بذار واضح برات توضيح بدم

يک لباس براي آناستازيا ،يکي براي دريزلا و يکي براي من

اون نمي‌فهمه اين يعني چي

خوبه.

خيلي‌خب.

پس مشکلي نيست

حالا برو ديگه

تموم دختراي سرزمين ميفتن دنبال شاهزاده

بايد قبل از اينکه سر خياط شلوغ بشه به اونجا برسي

بگو ببينم چي گفت، دريزلا

من فرانسوي بلدم صحبت کنم، نه ايتاليايي

چشم‌هاتون رو باز کنيد، عاليجناب.

حواستون پرته

عذر مي‌خوام

از زمان شکار، حواستون يه‌جاي ديگه‌ست

موضوع اون دختر فوق‌العاده‌ست

نمي‌تونم بهش فکر نکنم

ولي چيزي که زياده، دختره

ولي روحيه‌اش، مهربانيش

به نظرتون خواهري هم داره؟

نمي‌دونم

هيچي راجع بهش نمي‌دونم

احتمالش هست که دختر مرموز شما هم به مراسم بياد

به همين خاطر درها رو به‌ روي همه باز کرديد، درسته؟

فرمانده.

اين کار به نفع مردم بود

البته.

چه آدم سطحي‌نگري هستم

و اگه بياد، بعدش چي؟

اون ‌موقع بهش ميگيد که يک شاهزاده هستيد

و يک شاهزاده مي‌تونه هر دختري که بخواد رو به همسري اختيار کنه

ها؟ ها

بله،‌ ها

خودت مي‌دوني پدرم و دوک اعظم فقط مي‌خوان با يه شاهدخت ازدواج کنم

خب، اگه اين دختري که توي جنگل ديدينش ،به اندازه‌اي که ميگيد دلربا باشه شايد نظرشون عوض بشه

روز مراسم فرا رسيد و تمام قلمرو نفس در سينه حبس کرده بودند و انتظار مي‌کشيدن

شما مي‌خوايد من ملکه‌تون باشم؟

کي؟

من؟

تنگ‌تر

تنگ‌تر

محکم‌تر

خوبه

زهي خيال باطل، خواهر

تو هم همينطور

بايد برا‌ي دست شاهزاده رقابت کنيم

ولي نه به اين معني که افکار تاريکي رو عليه همديگه در سر بپرورانيم

معلومه که نه، خواهر عزيزم

من اصلاً خواب مسموم کردن تو رو قبل از رفتن به مراسم نمي‌بينم

اوه، منم اصلاً خواب هُل دادن تو رو از روي کالسکه‌ي درحال حرکت به سمت اونجا، نمي‌بينم

يا ترکوندن مغزت روي پله‌هاي کاخ اونم بعد از اينکه رسيديم

هرچي نباشه، ما خواهريم

و نسبت فاميلي، مهم‌تر از بقيه‌ي چيزاست

بايد بذاريم خود شاهزاده تصميم بگيره

کنجکاوم بدونم چه شکليه؟

قيافه‌اش چه اهميتي داره؟

اون بي‌نهايت ثروتمنده

دلتون نمي‌خواد قبل از اينکه باهاش ازدواج کنيد يه کمي بشناسيدش؟

معلومه که نه.

ممکنه نظرم رو عوض کنه

شرط مي‌بندم هيچوقت تا حال با يه مرد صحبت نکردي

مگه نه، کله تخم‌مرغي؟

يه ‌بار صحبت کردم

با يه مرد محترم

حتماً يه نوکر بوده

يه شاگرد

يه شاگرد بود، بله

مامان ميگه همه‌ي مردها احمقن

هرچي زودتر اينو ياد بگيري، بهتره

اولين رقصمون، بانوي من؟

شاهزاده چارمينگ شما خيلي شيطونيد

منم مي‌خوام امتحانش کنم

نه خير، رو سر منه

نه! نه

دفعه‌ي اولي نبود که الا واقعاً براي اون دو خيالباف تاسف مي‌خورد که باطنشون مي‌تونست دقيقاً به زشتيِ ظاهرشون باشه

شاهزاده‌ي من!

عاشق من ميشه!

ولي من ملکه‌اش ميشم حالا که نامادريِ الا نمي‌خواست ،لباس چهارمي دوخته بشه دليلي براي الا وجود نداشت که خودش دست به کار دوخت لباس براي خودش نشه

و بعلاوه، اون کمي کمک‌دست داشت

دخترهاي عزيزم

اينکه شما رو اين‌طوري ببينم

باعث ميشه به اين ايمان بيارم که ممکنه يکي از شما شاهزاده رو به‌دام بندازه

و به اين فکر ميفتم که دو اسب توي مسابقه دارم

به جرئت ميگم هيچکس توي سرزمين نمي‌تونه از دخترهاي من پيشي بگيره

سيندرلا؟

هيچ خرجي براي شما نداشت

آخه اين لباس قديمي و کهنه‌ي مادرم بوده

و خودم درستش کردم

چه شود

سيندرلا در مراسم رقص

هيچکس نمي‌خواد عروسش يه خدمتکار باشه

بعد از همه‌ي کارهايي که کردم

نمي‌خوام چيزي رو خراب کنم

حتي نمي‌خوام شاهزاده رو ببينم

اوه، و نخواهي ديد چون حق نداري بياي

ولي تمام دخترهاي سرزمين دعوت شده‌ان

اونم به دستور پادشاه

منم به فکر پادشاه هستم اگه تو رو با اين لباس بي‌ارزش و کهنه به قصر ببرم مي‌تونه يک توهين به شخصيت سلطنتي به حساب بياد

بي‌ارزش؟

اين لباس مال مادرم بوده

اوه، ببخشيد که مجبورم اين حرف رو بهت بزنم ولي سليقه‌ي مادرت سوال برانگيز بوده

اين لباس خيلي قديمي و از مد افتاده‌ست

عملاً داره از هم مي‌پاشه

شونه‌اش نخ‌نما شده داره پاره پاره ميشه

و اين

اين يه پارچه‌ي قديمي و مسخره‌ست

چطور تونستيد؟

ديگه چطور مي‌تونستم؟

اجازه نميدم هيچ‌کس تو رو همراه دخترهاي من ببينه

اينکه همراه با يه دختر خدمتکار ژنده‌پوش ديده بشن که به کاخ ميرن ظاهر و جلوه‌شون رو خراب مي‌کنه

چون اين چيزيه که هستي

و چيزيه که هميشه خواهي بود

حالا حرف‌هاي من رو بخاطر بسپار

تو به مراسم نخواهي اومد

يالا، راه بيفت

متاسفم، مادر

متاسفم

گفته بودم شجاع مي‌مونم، ولي نيستم

ديگه نيستم

ديگه باور ندارم

ببخشيد

مي‌توني کمکم کني، خانم؟

فقط يه مقدار کمي نان يا بهتر از اون، يه فنجون شير؟

بله

بله، بله، بله.

فکر مي‌کنم بتونم يه چيزي واسه‌تون پيدا کنم

چرا داري گريه مي‌کني؟

چيزي نيست

چيزي نيست؟

چيزي نيست

يه کاسه شير چيه؟

چيزي نيست

ولي مهرباني باعث ميشه همه‌چي بشه

خب، نمي‌خوام هولت کنم ولي خيلي وقت نداري، الا

منو از کجا مي‌شناسيد؟

شما کي هستيد؟

من کيم؟

فکر کنم اين رو تو بايد حدس بزني

من گربه‌ي پشمالوي توئم

منظورم اينه که، فرشته‌ي نجات توئم

امکان نداره

واسه چي؟

اونا وجود ندارن

اونا رو فقط واسه بچه‌ها سرِهم ميکنن

مگه مادرت اونا رو باور نداشت؟

نگي نه، چون خودم صداش رو شنيدم

صداش رو شنيديد؟

اي بابا، چقدر حرف‌هاي بي‌معني مي‌زنيم

خيلي‌خب! آسياب به نوبت

بذار به يه شکل راحت‌تر تبديل بشم

متن انگلیسی بخش

I hope to see you again, miss.

And I, you.

You sound as if you’re the first fellow ever to meet a pretty girl.

She wasn’t a “pretty girl.

Well, she was a pretty girl, but there was so much more to her.

How much more?

You’ve only met her once.

How could you know anything about her?

You told me you knew right away when you met Mother.

That’s different.

Your mother was a princess.

You would have loved her anyway.

I would never have seen her, because it wouldn’t have been appropriate.

And my father would have told me what I’m telling you and I would have listened.

No, you wouldn’t.

Yes, I would.

No, you wouldn’t.

I would.

You wouldn’t.

You’re right.

Well, how is he?

Your Majesty.

Never mind.

If it takes that long to work out a way to say it, I already know.

Father.

Way of all flesh, boy.

Come.

We shall be late.

And punctuality is the politeness of princes.

His Majesty, the King!

I’m sure your father spoke to you of your behavior in the forest.

Is it any business of yours, Grand Duke?

Your business is my business, Your Royal Highness.

It will not do to let the stag go free.

Just because it’s what’s done doesn’t mean it’s what should be done.

Or something like that.

Master Phineus, master of the paintbrush, patiently awaits.

Make him look marriageable, Master Phineus.

We must attract a suitable bride, even if he won’t listen to a word I say.

I shall endeavor to please, Your Majesty.

But I can’t work miracles.

A splendid canvas, Master Phineus.

Thank you.

As if he knows anything about art.

So, these portraits will really be sent abroad?

To induce the high and mighty to attend this ball you insist upon.

Which is a tradition.

Which is beloved.

At which you will choose a bride.

Ah, fascinating.

If I must marry, could I not wed, say, a good, honest country girl?

How many divisions will this “good, honest country girl” provide us?

How will she make the kingdom stronger?

We are a small kingdom amongst great states, Your Royal Highness.

And it’s a dangerous world.

Listen, boy.

Taking you up, Master Phineus.

Good.

I want to see you and the kingdom safe.

All right, Father, on one condition.

Let the invitations go to everyone, not just the nobility.

The wars have brought sorrow on us all.

What do you think?

Would that please the people?

It’s beyond my wit, Your Majesty.

But I wouldn’t mind a bit of a jolly.

I think we might have made a bargain.

A ball for the people, and a princess for the prince.

Sounds like a step in the right direction, if you ask.

We didn’t ask you.

I’m so sorry.

Naughty paint, naughty brush.

Down, please, Samson.

Haven’t even got a cushion.

Right, down, down.

Not that.

Oi!

I’m on the ground.

I am literally on the ground.

Sorry.

Actually this is a very good angle for you.

Great nostrils.

Could I have a longer brush?

You don’t look well, miss.

Not at all.

Why do you stay there, when they treat you so?

Because I made my mother and father a promise to cherish the place we were so happy.

They loved our house.

and now that they’re gone, I love it for them.

It’s my home.

Hear ye!

Hear ye!

Quiet!

“Know,”on this day, two weeks hence,”there shall be held, at the palace, “a Royal Ball.

“At said ball, “in accordance with ancient custom,”the prince shall choose a bride.

“Furthermore,”at the behest of the prince,”it is hereby declared that every maiden in the kingdom, “be she noble or commoner is invited to attend.

“Such is the command of our most noble king.

Excuse me, madam.

Ella was enormously excited to see Kit, the apprentice.

And her stepsisters were mildly intrigued by the notion of meeting the prince.

I shall trick him into loving me.

See if I don’t!

This is the most hugest news!

Calm yourselves.

Now listen to me.

One of you must win the heart of the prince.

Do that, and we can unwind the debt in which we were ensnared when we came to this backwater!

I, a princess?

Or rather, I,

a princess?

Having delivered your news, why are you still here?

You must return to town right away and tell that seamstress to run us up three fine ball gowns.

Three?

That’s very thoughtful of you.

What do you mean?

To think of me.

Think of you?

Mummy, she believes the other dress is for her.

Poor, slow, little Cinders.

How embarrassing.

You’re too ambitious for your own good.

Oh, no.

I only want to see my friend.

Let me be very clear.

One gown for Anastasia, one for Drisella, and one for me!

She doesn’t know what that means.

Good.

Right.

That’s settled then.

Now go!

Every girl in the kingdom will be chasing the prince.

You must get there first before the seamstress is drowning in work!

Tell me what she said, Drisella.

I speak French, not Italian!

Wake up, Your Royal Highness.

You’re in a daze.

I’m sorry.

You’ve been off since the hunt.

It’s that wonderful girl.

I can’t stop thinking about her.

But there are plenty of girls.

But her spirit, her goodness.

You don’t suppose she has a sister, do you?

I don’t know.

I don’t know anything about her.

Perhaps your mystery girl may come to the ball.

That is why you threw the doors open, is it not?

Captain.

It was for the benefit of the people.

Of course.

How shallow of me.

And if she comes, then what?

Then you will tell her you’re a prince.

And a prince may take whichever bride he wishes.

Ha!

Ha?

Yes, “ha.

You know my father and the Grand Duke will only have me marry a princess.

Well, if this girl from the forest is as charming as you say, they may change their minds.

The day of the ball arrived and the entire kingdom held its breath in anticipation.

You want me to be your queen?

Who?

Me?

Tighter.

Tighter!

Tighter.

That’s it!

A vision, sister.

Likewise.

We must compete for the prince’s hand.

But let it not mean we harbor dark thoughts against each other.

Of course not, dear sister.

I wouldn’t dream of poisoning you before we leave for the ball.

Oh, nor I of pushing you from a moving carriage on the way there.

Or I of dashing your brains out on the palace steps as we arrive.

We are sisters, after all.

And blood is so much thicker than water.

We shall let the prince decide.

What will he be like, I wonder?

What does it matter what he’s like?

He’s rich beyond reason.

Wouldn’t you like to know a bit about him before you marry him?

Certainly not.

It might change my mind.

I bet you have never ever spoken to a man.

Have you, moon-face?

I have, once.

To a gentleman.

Some menial, no doubt.

Some ‘prentice.

He was an apprentice, yes.

All men are fools, that’s what Mama says.

The sooner you learn that, the better.

The first dance, milady?

Prince Charming, you’re so naughty!

I want to try it.

No, I’m wearing it.

No!

No!

Not for the first time, Ella actually felt pity for these two schemers, who could be every bit as ugly within as they were fair without.

My prince!

But I will be his queen!

If her stepmother would not have a fourth dress made, it seemed to Ella that there was no reason why she would not try to run it up herself.

And besides, she did have a little help.

My dear girls.

To see you like this.

it makes me believe one of you might just snare the prince.

And to think I have two horses in the race!

I daresay no one in the kingdom will outshine my daughters.

Cinderella?

It cost you nothing.

It was my mother’s old dress, you see.

And I took it up myself.

Ooh-la.

Cinderella at the ball!

No one wants a servant for a bride.

After all I’ve done.

I don’t want to ruin anything.

I don’t even want to meet the prince.

Oh, and you won’t, because there’s no question of your going.

But, all of the maidens of the land are invited, by order of the king.

It is the king I am thinking of.

It would be an insult to the royal personage to take you to the palace dressed in these old rags.

Rags?

This was my mother’s.

Oh, I’m sorry to have to tell you but your mother’s taste was questionable.

This thing is so old-fashioned it’s practically falling to pieces.

The shoulder’s frayed.

It’s falling to bits.

And this!

It’s a ridiculous, old-fashioned joke!

How could you?

How could I otherwise?

I will not have anyone associate my daughters with you.

It would ruin their prospects to be seen arriving with a ragged servant girl.

Because that is what you are.

And that is what you will always be.

Now mark my words!

You shall not go to the ball!

Go on, get going!

I’m sorry, Mother.

I’m sorry.

I said I’d have courage, but I don’t.

Not anymore.

I don’t believe anymore.

Excuse me.

Can you help me, miss?

Just a little crust of bread, or better, a cup of milk?

Yes.

Yes, yes, yes.

I think I can find something for you.

Why are you crying?

Oh, it’s nothing.

Nothing?

Nothing.

What is a bowl of milk?

Nothing.

But kindness makes it everything.

Now, I don’t mean to hurry you, but you really haven’t got long, Ella.

How do you know me?

Who are you?

Who am I?

I should think you’d have worked that one out.

I’m your hairy dogfather.

I mean, fairy godmother!

You can’t be.

Why not?

They don’t exist.

They’re just made up for children.

Didn’t your own mother believe in them?

Don’t say no, because I heard her.

You heard her?

Oh, fiddle-faddle, fiddle-faddle.

Right!

First things first.

Let me slip into something more comfortable.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.