سرفصل های مهم
3بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
بنابراین ما به ماشينها نياز داريم و اونها هم به ما
منظور شما همين بود، مُستشار ؟
نه. منظوري در كار نيست
آدمهای پیری مثل من زحمت منظور رسوندن رو به خودشون نمیدن
هیچ منظوری توی حرفهام نیست
به همین دلیله كه هيچ جواني توی شورا نیست ؟
به نكتهی خوبي اشاره كردي
چرا بهم نميگيد چي توی ذهنتون هست، مُستشار ؟
چيزهاي زيادي در اين دنيا وجود داره كه من از اونها سر در نميارم
اون ماشين رو ميبيني ؟
یه کارایی برای بازیافت منبع آب شهر میکنه. من اصلاً نمیدونم که چطور کار میکنه
اما دليلِ كار كردنش رو متوجه میشم
من اصلاً متوجه نمیشم که تو چطور توانایی انجام بعضی از کارها رو داری
اما باور دارم كه براي اون هم دلیلی وجود داره
و امیدوارم که اون دلیل رو قبل از اینکه خیلی دیر بشه بفهمیم
بالارد
نئو اينجاست ؟
نئو، این از طرف اوراکلـه
وقت رفتنه
مورفیوس گفته بود که این اتفاق قراره بیافته
نميدونم. شايد پيشگويي درست باشه شايد هم نباشه
تنها چیزی که میدونم اینه که اون هواناو الان به کاربر نیاز داره
و در حال حاضر، اون کاربر من هستم
ميدونم
زي
ميخوام اين رو بندازي گردنت
ميدوني که من به اين چيزها اعتقاد ندارم
اما من دارم
اين هميشه برام شانس آورده
شايد اين بار تو رو برام بياره
من برميگردم
قول میدم. هر کاری لازم باشه میکنم من برمیگردم خونه
فقط اين رو همراه خودت نگه دار
خواهش ميکنم
به خاطر من
باشه
نئو
اين ديگه کدوم
بِــیــن
مشکلي پيش اومده ؟
نه، مشکلی نیست
فقط میخواستم بهتون برسم و بگم موفق باشید
ممنون
بعداً میبینیمت
نئو
به موقع رسيدم
میخواید به دیدن اوراکل برید ؟
وقت نداريم
بايد يه چيزي رو به نئو ميدادم
هديهاي از طرف يکي از يتيمها
مجبورم کرد سوگند بخورم که قبل از رفتنت این اون رو بهت بدم
گفت که خودت متوجه میشی
ممنون
تازه بهم اطلاع دادن که شما اجازهی پرواز نبوکادنزار رو صادر کردید
بله درسته
جناب مستشار آيا من هنوز مسئول سيستم دفاعي هستم ؟
البته
به نظر من برای اینکه از این حمله جون سالم به در ببریم، به تمام ناوهامون احتیاج داریم
متوجه هستم، فرمانده
پس چرا به نبوکادنزار اجازه خروج داديد ؟
چون به عقيدهی من، نجاتِ ما به چيزي بيش از تعداد ناوهامون بستگي داره
مراقب باش
سلام
تو دنبال اوراکل میگردی
تو کي هستي ؟
من “ سِراف “هستم. و ميتونم تو رو پيش اوراکل ببرم، اما اول بايد عذرخواهي کنم
برای چی عذرخواهی کنی ؟
براي اين
خوبه
اوراکل دشمنان زيادي داره
ابتدا بايد مطمئن ميشدم
از چي ؟
از اينکه تو همون شخص برگزيده هستي
ميتونستي بپرسي
نه. نميتوني کسي رو واقعاً بشناسي تا وقتی که باهاش مبارزه کنی
بيا. اون منتظره
کدوم جهنمی رفتن ؟
اينها درهاي پشتي هستن، مگه نه ؟
راههای دسترسی برنامه نویسها
چطور کار ميکنن ؟
یک کد در کلیدها پنهان شده
يک چرخش، قفل رو بار میکنه و چرخش ديگه يکي از اين درها رو باز میکنه
تو برنامه نويسي ؟
پس چي هستي ؟
من از مهمترين چيزها محافظت ميکنم
بيا جلو. نمیخوام گازت بگیرم
بيا اينجا بذار يک نگاهي بهت بندازم
خدای من، نگاهش كن
خيلي بهتر شدي، مگه نه ؟
حالت چطوره ؟
من
میدونم که خوابت نمیبره
به اون هم میرسیم
چرا این بار نمياي و بشيني ؟
شايد بهتر باشه بِایستم
خوب، هر طور راحتي
یهو دلم خواست بشينم
ميدونم
خب
بهتره که از واضحات بگذریم(و به پرسشها برسیم)
تو انسان نيستي، نه ؟
چیزی واضحتر از این هم مگه هست ؟
اگه قرار بود حدس بزنم، ميگفتم تو برنامهاي هستی که ماشینها ساختن
اون هم همينطور
تا اينجا که خوب پیش رفتی
اما اگر اين حقيقت داشته باشه ، يعني تو هم بخشي از اين سیستم هستي نوع دیگری از کنترل
ادامه بده
پس با اين حساب، واضحترین پرسش اینه که چطور میتونم بهت اعتماد کنم ؟
آفرین
مسئله دشوار همینه و هيچ شکي هم درش نيست
خبر بد اينه که هيچ راهی هم وجود نداره که بفهمي چیزهایی که اینجا هستن بهت کمک میکنن یا نه
پس در واقع همه چيز به خودت بستگي داره
فقط باید با ذهن لعنتی خودت کلنجار بری که قراره حرفهای من رو قبول کني يا رد کنی
آب نبات میخوای ؟
تو از قبل ميدوني که من اون رو ازت ميگيرم يا نه ؟
اگه نميدونستم که اوراکل نبودم
اما اگه از قبل ميدوني، پس من چطور میتونم انجام کاری رو انتخاب کنم ؟
به این خاطر که تو اينجا نيومدي که انتخاب کني
تو پیش از این انتخابت رو کردي
تو اینجا هستی که بفهمی چرا این انتخاب رو انجام دادی
فکر ميکردم تا حالا اين رو فهميده باشي
تو چرا اينجايي ؟
به همون دلیل که تو اینجا هستی
من عاشق آب نباتم
اما، چرا به ما کمک ميکني ؟
ما اینجا هستیم تا کاري رو انجام بديم که براي انجام دادنش اینجا هستیم
من به يک چيز علاقه دارم نئو : “ آیــنــده “
و باور کن، من ميدونم که تنها راه رسيدن به آينده، با هم بودنـه
برنامههاي ديگهاي هم مثل تو وجود دارن ؟
خب، نه مثل من اما
نگاه کن. اين پرندهها رو ميبيني ؟
در یک مقطع برنامهای نوشته شد تا اونها رو اداره کنه
برنامهای نوشته شد تا مراقب درختها باشه و همینطور برای طلوع و غروب خورشید
برنامهها همه چیزِ اینجا رو اداره میکنن
اونهايي كه وظیفهشون، یعنی کاری که براش ساخته شدن رو درست انجام میدن نامرئی هستن و به چشم نميان
تو حتی متوجه حضورشون نمیشی
اما بقیهی اونها
خب، همیشه چیزهایی در موردشون میشنوی
من كه هيچوقت چیزی در موردشون نشنيدم
البته كه شنيدي
هر بار ميشنوي که يک نفر ميگه روح يا فرشته ديده ،يا هر داستاني كه دربارهی خونآشامها گرگینهها یا فضاييها ميشنوي در حقیقت مربوط به کار سیستم میشه که داره برنامههایی رو حذف میکنه که کاری رو انجام میدن که قرار نبوده انجام بدن
برنامههای کامپیوتری همديگه رو هَک ميكنن ؟
چرا ؟
اونها دلايل خودشون رو دارن اما معمولاً یک برنامه، گوشه نشینی رو انتخاب میکنه
و چرا يک برنامه بايد حذف بشه ؟
شايد خراب شده
شايد هم برنامهی بهتري نوشته شده تا جایگزینش بشه. اين اتفاق هميشه ميافته
و وقتی که این اتفاق بیافته یک برنامه میتونه انتخاب کنه که اینجا پنهان بشه یا برگرده به منبع اصلی
به پردازندهی اصلی ماشینها
بله
جايي كه تو بايد بري
جايي كه مسیر شخص برگزيده به پايان ميرسه
تو اون رو ديدي در روياهات ديديش، مگه نه ؟
دَري از جنس نور
وقتي که از در رد ميشي، چه اتفاقي ميافته ؟
من ترينيتي رو ميبينم و يه اتفاقي ميافته يه اتفاق بد
اون شروع به افتادن میکنه و من از خواب میپرم
مُردنش رو هم میبینی ؟
نه
تو دارای بصیرت هستی نئو
تو فارغ از زمان، جهان رو نظاره میکنی
پس چرا نميتونم ببينم كه چه اتفاقي براش ميافته ؟
ما هرگز نمیتونیم ماورای انتخابها و چیزهایی که “ درک “ نمیکنیم رو ببینیم
منظورت اینه كه من مجبورم بينِ مرگ و زندگي ترينيتي يكي رو انتخاب كنم ؟
نه، تو قبلاً انتخابت رو كردي
حالا بايد اون انتخاب رو “ درک “ کنی
نه
من نميتونم اينكار رو بكنم
این کار رو نخواهم کرد
خب، تو مجبوري
چرا ؟
چون تو “ شخص برگزيده “ هستی
اگر نتونم چي ؟
اگر شكست بخورم چي ؟
اون موقع، صهیون سقوط میکنه
وقت ما تمام شده
گوش کن نئو. تو میتونی صهیون رو نجات بدی اگر که به منبع اصلی برسی ولی برای این کار به “ کلید ساز “ نیاز داری
كليد ساز ؟
بله، اون مدتي پيش ناپديد شد و تا امروز
نميدونستيم چه اتفاقی براش اومده
اون توسط یک برنامهی خیلی خطرناک زندانی شده يكي از قديميترينهاي ما
” که نامش هست “ مروينجين
اون نميذاره كه كليدساز به خواست خودش جايي بره
اون ازش چي ميخواد ؟
چيزي كه همهی مردهاي صاحب قدرت ميخوان :
” قدرت بيشتر “
دقیقاً در زمان مقرر اونجا باش تا بتونی شانسی داشته باشی
بايد بريم
ظاهراً هر موقع همدیگه رو میبینیم من چیزی به جز خبر بد برات ندارم
از این بابت متاسفم. واقعاً متاسفم
ولی این ملاقاتها ارزشش رو داره تو من رو “ باورمَند “ کردی
موفق باشی بچه جون
آقاي اندرسون
بستهام به دستتون رسيد ؟
آره
خوبه
اسميت ؟
هر چي كه هست، كدهاش مثل يه مامور نيست
از ديدن من شگفت زده شُدید ؟
نه
پس خودتون ازش اطلاع دارید
از چی ؟
از ارتباط بینمون
درست نفهميدم که چطور این اتفاق افتاد
شاید بخشی از وجود شما به من منتقل شد شاید چیزی [در من] بازنویسی یا کپی شد
اما در این مقطع دیگه مهم نیست
چیزی که الان مهم هست اینه که هر اتفاقي كه افتاده، به یک دلیلی بوده
و اون دليل چيه ؟
من شما رو كُشتم آقاي اندرسون
من دیدم که شما مُردید
و باید اضافه کنم که با رضایت و لذتی خاص شما رو کشتم
و بعد اتفاقي افتاد، اتفاقي كه ميدونستم ناممكن هست اما به هر حال، اتفاق افتاد
شما من رو از بین بردید، آقاي اندرسون
بعد از اون، من قوانين رو ياد گرفتم فهمیدم که چکار باید میکردم که نکردم
نتونستم انجامش بدم. من مجبور بودم زنده بمونم من مجبور شدم که از قوانین سرپیچی کنم
و حالا به خاطر شماست که اينجا ايستادم آقاي اندرسون
به خاطر شما، من ديگه مامورِ اين سيستم نيستم
به خاطر شما من تغيير كردم
من از سیستم رها شدم
به اصطلاح یک موجود جدید شدم
مثل شما ظاهراً آزاد شدم
تبريك ميگم
ممنون
اما همونطور که خودتون خوب میدونید ظواهر میتونن فریبنده باشن و همین مسئله من رو به دلیل حضورمون در اینجا برمیگردونه
ما اينجا نيستيم به این دلیل که “ آزاد “ هستيم
ما اينجا هستيم به این دلیل که “ آزاد “ نيستيم
هیچ “ دلیلی “ برای فرار و هیچ “ هدفی “ برای انکار وجود نداره
چون هر دوی ما میدونیم که اگر “ هدفی “ وجود نداشت، ما هم وجود نداشتیم
و “ هدف “ هست که ما رو به وجود آورده
هدف، ما رو به هم پیوند میزنه
هدف، ما رو به دنبال خودش ميكشه
ما رو راهنمایی ميكنه
ما رو به حركت در میاره
هدف، ما رو تعريف ميكنه
هدف، ما رو مُقیّد و محدود ميكنه
ما به خاطر شما اينجا هستيم، آقاي اندرسون
ما این جا هستیم تا اون چیزی رو از شما بگیریم که شما تلاش داشتید از ما بگیرید
متن انگلیسی بخش
So we need machines and they need us.
Is that your point, councillor?
No.
No point.
Old men like me don’t bother with making points.
There’s no point.
Is that why there are no young men on the Council?
Good point.
Why don’t you tell me what’s on your mind, councillor.
There is so much in this world that l do not understand.
See that machine?
It has something to do with recycling our water supply.
I have absolutely no idea how it works.
But l do understand the reason for it to work.
I have absolutely no idea how you are able to do some of the things you do.
But l believe there’s a reason for that as well.
I only hope we understand that reason before it’s too late.
Ballard.
ls he here?
Neo, it’s from the Oracle.
It’s time to go.
Morpheus said this was how it was gonna happen.
I don’t know.
Maybe the prophecy’s true, maybe it’s not.
All I know is, that ship needs an operator.
Right now, that operator’s me.
I know.
Zee.
l want you to wear it.
You know l don’t believe in this stuff.
But l do.
It’s always brought me luck.
Maybe it’ll bring me you.
l’m coming back.
I promise.
No matter what it takes, I’m coming home.
Just keep it with you.
Please.
For me.
Okay.
Neo!
How the hell–?
Bane.
Is something wrong?
No, l’m fine.
I just wanted to catch you to say good luck.
Thanks.
We’ll see you.
Neo!
Just in time.
You’re gonna see the Oracle?
There’s no time.
I had to give something to Neo.
A gift from one of the orphans.
He made me swear to get it to you before you left.
He said you’d understand.
Thanks.
I was just told you cleared the Nebuchadnezzarfor takeoff.
That is correct.
Am l still in charge of our defense system?
Of course.
I believe l need every ship we have if we’re going to survive this attack.
I understand that, commander.
Then why did you allow the Nebuchadnezzarto leave?
Because l believe our survival depends on more than how many ships we have.
Be careful.
Hello.
You seek the Oracle.
Who are you?
I am Seraph.
I can take you to her, but first l must apologize.
Apologize for what?
For this.
Good.
The Oracle has many enemies.
I had to be sure.
Of what?
That you are the One.
You could have just asked.
No.
You do not truly know someone until you fight them.
Come.
She’s waiting.
Where the hell did they go?
These are back doors, aren’t they?
Programmer access.
How do they work?
A code is hidden in tumblers.
One position opens a lock and another position opens one of these doors.
Are you a programmer?
Then what are you?
I protect that which matters most.
Well, come on.
l ain’t gonna bite you.
Come around here and let me have a look at you.
My goodness, look at you.
You turned out all right, didn’t you?
How do you feel?
l–
I know you’re not sleeping.
We’ll get to that.
Why don’t you come and have a sit this time.
Maybe l’ll stand.
Well, suit yourself.
l felt like sitting.
l know.
So.
let’s get the obvious stuff out of the way.
You’re not human, are you?
lt’s tough to get more obvious than that.
If l had to guess, l’d say you’re a program from the machine world.
So is he.
So far, so good.
But if that’s true, that could mean you’re part of this system another kind of control.
Keep going.
l suppose the most obvious question is how can l trust you?
Bingo.
It is a pickle, no doubt about it.
Bad news is there’s no way you can really know if l’m here to help you or not.
So it’s really up to you.
Just have to make up your own damn mind to either accept what I’m going to tell you or reject it.
Candy?
Do you already know if l’ll take it?
Wouldn’t be much of an oracle if l didn’t.
But if you already know, how can l make a choice?
Because you didn’t come here to make the choice.
You’ve already made it.
You’re here to try to understand why you made it.
I thought you’d have figured that out by now.
Why are you here?
Same reason.
I love candy.
But why help us?
We’re all here to do what we’re all here to do.
I’m interested in one thing, Neo: the future.
And believe me, l know, the only way to get there is together.
Are there other programs like you?
Well, not like me, but.
Look.
See those birds?
At some point, a program was written to govern them.
A program was written to watch over the trees and the wind, the sunrise and sunset.
There are programs running all over the place.
The ones doing their job, doing what they were meant to do, are invisible.
You’d never even know they were here.
But the other ones.
Well, you hear about them all the time.
l’ve never heard of them.
Of course you have.
Every time you’ve heard someone say they saw a ghost or an angel every story you’ve ever heard about vampires, werewolves or aliens is the system assimilating some program that’s doing something they’re not supposed to be doing.
Programs hacking programs.
Why?
They have their reasons but usually a program chooses exile when it faces deletion.
And why would a program be deleted?
Maybe it breaks down.
Maybe a better program is created to replace it.
Happens all the time.
And when it does, a program can either choose to hide here or return to the source.
The machine mainframe.
Yes.
Where you must go.
Where the path of the One ends.
You’ve seen it in your dreams, haven’t you?
A door made of light?
What happens when you go through the door?
I see Trinity and something happens something bad.
She starts to fall, and then l wake up.
Do you see her die?
No.
You have the sight now, Neo.
You are looking at the world without time.
Then why can’t l see what happens to her?
We can never see past the choices we don’t understand.
Are you saying l have to choose whether Trinity lives or dies?
No, you’ve already made the choice.
Now you have to understand it.
No.
I can’t do that.
l won’t.
Well, you have to.
Why?
Because you’re the One.
What if I can’t?
What happens if l fail?
Then Zion will fall.
Our time is up.
Listen to me, Neo.
You can save Zion if you reach the source, but to do that you need the Keymaker.
The Keymaker?
He disappeared.
We didn’t know what happened to him until now.
He’s being held prisoner by a very dangerous program one of the oldest of us.
He is called the Merovingian.
And he won’t let him go willingly.
What does he want?
What do all men with power want?
More power.
Be there at that exact time and you will have a chance.
We must go.
Seems like every time we meet I got nothing but bad news.
I’m sorry about that.
I surely am.
But for what it’s worth you’ve made a believer out of me.
Good luck, kiddo.
Mr. Anderson.
Did you get my package?
Yeah.
Well, good.
Smith?
He’s not reading like an agent.
Surprised to see me?
No.
Then you’re aware of it.
Of what?
Our connection.
I don’t fully understand how it happened.
Perhaps some part of you imprinted onto me something overwritten or copied.
It is, at this point, irrelevant.
What matters is that whatever happened, happened for a reason.
And what reason is that?
I killed you, Mr. Anderson.
I watched you die.
With a certain satisfaction, I might add.
And then something happened, something that l knew was impossible but it happened anyway.
You destroyed me, Mr. Anderson.
Afterward, I knew the rules, I understood what I was supposed to do but l didn’t.
I couldn’t.
l was compelled to stay compelled to disobey.
And now, here l stand because of you, Mr. Anderson.
Because of you, I’m no longer an agent of this system.
Because of you, I’ve changed.
I’m unplugged.
A new man, so to speak.
Like you, apparently free.
Congratulations.
Thank you.
But as you well know, appearances can be deceiving which brings me back to the reason why we’re here.
We’re not here because we’re free.
We’re here because we are not free.
There’s no escaping reason, no denying purpose.
Because as we both know, without purpose we would not exist.
lt is purpose that created us.
Purpose that connects us.
Purpose that pulls us.
That guides us.
That drives us.
lt is purpose that defines.
Purpose that binds us.
We are here because of you, Mr. Anderson.
We’re here to take from you what you tried to take from us:
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.