3بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

کافيه

اگه من ميگم بيلبو بگينز يه عيّاره پس اون يه عياره

هابيت‌ها بي نهايت سبک قدم ميزنن

در واقع اون‌ها ميتونن بدون ديده شدن از کنار هر چيزي عبور کنن

و وقتي که يه اژدها به بوي دورف‌ها عادت کرده باشه بوي يه هابيت برايش ناشناخته خواهد بود و اين براي ما يه برتريه

از من خواستيد که چهاردهمين نفر گروه رو انتخاب کنم و من هم آقاي بگينز را انتخاب کردم

اون خيلي بيشتر از چيزي که بنظر مياد، کاربلده

و اون مهارتي داره که هيچکدوم شماها

حتي خودش هم نميدونه

در اين مورد بايد بهم اعتماد کنين

بسيار خب

از راه تو انجامش ميديم

نه نه

قرارداد رو بهش بدين

شد.

نشد

يه قرارداد معموليه

خلاصه‌اي از هزينه‌هاي سفر

زمان مورد نياز، اجرت

مسايل کفن و دفن و غيره

کفن و دفن؟

نميتونم امنيتش رو تضمين کنم

متوجهم

مسئول سرنوشتش هم نيستم

موافقم

مبلغ قرارداد در پايان زمان اجرا و بيشتر از يک چهاردهم از کل درآمد، اگر چيزي به دست بياد، نخواهد بود

اهوم… منصفانه بنظر مياد

گروه در قبال صدمات و عواقب ناشي از اين کار حتي در موارد زير، پارگي،در آمدن دل و روده مسئوليتي ندارد.

به خاکستر تبديل شدن؟

آه.

اون در يه چشم بهم زدن ميتونه گوشت و استخوانت رو خاکستر کنه

روبراهي پسر؟

هان؟

آره

احساس ميکنم ميخوام غش کنم

يه کوره‌ي آتش رو تصور کن که بال داره

هوا

هواي تازه ميخوام

يه نور شديد و بعدش درد سوختگي و پف

تبديل ميشي به يه مشت خاکستر

همم

نه

آه، خيلي مفيد بود، بيفور

حالم خوب ميشه.

فقط اجازه بدين يه لحظه آروم بنشينم

الان که خيلي وقته تو آروم نشستي

بهم بگو، از کي تا حالا دستمال سفره و ظرف‌هاي مادرت اينقدر برات مهم شدن؟

من هابيت جواني رو بخاطر دارم که هميشه به دنبال الف‌ها در جنگل‌ها بود

هميشه تا ديروقت بيرون خانه بود ،بعد از تاريکي به خانه برميگشتي در حالي که ردي از گل و شاخ و برگ و کرم شب تاب روي زمين باقي ميگذاشتي

هابيتي جوان که از هيچ چيز بيشتر از اينکه بفهمه بيرون “شاير” چه خبره، خوشش نميومد

دنيا در کتاب‌ها و نقشه‌ها نيست

دنيا اون بيرونه

من که نميتونم همينطوري اينجا رو ول کنم و باهات بيام

“من يه بگينز هستم، ساکن “بگ اند (خانه‌ي پدري بگينز)

تو همچنين يه “توک” هستي (خانواده‌ي مادري بيلبو)

ميدوني عموي جدِ جدت بال روئر توک”، آنقدر بزرگ بود” که ميتونست يه اسب واقعي رو سوار بشه؟

بله

خب ميتونست

در جنگ “دشت سبز” اون به صف گابلين‌ها حمله کرد

و چنان گرزش را برسرش کوبيد که سر پادشاه گابلين از جا کنده شد و 100 متر در هوا پرتاب شد و افتاد داخل يه سوراخ خرگوش.

و اينطوري در آن جنگ پيروز شدند

بازي گلف رو هم در همين زمان اختراع کردن

مطمئنم که اين چيزها رو از خودت درآوردي

خب، هر داستان خوبي، لايق شاخ و برگ دادنه

وقتي که برگشتي، يکي دو تا داستان خوب از خودت براي تعريف کردن داري

ميتوني قول بدي که من برگردم؟

نه

و اگر برگشتي ديگه چيزي که الان هستي، نخواهي بود

من هم همين فکر رو ميکردم

ببخشيد گندالف نميتونم اين رو امضا کنم

تو هابيت اشتباهي انتخاب کردي

فکر کنم عيّارمون رو از دست داديم

شايد تقدير اين بوده

هيچوقت شانس با ما يار نبوده

بعد از اين همه مدت حالا ما چي هستيم؟

بازرگان، معدنچي بندزن، عروسک ساز

هه هه… به درد کارهاي افسانه‌اي نميخوريم

تعداد ناچيزي جنگجو در بين ما هستند

جنگجوهاي پير

من هرکدوم از اين دورف‌ها رو به سپاهي از “تپه‌هاي آهنين” ترجيح ميدم

چون وقتي که اون‌ها را فراخواندم به ياريم شتافتند

وفاداري، شرافت و قلبي راضي

بيشتر از اين چي ميخوام؟

مجبور نيستي اين کار رو کني

تو ميتوني انتخاب کني

تو براي مردم ما محترم بوده‌اي

تو براي ما زندگي جديدي در کوهستان آبي ساخته‌اي

زندگي‌اي پرخير و روزي

زندگي‌اي که بيشتر از تمام طلاهاي “اره بور” ميرزه

از پدربزرگم به پدرم و اين به دست من رسيده

اون‌ها روياي روزي را ميديدند که دورف‌هاي “اره بور” سرزمين مادري شون رو پس ميگيرن

هيچ انتخابي در کار نيست بالين

نه براي من

پس ما با تو هستيم، پسر

و خواسته‌ات را برآورده ميکنيم

در آن سوي “کوهستان مه آلود” سرد

به سوي دخمه‌هاي عميق

و غارهاي کهن

رهسپاريم

پيش از دميدن صبح

به جستجوي زر فراموش شده

درختان کاج در بلندي زار ميزدند

باد، شبانه زوزه مي کشيد

آتش سرخ بود و شعله کشان گسترش مي يافت

و درختان به سان مشعل‌هاي فروزان بودند

آهاي؟

آره

آقاي بيلبو کجا به سلامتي؟

ديرم شده نميتونم بايستم

دير براي چي؟

دارم ميرم دنبال ماجراجويي

گفتم.

نگفتم؟

اومدن به اينجا وقت تلف کردن بود

کاملا درسته

فکر احمقانه‌اي بود؟

از يه هابيت کمک بگيريم؟

از يه “هافلينگ”؟

اين فکر کي بود؟

صبر کنين

صبر کنين

هو هو

وای وای

امضاش کردم

بيا

همه چيز به نظر درست ميرسه

جناب بگينز به گروه تورين سپربلوط و شرکا خوش آمديد

بهش يه اسبچه بديد

نه، نه، اصلا لازم نيست

ممنون. مطمئنم پياده بهتون ميرسم

آره، من، من روزهاي تعطيل پياده روي ميکنم

حتي يه بار پياده تا دهکده “فراگ مورتون” رفتم

آه! زودباش “نوري”. رد کن بياد

يکي ديگه

ممنون پسر

قضيه چيه؟

آه، سر اينکه مياي يا نه شرط بندي کرده بودند

بيشترشون شرط بسته بودن که برنميگردي

و تو چي فکر ميکردي؟

خب

دوست عزيزم حتي يک ثانيه هم بهت شک نکردم

آه، موي اسب

بهش حساسيت دارم

نه، صبر کنین،صبر کنيد، وایستین

نگه داريد

بايد برگرديم

مگه چي شده؟

دستمالم رو فراموش کردم

بيا

از اين استفاده کن

حرکت کنيد

مجبوري بدون دستمال جيبي و خيلي چيزهاي خوب ديگه سر بکني، بيلبو بگينز تا اينکه سفرمون به پايان برسه

تو در تپه‌هاي هموار و رودخانه‌هاي کوچک “شاير” به دنيا اومدي

اما حالا خونه پشت سرته

دنيا روبروته

سلام، دختر

دختر خوب کيه؟

“اين راز کوچيک ماست، “ميرتل

به هيچکس نگو

هیس هیس… اون چي بود؟

اورک”ها”

اورک‌ها؟

گلوبُر‌ها

يه دوجين از اون‌ها اون بيرون هستن

توي زمين‌هاي پست يه عالمه از اون‌ها هستن

نزديک صبح وقتي همه خواب هستن حمله ميکنن

سريع و بي صدا بدون جيغ و داد

فقط مقدار زيادي خون

فکر ميکني خنده داره؟

فکر ميکني شبيخون اورک‌ها شوخيه؟

ما منظوري نداشتيم

نه، نداشتيد

شما هيچي از دنيا نميدونيد

به دل نگير، پسرم

تورين بيشتر از همه، براي تنفر از اورک‌ها دليل داره

بعد از اينکه اژدها “تنها کوه” رو گرفت

شاه “ترور” تلاش کرد تا “موريا”، قلمرو باستاني دورف‌ها رو دوباره احيا کنه

اما دشمن زودتر از ما اونجا رو گرفته بود

موريا توسط سپاهي از اورک‌ها تصرف شده بود که توسط وحشي ترين اورک رهبري ميشد: “آزوگِ هتاک”

متن انگلیسی بخش

Enough!

If I say Bilbo Baggins is a burglar, then a burglar he is.

Hobbits are remarkably light on their feet.

ln fact, they can pass unseen by most, if they choose.

And, while the dragon is accustomed to the smell of Dwarf the scent of a Hobbit is all but unknown to him which gives us a distinct advantage.

You asked me to find the 14th member of this company and I have chosen Mr. Baggins.

There’s a lot more to him than appearances suggest.

And he’s got a great deal more to offer than any of you know.

Including himself.

You must trust me on this.

Very well.

We will do it your way.

No, no.

THORIN: Give him the contract.

We’re in.

We’re off.

BALIN: It’s just the usual.

Summary of out-of-pocket expenses.

time required, remuneration.

funeral arrangements, so forth.

Funeral arrangements?

I cannot guarantee his safety.

Understood.

Nor will I be responsible for his fate.

Agreed.

“Terms: Cash on delivery, up to but not exceeding one-fourteenth of total profit, if any.”

Hmm.

Seems fair.

“Present company shall not be liable for injuries inflicted by or sustained as a consequence thereof, including, but not limited to lacerations evisceration.”

Incineration?

Aye.

He’ll melt the flesh off your bones in the blink of an eye.

You all right, laddie?

Huh?

Yeah.

Feel a bit faint.

Think furnace with wings.

BILBO: Air.

I need air.

Flash of light, searing pain, then poof.

You’re nothing more than a pile of ash.

BILBO: Hmm.

Nope.

GANDALF: Oh, very helpful, Bofur.

I’ll be all right.

Just let me sit quietly for a moment.

You’ve been sitting quietly for far too long.

Tell me, when did doilies and your mother’s dishes become so important to you?

I remember a young Hobbit who was always running off in search of Elves in the woods.

Who would stay out late, come home after dark trailing mud and twigs and fireflies.

A young Hobbit who would have liked nothing better than to find out what was beyond the borders of the Shire.

The world is not in your books and maps.

It’s out there.

I can’t just go running off into the blue.

I am a Baggins of Bag-end.

You are also a Took.

Did you know that your great-great-great-great-uncle Bullroarer Took was so large, he could ride a real horse?

Yes.

Yes, well, he could.

ln the Battle of Green Fields, he charged the Goblin ranks.

He swung his club so hard, it knocked the Goblin king’s head clean off and it sailed 1 00 yards through the air and went down a rabbit hole.

And thus, the battle was won.

And the game of golf invented at the same time.

I do believe you made that up.

Well, all good stories deserve embellishment.

You’ll have a tale or two to tell of your own when you come back.

Can you promise that I will come back?

No.

And if you do you will not be the same.

That’s what I thought.

Sorry, Gandalf, I can’t sign this.

You’ve got the wrong Hobbit.

lt appears we have lost our burglar.

Probably for the best.

The odds were always against us.

After all, what are we?

Merchants, miners tinkers, toy-makers.

Heh, heh.

Hardly the stuff of legend.

There are a few warriors amongst us.

Old warriors.

I would take each and every one of these Dwarves over an army from the lron Hills.

For when I called upon them, they answered.

Loyalty, honor a willing heart.

I can ask no more than that.

You don’t have to do this.

You have a choice.

You’ve done honorably by our people.

You have built a new life for us in the Blue Mountains.

A life of peace and plenty.

A life that is worth more than all the gold in Erebor.

From my grandfather to my father, this has come to me.

They dreamt of the day when the Dwarves of Erebor would reclaim their homeland.

There is no choice, Balin.

Not for me.

Then we are with you, laddie.

We will see it done.

Far over the misty mountains cold

To dungeons deep

And caverns old

We must away

‘Ere break of day

To find our long-forgotten gold

The pines were roaring on the height

The winds were moaning in the night

The fire was red, it flaming spread

The trees like torches blazed with light

Hello?

Yes.

Here, Mr. Bilbo, where are you off to?

Can’t stop, I’m already late!

Late for what?

I’m going on an adventure!

DORI: I said it.

Didn’t I say it?

Coming here was a waste of time.

GLOIN: That’s true enough.

DORI: Ridiculous notion.

Use a Hobbit?

A Halfling?

Whose idea was it anyway?

BILBO: Wait!

Wait!

THORIN: Whoa, whoa.

Whoa, whoa.

I signed it.

Here.

BALIN: Everything appears to be in order.

Welcome, Master Baggins to the company of Thorin Oakenshield.

Give him a pony.

No, no, that won’t be necessary.

Thank you.

I’m sure I can keep up on foot.

I’ve done my fair share of walking holidays, you know?

Even got as far as Frogmorton once.

Aah!

OIN: Come on, Nori.

Pay up.

KILI: One more.

OIN: Thanks, lad.

What’s that about?

Oh, they took wagers on whether or not you’d turn up.

Most of them bet that you wouldn’t.

And what did you think?

Well.

My dear fellow, I never doubted you for a second.

It’s horse hair.

Having a reaction.

No, wait, wait, stop.

Stop!

We have to turn around.

GANDALF: What on earth is the matter?

I forgot my handkerchief.

BOFUR: Here.

Use this.

THORIN: Move on.

GANDALF: You’ll have to manage without pocket handkerchiefs and a good many other things, Bilbo Baggins before we reach our journey’s end.

You were born to the rolling hills and little rivers of the Shire.

But home is now behind you.

The world is ahead.

Hello, girl.

Who’s a good girl?

It’s our little secret, Myrtle.

You must tell no one.

Shh, shh.

What was that?

Orcs.

Orcs?

Throat-cutters.

There’ll be dozens of them out there.

The lone-lands are crawling with them.

They strike in the wee small hours when everyone’s asleep.

Quick and quiet, no screams.

Just lots of blood.

THORIN: You think that’s funny?

You think a night raid by Orcs is a joke?

We didn’t mean anything by it.

THORIN: No, you didn’t.

You know nothing of the world.

BALIN: Don’t mind him, laddie.

Thorin has more cause than most to hate Orcs.

After the dragon took the Lonely Mountain.

King Thror tried to reclaim the ancient Dwarf kingdom of Moria.

But our enemy had got there first.

Moria had been taken by legions of Orcs led by the most vile of all their race: Azog the Defiler.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.