بارگذاری ماتریکس

8 بخش

7بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

من باور دارم که این تقدیرِ ما بوده که این‌جا باشیم

سرنوشت ما بوده

من باور دارم که امشب، هدف و معنای دقیقِ زندگی ‌برای تک‌تکِ ما هویدا خواهد شد

قصد دارم ازت بخوام که یه کاری برام بکنی ولی نمی‌دونم چطور بگم

بهت قول ميدم که اگر بتونم، حتماً انجامش بدم

اگر ازت بخوام که از این ماجرا دور بمونی چی میگی، هر اتفاقي که افتاد از ماتريكس دور بمون

چرا ؟

خواهش مي‌كنم

باشه

چی شده، نايوبي ؟

نمي‌تونم بهش فکر نكنم مورفيوس. نمي‌تونم به اين فكر نكنم كه اگه تو اشتباه كرده باشي چي ؟

اگه همه‌ی این‌ها، پيشگويي و بقيه حرف‌ها همش یه مشت مزخرفات باشه، چي ؟

در این صورت، فردا همه‌ی ما مُرده هستیم

ولی این چه تفاوتی با سایر روزهای ما داره ؟

اين يک جنگه، و ما سرباز هستيم

مرگ می‌تونه هر زمانی به سراغ ما بیاد در هر مکانی

دارن ميان

دارن ميان

دارن ميان

حالا حالت دیگری رو در نظر بگیرید

اگر من درست بگم چي ؟

اگه پيشگويي حقیقت داشته باشه چی ؟

اگر فردا امکان پایان دادن به این جنگ وجود داشته باشه چی ؟

آیا این ارزش جنگیدن رو نداره ؟

آیا این ارزشِ مُردن رو نداره ؟

زمان ؟

سه دقیقه

تقریباً تمام شد

آماده شد

بقيه رو پيدا كن

نايوبي توی محل مورد نظره

اون‌ها از قبل بيرون نيروگاه مستقر شدن

سورن چطور ؟

توی محل مورد نظره

اون‌ها هنوز داخل هستن، اما

حركت نمي‌كنن

وقتشه، بریم

همین الان با نئو تماس بگیر

ارتباط‌مون قطع شد. اون‌ها داخل راهرو هستن

شبكه‌ی برق تو چه وضعیتی‌ـه ؟

همه چیز هنوز فعال‌ـه

سیستم اضطراری در حال برگردوندن برق‌ـه

یا خدا

به محض اينكه اون در رو باز كنن همه چيز تمامه

نمیذارم این اتفاقِ لعنتی بی‌افته

داري چكار مي‌كني. ترينيتي ؟

نمي‌تونم این‌جا بِایستم و كاري نكنم

نمي‌تونم منتظر بمونم و شاهد مرگ‌شون باشم

داریم درباره‌ی کمتر از پنج دقیقه حرف می‌زنیم

من ظرف پنج دقیقه کُل اون ساختمان لعنتی رو با خاک یکسان می‌کنم

چقدر ديگه مونده ؟

از این طرف، همین نزدیکی‌ـه

ببخشيد، اين‌جا بُن‌بسته

این بدترین هکی خواهد بود که تا حالا انجام دادم

این نزدیک‌ترین جاییه که می‌تونم بذارمت

بهتره که بال در بیاری

اپراتور هستم

وارد شدم

به راهت ادامه بده. برو طبقه‌ی شصت و پنجم

به نظر می‌رسه از دیدن دوباره‌ی من شگفت زده شُدید آقای اندرسون

خب، این تفاوتِ بین ماست

من در انتظارتون بودم

تو چي مي‌خواي اسميت ؟

اوه، هنوز متوجه نشدی ؟

هنوز از همه‌ی اندام‌هات استفاده می‌کنی به جز اونی که از همه مهمتره

من هم دقیقاً همون چیزی رو می‌خوام که تو می‌خوای

من “ همه چيز “ رو مي‌خوام

اون “همه چيز” ، شاملِ گلوله‌ی اين اسلحه هم ميشه ؟

زود باش، شليك كن

بهترین چیز در مورد “ من “ اینه که من “های زیادی وجود دارن “

خدای من!

اين‌جا چه اتفاقي افتاده ؟

همون جا بِایست خانم كوچولو

اگر نمي‌توني ما رو شكست بدي

پس به ما ملحق شو

مورفيوس

هنوز هيچ اثري ازشون نيست. نمی‌دونم دارن چکار می‌کنن ولی فقط دو دقيقه وقت دارن

يك دقيقه

زود باش

خواهش مي‌كنم

اون‌ها رو بُکشید

وارد شدن

باورم نميشه

این اتفاق قرار بود بی‌افته

مورفيوس، اون در تو رو خونه برمي‌گردونه

خودت می‌دونی که کدوم “ در “ هست

عجله کن نئو

*ترینیتی، یه سری فعالیتِ جدی دارن به سمتت میان

سلام نئو

تو كي هستي ؟

من “ معمار “هستم

من ماتريكس را خلق کردم. در انتظارَت بودم

تو پرسش‌های زیادی داری

و با وجود اینکه این فرآیند، آگاهیِ تو را تغییر داده ولی تو به طرز بازگشت‌ناپذیری انسان باقی مانده‌ای

بنابراین برخی از پاسخ‌های من برای تو قابل فهم هستند و برخی دیگر غیرقابل فهم

هم‌زمان، در حالی که نخستین پُرسشِ تو می‌تواند هوشمندانه‌ترین و مرتبط‌ترین پرسشِ تو باشد ممکن است متوجه باشی یا نباشی، که همچنین می‌تواند بی‌ربط‌ترین پرسشِ تو نیز باشد

چرا من اين‌جا هستم ؟

زندگی تو مجموعه‌ای از بقایای بر جا مانده‌ی یک معادله‌ی نامتوازن است که یک چیز طبیعی و ذاتی در روند برنامه نویسی ماتریکس است

تو نتیجه‌ی یک ناهنجاریِ احتمالی هستی که با وجود تلاش‌های صمیمانه و بی وقفه‌ام هنوز موفق به حذف آن از معادله‌ی دقیق و متوازن ماتریکس نشده‌ام با وجود اینکه این مشکلی است

که به شدت از آن اجتناب می‌شود اما یک چیز غیر منتظره نبوده و بنابراین فراتر از حد کنترل ما نیست چیزی که تو را لاجَرَم و به ناچار کِشانید به این‌جا

تو هنوز پاسخِ، پرسش من رو ندادی

كاملاً درسته

جالبه. زودتر از دیگران متوجه شدی

دیگران؟

مگه چندتا ديگه بوده؟

كدوم دیگران؟

ماتريكس قديمي‌تر از آن چیزی است كه فكر مي‌كني

من ترجیح می‌دهم از پیدایش یک ناهنجاریِ معادلاتی تا پیدایش ناهنجاری بعدی زمان را محاسبه کنم

كه در اين‌ صورت اين ششمين نسخه‌ی ماتريكس است

پنج نفر قبل از من بودن ؟

داره دروغ میگه. مزخرف میگه

پس فقط دو توضیح ممکنه وجود داشته باشه

اگر پنج فرد برگزیده قبل از من وجود داشتن

يا بقیه می‌دونستن و كسي به من چيزی نگفته يا هيچ‌كس چيزي در این مورد نمي‌دونه

دقيقاً

همان‌طور که بدون شک داری متوجه می‌شوی ناهنجاری، مَقوله‌ای سیستماتیک است که حتی در ساده‌ترین معادلات هم نوسانات و بی ثباتی‌هایی را به وجود می‌آورد

نمي‌توني من رو كنترل كني

من خُرد و خمیرت می‌کنم

می‌کُشمت لعنتی

نمي‌توني من رو مجبور به كاري بكني

پیرمرد سفید پوشِ عوضی

” انــتــخــاب “

مشکل بر سر “ انتخاب “‌ـه

نخستین ماتريكسي كه طراحي كردم از نظر طبیعی کاملاً بی‌نقص بود، يك اثر هنري بود

بی عیب، کامل

یک پیروزی بزرگ که تنها با شکست عظیمش قابل مقایسه بود

اجتناب ناپذیر بودنِ فروپاشی آن ماتریکس اکنون آشکار شده دلیل آن نقصی ذاتی‌ست که درتک‌تک انسان‌ها وجود دارد.

بنابراین من ماتريكس را دوباره و اين بار بر اساس تاريخ شما انسان‌ها طراحی کردم تا این بار بازتاب دقیق‌تری از ذات و طبیعت متفاوت و عجیب شما انسان‌ها باشد

اگرچه که دوباره از شکستی که خوردم ناامید شدم

از آن زمان به تدریج دریافتم که پاسخ از من می‌گریزد چرا که به ذهنی دون‌تر و عقلی کمتر نیاز دارد

یا شاید به ذهنی که کمتر با مولّفه‌های کمال مقیَّد شده باشد

بنابراین پاسخ به سوی فردِ دیگری غلتید به سوی یک برنامه‌ی حسی و درکی برنامه‌ای که در ابتدا برای بررسی جنبه‌های خاصی از روانِ انسان ایجاد شده بود

اگر من پدر ماتريكس باشم آن زن، بدون شک مادر ماتریکس است

همون اوراكل

خواهش می‌کنم

همان‌طور که می‌گفتم، آن زن به راه حلی رسید که نود و نه درصد نمونه‌های آزمایشی تا زمانی که به آن‌ها حق انتخاب داده می‌شد برنامه را می‌پذیرفتندحتی اگر آن‌ها فقط در سطحی نزدیک به ضمیرِ ناخودآگاه از این قدرتِ انتخاب آگاهی داشتند

در عین حالی که این راه حل، پاسخگوی نیاز ما بود اما بدیهی است که دارای نقص نیز بود

بنابراین یک ناهنجاریِ سیستماتیکِ متناقضِ دیگر خلق شد که اگر کنترل نشده باقی می‌ماند ممکن بود موجودیتِ کُلِ سیستم را تهدید کند

بنابراین افرادی که برنامه را پس می‌زدند، حتی با وجود اینکه در اقلیت بودند، اگر کنترل نمی‌شدند احتمال فزاینده‌ای از بروز فاجعه را رقم می‌زدند

همه‌ی این‌ها به خاطر “ صهیون “‌ـه

تو اين‌جا حضور داری زیرا که صهیون در آستانه‌ی نابودي‌ست

همه‌ی ساکنان آن از بین خواهند رفت و حیات به کُلی در آن ریشه کن خواهد شد

مزخرف میگی

انکار، قابل پيش‌بيني‌ترين واکنشِ انسان‌هاست

اما خیالت آسوده باشد، این ششمین باری خواهد بود که آن را نابود می‌کنیم و ما در این زمینه بسیار کارآمد و متبحّر شده‌ایم

ماموریت شخص برگزیده این است که به منبع اصلی بازگردد و اجازه دهد کُدی را که حمل می‌کند به صورت موقت انتشار یابدو برنامه‌ی اصلی را دوباره بازسازی و اجرا کند

بعد از آن بیست و سه نفر را از درون ماتریکس انتخاب خواهی کرد شانزده مادِّه و هفت نَر،تا صهیون را از نو بسازی

شکست در تکمیل این فرآیند به نابودیِ فاجعه بارِ کل سیستم[ماتریکس] خواهد انجامید که باعث کشته شدن تمام افراد متصل به ماتریکس می‌شود

که اگر نابودی صهیون را نیز به آن اضافه کنیم در نهایت به انقراضِ کُل نوع بشر منجر خواهد شد

شما اجازه نمیدید این اتفاق بی‌افته. شما نمی‌تونید

شما براي بقا به انسان‌ها نیاز داريد

سطوح مختلفی از بقا وجود دارند که ما آماده‌ی پذیرش آنها هستیم

با این حال مهمترین موضوع این است که آیا تو آمادگی داری تا مسئولیت مرگ تک‌تک انسان‌های این جهان را بر عهده بگیری یا خیر ؟

خواندن واکنش‌های تو خیلی جالب است

پنج برگزیده‌ی پیش از تو، بر مبنای پیش‌بینی‌های مشابه طراحی شده بودندتصادفی محتمل الوقوع که بنا بود یک پیوستگی عمیق بین شما(برگزیده‌ها) ،و سایر هم نوع‌های‌ شما ایجاد کند که باعث تسهیل در عملکرد شخص برگزیده شود

در حالی که دیگران این فرآیند را به شیوه‌ی معمول تجربه می‌کنند اما این در مورد تو بسیار متفاوت و خاص است در برابر عــشــق

ترينيتي

او به موقع وارد ماتريکس شد تا جان تو را نجات دهد، به قيمت فدا کردن جان خودش

نه

که این ما را به واپسین لحظه‌ی حقیقت می‌رساند،زمانی که مشکل بنیادینِ این فرآیند، سرانجام روشن می‌گردد، و آشکار می‌شود که ناهنجاری هم نقطه‌ی آغاز و هم نقطه‌ی پایان است

دو درب وجود دارد

درب سمت راست تو، به منبع اصلی و نجات صهیون منتهی می‌شود

درب سمت چپ تو، به ماتریکس، نجات آن زن و پایان بشریت منتهی می‌شود

همان‌طور که به درستی بیان کردی مشکل اصلی بر سر “ انتخاب “ است

اما هر دوی ما پیشاپیش می‌دانیم که تو قرار است چکار کنی، مگر نه ؟

از هم اکنون می‌توانم زنجیره‌ی واکنش‌ها را ببینم فعل و انفعالاتی شیمیایی برای بروز یک احساس که به طور ویژه برای غلبه بر منطق و خِرَد طراحی شده است

احساسی که تو را از دیدنِ این حقیقت ساده و آشکار باز می‌دارد:

آن زن خواهد مُرد و تو براي جلوگیری از مرگ او هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی

متن انگلیسی بخش

I believe it is our fate to be here.

It is our destiny.

I believe this night holds for each and every one of us the very meaning of our lives.

I want to ask you to do something, but I don’t know how.

I promise you, if I can, I will.

What if I asked you to stay out of this no matter what to stay out of the Matrix?

Why?

Please.

All right.

What is it, Niobe?

I can’t help it, Morpheus.

I can’t help thinking, what if you’re wrong?

What if all this, the prophecy, everything, is bullshit?

Then tomorrow we may all be dead.

But how would that be different from any other day?

This is a war, and we are soldiers.

Death can come for us at any time in any place.

Incoming.

Incoming!

Incoming!

Now consider the alternative.

What if I am right?

What if the prophecy is true?

What if tomorrow the war could be over?

Isn’t that worth fighting for?

Isn’t that worth dying for?

Time?

Three minutes.

Almost there.

It is done.

Find the others.

I got Niobe there.

They’re out of the station.

What about Soren?

There.

They’re still inside, but.

They’re not moving.

That’s it, let’s go.

Call Neo now.

l lost them.

They’re inside the portal.

What about the grid?

Everything is operational.

The emergency system is rerouting power.

Jesus.

Soon as they open that door, it’s all over.

The hell it is.

What are you–?

Trinity!

I will not wait and do nothing.

I will not watch them die.

We’re talking less than five minutes.

In five minutes, I’ll tear that building down.

How much further?

Here, just here.

I’m sorry, this is a dead end.

It’s gotta be the ugliest hack I have ever done.

That’s as close as l can get you.

You better grow wings.

Operator.

I’m in.

Keep moving.

Sixty-fifth floor.

You look surprised to see me again, Mr. Anderson.

Well, that’s the difference between us.

I have been expecting you.

What do you want, Smith?

You haven’t figured that out?

Still using all the muscles except the one that matters.

I want exactly what you want.

I want everything.

Would that include a bullet from this gun?

Go ahead, shoot.

The best thing about being me, there’s so many me’s.

Christ!

What the hell happened in here?

Hold it right there, little lady.

If you can’t beat us.

Join us.

Morpheus!

Still no sight of them.

They only got two minutes left.

One minute.

Come on.

Please.

Kill them.

They’re in.

I don’t believe it.

It was meant to be.

Morpheus, that door will take you home.

You will know which door.

Hurry, Neo.

Trinity, l got some serious activity headed your way.

Hello, Neo.

Who are you?

l am the Architect.

I created the Matrix.

I’ve been waiting for you.

You have many questions.

Though the process has altered your consciousness you remain irrevocably human.

Ergo, some of my answers you will understand and some you will not.

Concordantly, while your first question may be the most pertinent you may or may not realize it is also the most irrelevant.

Why am l here?

Your life is the sum of a remainder of an unbalanced equation inherent to the programming of the Matrix.

You are the eventuality of an anomaly, which despite my sincerest efforts l’ve been unable to eliminate from what is otherwise a harmony of mathematical precision.

While it remains a burden assiduously avoided it is not unexpected and thus not beyond a measure of control which has led you, inexorably here.

You haven’t answered my question.

Quite right.

Interesting.

That was quicker than the others.

Others?

How many?

What others?

The Matrix is older than you know.

I count from the emergence of one integral anomaly to the emergence of the next.

In which case, this is the sixth version.

Five before me?

He’s lying.

Bullshit.

There are only two possible explanations.

There were five before me.

Either no one told me or no one knows.

Precisely.

As you are undoubtedly gathering, the anomaly is systemic creating fluctuations in even the most simplistic equations.

You can’t control me!

I’m gonna smash you to bits!

l’m gonna fucking kill you!

You can’t make me do anything.

You old, white prick!

Choice.

The problem is choice.

The first Matrix I designed was naturally perfect, a work of art.

Flawless, sublime.

A triumph equaled only by its monumental failure.

The inevitability of its doom is apparent now as a consequence of the imperfection inherent in every human.

Thus, I redesigned it based on your history to more accurately reflect the varying grotesqueries of your nature.

However, I was again frustrated by failure.

I have come to understand that the answer eluded me because it required a lesser mind.

Or perhaps, a mind less bound by the parameters of perfection.

Thus, the answer was stumbled upon by another, an intuitive program initially created to investigate certain aspects of the human psyche.

If l am the father of the Matrix, she would undoubtedly be its mother.

The Oracle.

Please.

As l was saying, she stumbled upon a solution whereby 99 percent of subjects accepted the program, as long as they were given a choice even if they were only aware of the choice at a near unconscious level.

While this answer functioned, it was fundamentally flawed.

thus creating the otherwise contradictory systemic anomaly that, if left unchecked, might threaten the system.

Ergo, those that refused the program, while a minority, if unchecked would constitute an escalating probability of disaster.

This is about Zion.

You are here because Zion is about to be destroyed.

Its every living inhabitant terminated, its entire existence eradicated.

Bullshit.

Denial is the most predictable of all human responses.

But rest assured, this will be the sixth time we have destroyed it and we have become exceedingly efficient at it.

The function of the One is now to return to the source, allowing a dissemination of the code you carry reinserting the prime program.

After which you will be required to select from the Matrix 23 individuals sixteen female, seven male, to rebuild Zion.

Failure to comply with this process will result in a cataclysmic system crash killing everyone connected to the Matrix.

which, coupled with the extermination of Zion will result in the extinction of the entire human race.

You won’t let it happen.

You can’t.

You need human beings to survive.

There are levels of survival we are prepared to accept.

The relevant issue is whether or not you are ready to accept the responsibility for the death of every human being in this world.

It is interesting reading your reactions.

Your five predecessors were, by design, based on a similar predication a contingent affirmation that was meant to create a profound attachment to the rest of your species, facilitating the function of the One.

While the others experience this in a general way your experience is far more specific vis-á-vis love.

Trinity!

Apropos, she entered the Matrix to save your life at the cost of her own.

No.

Which brings us at last to the moment of truth, wherein the fundamental flaw is ultimately expressed and the anomaly revealed as both beginning and end.

There are two doors.

The door to your right leads to the source and the salvation of Zion.

The door to your left leads back to the Matrix, to her and the end of your species.

As you adequately put, the problem is choice.

But we already know what you are going to do, don’t we?

Already l can see the chain reaction, the chemical precursors that signal the onset of an emotion designed specifically to overwhelm logic and reason.

An emotion that is already blinding you from the simple and obvious truth:

She is going to die and there is nothing you can do to stop it.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.