1بخش

کارتون: سریال پاندای کونگ فوکار / فصل: فصل دوم / بخش 1

سریال پاندای کونگ فوکار

3 فصل | 33 بخش

1بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

در زمان هاي دور، در چين باستان طاووس ها” بر شهر گانگمن حکومت ميکردند”

آنها شادي و رونق را براي شهر به ارمغان آورده بودند چرا که آتش بازي رو اختراع کرده بودند

اما پسرشون، شاهزاده شن قدرت تاريک تر رو در آتش بازي ديد

چيزي که شادي و شور رو به ارمغان آورده بود مي تونست تاريکي و ويراني رو هم با خودش بياره

والدين ِ درمونده ِ “شن” به سراغ يه رمال رفتند

رمال پيش بيني کرد که اگر “شن” اينطور ،در اين مسير سياه به راهش ادامه بده توسط جنگويي که سياه و سفيده شکست خواهد خورد

شاهزاده ِ جوان آماده شد که سرنوشتش رو تغيير بده

اما کاري که اون کرد فقط سرنوشتش رو بدتر کرد

شن با غرور زياد به پيش والدينش برگشت

اما در چهره اونا، اون فقط وحشت ديد

اون براي هميشه از شهر تبعيد شد

اما “شن” قسم خورد که انتقام بگيره

يک روز، اون برخواهد گشت و چين در برابر او تعظيم خواهد زد

تقريباً تمومه، ارباب شن اما آهن مون تموم شده

به دورترين روستاها بريد

آهن بيشتري پيدا کنيد

چين از آن ِ من ميشه

و بعد جنگجوي اژدها به پنج خشمگين اضافه شد

و اونا بهترين تيم ِ کنگ فو در تاريخ شدند

حرف زدن ديگه بسه. بيا بجنگيم! سی و سه

گوش کن!

مي توني الان صداي جنگجوي اژدها رو بشنوي که داره تمرين ميکنه

سي و سه

بسه ديگه

سی و چهار. خيلي خطرناکه

سی و پنج.

تمرکز کن

سی و شش

سی و هفت

بله!

چطوري اين کارو کرد، صورتشو نگاه کن

سي و هشت تا کوفته

آره!

رکورد جديد

اي هيولا

ادامه بده.

برسونش به 40 تا

اون عمراً به 40 تا نميرسونه

باشه خيالي نيست الان مي رسونمش به 40 تا

بفرما.

مشکلي نيست

آره

یک دقیقه بهم وقت بده

بله! اون موفق شد.

آفرين پو

تمرينت جواب داد

اوه، استاد شيفو

بايد برم ديگه.

بعداً مي بينمتون

اونا رو برام نگه ميدارين ديگه درسته؟

هوهو

آرامش دروني

آرامش دروني

آرامش دروني

استاد شيفو

استاد شيفو دخل کي رو بايد بياريم؟

دزداي دريايي؟

اراذل ِ کوه آتش فشان؟

هر چي باشه، حسابش رو ميرسم

چون خيلي رو فُرمم

بايد يه کاري بکنم، ميدوني منظورم چيه؟

چيکار ميکني؟

“يکي از آخرين درس هاي استاد “اوگوي

واي معرکه بود

چطوري اينکارو کردي؟

آرامش دروني

آرامش دروني

خيلي باحاله

آرامش دروني در چي؟

اين مرحله بعدي ِ تمرين ِ توئه

هر استادي بايد راه خودش رو براي رسيدن به آرامش دروني پيدا کنه

بعضي ها براي 50 سال در يه غار در يه حالت اينطوري مي مونن

بدون اينکه کوچک ترين آب و غذايي بخورن

يا؟

بعضي ها هم درد و رنج ميکشن، مثل من.

روزي که تو به عنوان جنگجوي اژدها انتخاب شدي بدترين روز ِ زندگي من بود

تا الان

هيچي به ذهنم نمي رسيد

دردآور ترين و وحشتناک ترين لحظه زندگيم بود که

خيلي خب ديگه

که تا به حال تجربه کرده بودم.

اما وقتي که متوجه شدم که مشکل تو نيستي و مشکل در درون خود ِ منه به آرامش دروني دست پيدا کردم آرامشي که مي تونست دنيا رو تسخير کنه

پس همين؟ من به آرامش دروني نياز دارم؟

درونم که خودش حسابي کارش درسته پس تنها کاري که بايد بکنم اينه که راش بندازم

آرامش دروني، دخلت اومده

حالا بهم نشون بده با پاهات چيکار ميکردي

ديدم يه جور چيز قشنگ داشتي

پو! اوباش! دارن به روستاي نوازنده ها نزديک ميشن

خطر

به نوازنده ها بگو يه آهنگ فيلم اکشن بزن چون شروع شد

نگران نباش شيفو، همين که برگردم تو آرامش دروني استاد ميشم

اين دفعه ديگه واسه اسنک توقف نمي کنيم

توقف واسه اسنک

شوخيت گرفته؟

هر چي آهن پيدا کردين بردارين

اوه آهن

کمک، کمک، کمک

کمک! تموم شد ديگه

بيايين از اينجا بريم

اوه نه. رسيدن به عدالت

جنگجوي اژدها

اون پاندا؟

غيرممکنه

مشت ِ من براي عدالت گرسنه س

اين مُشتم بود

حسابشون رو برسيد

يالا

اينو داشته باش

پو! داره مياد

ممنون، منتيس

ببري، حرکت دو نفره ِ مرگبار

بازگشت خشمناک

ببري

ميمون.

افعي.

منتيس

خرگوشه

بله؟

اوه، شرمنده

کمک! ماهيخوار، برو

دارمش

واي همه حالشون خوبه؟

معرکه بود

بذارش به عهده خودم

پو

يادت نره خپله

کمک. تو حالت خوبه؟

چي شد؟

فکر کنم ديدم

فکر کنم

من بايد برم

ممنون

ممنون که به رستوران ِ رشته فرنگي و تافو ِ جنگجوي اژدها اومدين

چايي بازم ميخواين؟

سس ليمويي؟

نه. اگه چيزي خواستين، بهم بگين

ممنون

پاهای خشم! جاروي ِ جنگجوي اژدها

ميتونم بهش دست بزنم

بهش دست نزن! کثيفش ميکني

اون منتظر من بود

ايول

آره، ميتونم ثابتش کنم

هي، جنگجوي اژدها کجاس؟

اون ديگه اينجا کار نميکنه

اون سرش شلوغه حسابي

از دره حفاظت ميکنه

جنگجوي اژدها

پو

بيا

خيلي خب

پسر خوبیه. اون جنجگوي اژدهاست

بايد بهم ميگفتي که ميخواي بياي

سلام بابا

اينطوري واسه ت يه تافوي ِ ويژه درست ميکردم

بابا، ميتونم باهات حرف بزنم؟

البته

به افتخار پسرم، دسر ِ تافوي ِ مجاني واسه همه

با خريدتون البته.

خيلي از ديدنت خوشحالم پو

وزن کم کردي؟

ميتونم بالهام رو دورت کنم

شايد يه کمي

حتماً گشنته بيچاره تو

بذار واسه ت سوپ درست کنم

نميخواد بابا. گرسنه م نيست

گرسنه ت نيست؟

پو، تو حالت خوبه؟

آره. خوبم. فقط

امروز داشتم با يه مشت خلافکار مي جنگيدم

چيز خطرناکي نبود

اونا فقط ميدوني…

آره ؟

و بعدش يه اتفاق عجيبي افتاد. يه تصور احمقانه اومد سراغم

فکر کنم که مادرم رو ديدم و خودم رو که يه بچه بودم

مادر؟

بچه؟

بابا؟

چه.

چطور ميتونم بگم؟

من از کجا اومدم؟

خب، ميدوني پسرم بچه از يه تخم مياد بيرون

ازم نپرس تخم از کجا مياد بيرون

بابا، منظورم اين نبود

ميدونم که اين نبود

فکر کنم الان وقتشه که بهت چيزي بگم که بايد خيلي وقت پيش بهت مي گفتم

خيلي خب

تو يه جورايي به فرزندي گرفته شدي

ميدونستم

ميدونستي؟

کي بهت گفته بود؟

هيچکس.

بي خيال بابا

پس اگه مي دونستي، چرا هيچوقت هيچي نگفتي؟

چرا خودت هيچي نگفتي؟

من چطوري اومدم اينجا؟

من از کجا اومدم؟

راستش

تو با اين اومدي

يه روز عادي توي رستوران بود… وقت پختن رشته فرنگي بود

من رفتم در پشتي جايي که تازه سبزي هام رو گرفته بودم

کلم، تربچه و شلغم

اما خبري از تربچه نبود

فقط يه پانداي خيلي گرسنه بود

هيچ يادداشتي نذاشته بودن

البته تو مي تونستي اونم خورده باشي

من منتظر کسي بودم که بياد و دنبالت بگردهاما هيچکس نيومد

من تو رو آوردم داخل

بهت غذا دادم

حمومت دادم

و دوباره بهت غذا دادم

و دوباره

سعي کردم که بهت شلوار بپوشونم

و بعدش يه تصميمي گرفتم که براي هميشه زندگيم رو عوض کرد

که خوشمزه ترين سوپم رو درست کنم

و اينکه تو رو مثل پسرم بزرگ کنم

پو، پانداي کوچولوي من

متن انگلیسی بخش

Long ago, in ancient China, the Peacocks ruled over Gongmen City.

They brought great joy and prosperity to the city for they had invented fireworks.

But their son, Lord Shen, saw darker power in the fireworks.

What had brought colour and joy could also bring darkness and destruction.

Shen’s troubled parents consulted a soothsayer.

She foretold that if Shen continued down this dark path, he would be defeated by a warrior of black and white.

The young lord set out to change his fate.

But what he did next only sealed it.

Shen returned to his parents full of pride.

But in their faces, he saw only horror.

He was banished from the city forever.

But Shen swore revenge.

Someday he would return and all of China would bow at his feet.

It’s almost done, Lord Shen, but we’ve run out of metal.

Search the farthest villages!

Find more metal!

China will be mine.

And then the Dragon Warrior joined the Furious Five!

And they became the most awesomest kung fu team ever!

Enough talk.

Let’s fight!

Thirty-three.

Listen, listen!

You can hear the Dragon Warrior training right now!

Thirty-three.

Stop him!

Thirty-four.

It’s too dangerous!

Thirty-five.

Stay focused.

Thirty-six!

Thirty-seven!

Yeah!

How is he doing that with his face?

Thirty-eight bean buns!

Yes!

New record!

You monster!

Keep going!

Hit 40!

He’ll never hit 40.

You guys wait and we’ll go to 40.

Do it.

No problem!

Yeah!

Give me a minute.

Yeah!

He did it!

Well done, Po!

Your training has paid off.

Master Shifu!

Gotta go.

See you later!

You’ll save those for me, right?

Flippety-do.

Inner peace.

Inner peace.

Inner peace.

Master Shifu.

Master Shifu, what do we got?

Pirates?

Vandals of Volcano Mountain?

Whatever it is, I will take them down.

‘Cause I am in a mood.

I need to get something done, you know what I mean?

What are you doing?

One of Master Oogway’s final teachings.

Awesome!

How did you do that?

Inner peace.

Inner piece.

That’s cool.

Inner piece of what?

It is the next phase of your training.

Every master must find his path to inner peace.

Some choose to meditate for 50 years in a cave just like this.

without the slightest taste of food or water.

Or?

Some find it through pain and suffering, as I did.

Po, the day you were chosen as Dragon Warrior was the worst day of my life.

By far.

Nothing else came close.

It was the worst, most painful, mind-destroying, horrible moment.

OK.

I have ever experienced.

But once I realised the problem was not you, but within me, I found inner peace and was able to harness the flow of the universe.

So that’s it?

I just need inner peace?

My innards are already super, super peaceful, so all I need to do is just get this thing going.

Inner peace, you’re going down.

Now show me what you were doing there with your feet.

I saw you do sort of a fancy foot.

Po!

Bandits!

Approaching the Musicians Village.

Danger.

Tell those musicians to start playing some action music because it is on.

Don’t worry, Shifu, I’ll master inner peace as soon as I get back.

No snack stops this time.

Snack stops.

Wait, are you serious?

Get all the metal you can find!

Grab the metal!

Help, help, help, help.

Help!

That’s everything!

Let’s get out of here.

Oh, no.

Wings of Justice!

The Dragon Warrior!

A panda?

That’s impossible.

My fist hungers for justice.

That was my fist.

Get ‘em!

Come on!

Take that!

Po!

Incoming!

Thanks, Mantis!

Tigress, Double Death Strike!

Feet of Fury!

Tigress!

Monkey!

Viper!

Mantis!

Bunny!

What?

Oh, sorry.

Help!

Crane, go!

I’m on it!

Is everyone OK?

That was awesome!

I got this.

Po!

Chew on that, tubby!

Help.

Sweetie, are you OK?

What happened?

I think I saw.

I think.

I gotta go.

Thank you.

Thank you for coming to Dragon Warrior Noodles and Tofu.

More tea?

Lemon sauce?

No.

If you need anything, just ask.

Thank you.

Feet of Fury!

The Dragon Warrior’s mop.

He mopped these very floors!

No touching!

You’ll get the mop dirty.

He once waited on me.

Awesome!

Yeah, I have the stain to prove it.

Hey, where is the Dragon Warrior?

He doesn’t work here any more.

He’s busy out there protecting the Valley.

The Dragon Warrior!

There he is.

Po!

Here.

OK.

Nice kid.

The Dragon Warrior!

Should’ve told me you were coming.

Hi, Dad.

I would have saved you some stinky tofu.

Dad, can I talk to you?

Of course, son.

In honour of my son, free tofu dessert for everybody!

With purchases.

Oh, it’s so good to see you, Po.

Have you lost weight?

I can almost put my wings around you.

Ah, well, maybe a little.

Poor you, you must feel weak.

Let me get you some soup.

No, that’s OK, Dad.

I’m not hungry.

Not hungry?

Po, are you all right?

Yeah.

No, I’m fine.

I just.

Earlier today, I was fighting these bandits.

Nothing too dangerous.

I mean, they were just, you know.

Yeah?

And then the strangest thing happened.

I had this crazy vision.

I think I saw my mom and me, as a baby.

Mom?

A baby?

Dad?

What.

How do I say this?

Where did I come from?

Well, you see, son, baby geese come from a little egg.

Don’t ask where the egg comes from.

Dad, that’s not what I meant.

I know it’s not.

I think it’s time I told you something I should have told you a long time ago.

OK.

You might have been kind of a adopted.

I knew it.

You knew?

Well, who told you?

No one.

I mean, come on, Dad.

But if you knew, why didn’t you ever say anything?

Why didn’t you say anything?

How did I get here, Dad?

Where did I come from?

Actually.

you came from this.

It was just another day at the restaurant.

Time to make the noodles.

I went out to the back, where my vegetables had just been delivered.

There were cabbages, turnips, radishes.

Only there were no radishes.

Just a very hungry baby panda.

There was no note.

Of course, you could have eaten it.

I waited for someone to come looking for you, but no one did.

I brought you inside.

Fed you.

Gave you a bath.

And fed you again.

And again.

And tried to put some pants on you.

And then I made a decision that would change my life forever.

To make my soup without radishes.

And to raise you as my own son.

Xiao Po, my little panda.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.