سرفصل های مهم
2بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
خب آقایون من نمیتونستم ناراحتی دخترمو ببینم
قول دادم که بالاخره براش پیداش کنم
و بالاخره پیداش کردم
بابا من یه اسب کوچولوی دیگه میخوام
این از اون پسر چاقه هم بدتره
فکر میکنم این منصفانه نیست. چون اون بلیطو خودش پیدا نکرد
نگران نباش چارلی
اون مرد داره دخترشو لوس بار میاره
و کسی که اینقدر لوس باشه آدم مفیدی نمیشه
چارلی، من و مامانت فکر کردیم شاید بخوای هدیه تولدتو امشب باز کنی
بگیرش
شاید باید تا صبح صبر کنم
به دَرَک
بابا
همه ما روی هم 381 سال داریم. نمیتونیم صبر کنیم
چارلی، نباید زیاد احساس ناامیدی کنی
میدونی، اگه بلیطی داخلش نبود به هرحال تو یه شکلات داری
اوه، خُب
همینه دیگه
با هم میخوریمش
نه چارلی
نه هدیه تولدتو
این شکلات مال منه و میخوام تقسیمش کنم
ممنون عزیزم
ممنون چارلی
خدا بهت برکت بده
خُب، کی پیداش کرده؟
خانم ویلوت بارگات بلیط سوم رو پیدا کرد
ها! ها! ها! اینها فقط تعدادی از 263 جایزه ایه که ویلوت بُرده
من بیشتر آدامس میخورم ولی از وقتی درباره این بلیطها شنیدم
به جای آدامس شکلات میخورم
اون مستقله و… نمیدونم اینو از کجا پیدا کرده
من قهرمان جهانی جویدن آدامسم
آدامسی که الان دارم میجوم
سه ماهه که دارم روش کار میکنم
این یک رکورده… البته من هم عکس جایزه هام رو اینجا گذاشتم
گفتن به اونی که از بقیه بهتره جایزه ویژه میدن. مهم نیست 4 تای دیگه کی هستن
جایزه مال منه
دلیلش رو بهشون بگو ویلوت
چون من برنده میشم
عجب جونوریه
خیلی رذله
تو میدونی داریم درباره چی حرف میزنیم؟
سنجاقکها؟
همین الان خبر رسید
بلیط چهارم توسط مایک توی پیدا شد
تنها کار لازم این بود که دنبال تاریخ ساختش باشی
و با تنظیم هوا از شاخص “نیکی” کمک بگیری
عدد بدست اومده نشون دهنده اون بود
بیشتر وقتها از حرفاش سر در نمیارم
بچه های امروزی با این فناوری ها
بمیر! بمیر! بمیر!
زیاد بچه باقی نمیمونند
پس فقط کافی بود یه شکلات بخرم
چه مزه ای داشت ؟
نمیدونم
چون از شکلات متنفرم
پس واسه چی میخواد بره کارخونه شکلات سازی این فلان شده
سوال اینه که آخرین برنده کیه؟
پدر؟
بله چارلی
چرا سر کار نرفتی؟
اوه، کارخونه بهم مرخصی داده
مث تعطیلات تابستون؟
مث اون… یک چیزی شبیه اون
در حقیقت، اصلا مث تعطیلات نبود
فروش بالای شکلات میزان خرابی دندون رو بالا برد و فروش خمیردندون رو هم
پول بیشتر باعث مدرن شدن کارخونه شد
پس نیازی به آقای باکت نبود
ما از این هم بدبختر میشیم
باز هم کار هست
تا اون موقع من سوپهام رو ساده تر درست میکنم
نگران نباش، خدا بزرگه
میدونم
چارلی
گنج پنهان من
من و تو میخوایم یه بار دیگه شانسمون رو امتحان کنیم تا آخرین بلیط رو پیدا کنیم
مطمئنی میخوای واسه این خرجش کنی؟
معلومه که مطمئنم
اینجا… به نزدیکترین مغازه برو و اولین شکلاتی رو که دیدی بخر
یکراست بیارش اینجا تا با هم بازش کنیم
مث یه پسر خوب
خیلی خوب
پدربزرگ
خواب بودی؟
خریدیش؟
از کدوم طرف بازش کنیم؟
فقط سریع، مث چسب زخم
دیدی یه نفر در روسیه آخرین بلیط رو پیدا کرد؟
آره، صبح در روزنامه خوندم
پسر خوب… بیا جرج بیا
پسر خوب… لطفا یه شکلات مخصوص
باشه. بفرما
به مردم دلداری میدن
میدونم … بلیط تقلبی
یالا… بلیط طلایی
تو آخریش رو پیدا کردی
در مغازه من
گوش کن. من اونو با 50 دلار و یه دوچرخه نو عوض میکنم
دیوونه ای؟
من 500 دلار میدم
میخوای اونو 500 دلار بهم بفروشی؟
اذیتش نکنید
گوش کن. به کسی نده… یکراست برو خونه
ممنون
مامان! بابا
پیداش کردم
آخرین بلیط طلایی
مال منه! یپ! بگیر
بلند بخون… ببینم چی نوشته
با سلام از طرف ویلی ونکا به تو برنده خوش شانس بلیط طلایی
اکنون دستت را میفشارم و … تو را به کارخانه ام دعوت میکنم و یک روز مهمان من خواهی بود
من ویلی ونکا شما را به همه جای کارخانه میبرم
همه دیدنی ها را به شما نشان میدهم
و زمانی که میخواهید بروید تا خانه با صفی از کامیونهای بزرگ همراهی میشوید که از شکلات پُر شده اند
و یکی از شما یک جایزه ویژه میگیردکه فکر آن را نیز نمیکنید
این دستورالعمل شماست
اول فوریه، ساعت 10 جلوی کارخانه باشید
یکی از افراد خانواده را برای مراقبت از خود بیاورید
به امید دیدار ویلی ونکا
اول فوریه
ولی اون فرداست
یه لحظه رو هم تلف نکن
دست و صورتت رو بشور، موهات رو شونه کن
مسواک بزن و دماغت رو هم بگیر
گِلهای روی شلوارت رو هم پاک کن
ما باید خونسرد باشیم
اول باید تصمیم بگیریم کی همراه چارلی بره
من… من میبرمش
اون به من بسپارید. تو چطور عزیزم؟
فکر نمیکنی تو باید بری؟
خُب، بابا جو از ما واردتره
حاضر و آماده حالشم که خوبه
بله! نه. نمیریم
خانمی بلیط رو 500 دلار میخرید
شرط میبندم بعضیا بیشترم بخرند
ما به پول بیشتر از شکلات احتیاج داریم
بیا اینجا جوان
بیرون از اینجا کلی پول هست
که هر روز بیشتر میشن
ولی این بلیط فقط 5 تاست و فقط یه بار اتفاق میفته
فقط افراد دیوونه این فرصت رو با پول عوض میکنن
تو دیوونه ای؟
نه آقا
پس گِلهای شلوارت رو پاک کن
تو باید به اون کارخونه بری
بابا، میخوام برم داخل
ساعت 9:59 دقیقه است عزیزم
کاری کن زمان زودتر بگذره
فکر میکنی آقای ونکا تو رو بشناسه
فکر نکنم…خیلی سال گذشته
متن انگلیسی بخش
Well, gentlemen, I just hated to see my little girl feeling unhappy like that.
I vowed I would keep searching until I could give her what she wanted.
And finally, I found her a ticket.
Daddy, I want another pony.
She’s even worse than the fat boy.
I don’t think that was really fair.
She didn’t find the ticket herself.
Don’t worry about it, Charlie.
That man spoils his daughter.
And no good ever comes from spoiling a child like that.
Charlie, Mum and I thought maybe you wanna open your birthday present tonight.
Here you are.
Maybe I should wait till morning.
Like hell.
Pop.
All together, we’re 381 years old.
We don’t wait.
Now, Charlie, you mustn’t feel too disappointed.
you know, if you don’t get the, Whatever happens, you’ll still have the candy.
Ah, well.
That’s that.
We’ll share it.
Oh, no, Charlie.
Not your birthday present.
It’s my candy bar, and I’ll do what I want with it.
Thank you, darling.
Thank you, Charlie.
Bless you.
All right, let’s see who found it.
“The third ticket was found by Miss Violet Beauregarde.
Hah!
Hah!
Hyah!
These are just some of the 263 trophies and medals my Violet has won.
I’m a gum chewer mostly, but when I heard about these ticket things.
I laid off the gum, switched to candy bars.
She’s just a driven young woman.
I don’t know where she gets it.
I’m the Junior World Champion Gum Chewer.
This piece of gum I’m chewing right now.
I’ve been working on for three months solid.
That’s a record.
Of course, I did have my share of trophies, mostly baton.
So it says that one kid’s gonna get this special prize, better than all the rest.
I don’t care who those other four are.
That kid, it’s gonna be me.
Tell them why, Violet.
Because I’m a winner.
What a beastly girl.
Despicable.
You don’t know what we’re talking about.
Dragonflies?
But wait, this is just in.
The fourth golden ticket has been found by a boy called Mike Teavee.
All you had to do was track the manufacturing dates offset by weather
and the derivative of the Nikkei lndex.
A retard could figure it out.
Most of the time I don’t know what he’s talking about.
You know, kids these days, what with all the technology.
Die!
Die!
Die!
Doesn’t seem like they stay kids very long.
In the end, I only had to buy one candy bar.
And how did it taste?
I don’t know.
I hate chocolate.
It’s a good thing you’re going to a chocolate factory, you ungrateful little.
That question is, who will be the winner of the last gold.
Dad?
Yes, Charlie?
Why aren’t you at work?
Oh, well, the toothpaste factory thought they’d give me a bit of time off.
Like summer vacation?
Sure.
Something like that.
In fact, it wasn’t like a vacation at all.
The upswing in candy sales had led to a rise in cavities which led to a rise toothpaste sales.
With the extra money, the factory had decided to modernize.
eliminating Mr. Bucket’s job.
We were barely making ends meet as it was.
You’ll find another job.
Until then, I’ll just Well, I’ll just thin down the soup a little more.
Don’t worry, Mr. Bucket, our luck will change.
I know it.
Charlie.
My secret hoard.
You and I are going to have one more fling at finding that last ticket.
You sure you want to spend your money on that?
Of course I’m sure.
Here.
Run down to the nearest store and buy the first Wonka candy bar you see.
Bring it straight back, and we’ll open it together.
Such a good boy, really.
Such a good.
Grandpa?
You fell asleep.
Have you got it?
Which end should we open first?
Just do it quick, like a Band-Aid.
Did you see that some kid in Russia found the last golden ticket?
Yes, it was in the paper this morning.
Good boy.
Come on, George.
Good boy.
One Wonka Whipple-Scrumptious Fudgemallow Delight, please.
Okay.
Here you go.
The nerve of some people.
I know.
Forging a ticket.
Come on.
It’s a golden ticket.
You found Wonka’s last golden ticket.
In my shop too!
Listen.
I’ll buy it from you I’ll give you $50 and a new bicycle.
Are you crazy?
I’d give him $500 for that ticket.
You wanna sell me your ticket for $500, young man?
That’s enough of that, Leave the kid alone.
Listen.
Don’t let anyone have it.
Take it straight home, you understand?
Thank you.
Mom!
Dad!
I found it!
The last golden ticket!
It’s mine!
Yippee!
Here.
Read it aloud.
Let’s hear exactly what it says.
“Greetings to you, the lucky finder of this golden ticket, from Mr. Willy Wonka.
“I shake you warmly by the hand.
For now, I invite you to my factory and be my guest for one whole day.
“I, Willy Wonka, will conduct you around the factory myself.
showing you everything there is to see.
“Afterwards, when it is time to leave you will be escorted home by a procession of large trucks each one filled with all the chocolate you could ever eat.
“And remember, one of you lucky five children will receive an extra prize beyond your wildest imagination.
“Now, here are your instructions.
“On the 1st of February, you must come to the factory gates at 10 a.m. sharp.
“You’re allowed to bring one member of your family to look after you.
“Until then, Willy Wonka.
The 1st of February.
But that’s tomorrow.
Then there’s not a moment to lose.
Wash your face, comb your hair, scrub your hands.
brush your teeth, blow your nose.
And get that mud off your pants.
We must all try and keep very calm.
First thing that we have to decide is this Who is going with Charlie to the factory?
I will.
I’ll take him.
You leave it to me.
How about you, dear?
Don’t you think you ought to go?
Well, Grandpa Joe seems to know more about it than we do, and.
Provided, of course, he feels well enough.
Yippee!
No.
We’re not going.
A woman offered me $500 for the ticket.
I bet someone else would pay more.
We need the money more than we need the chocolate.
Young man, come here.
There’s plenty of money out there.
They print more every day.
But this ticket, there’s only five of them in the whole world and that’s all there’s ever going to be.
Only a dummy would give this up for something as common as money.
Are you a dummy?
No, sir.
Then get that mud off your pants.
You’ve got a factory to go to.
Daddy, I want to go in.
It’s 9:59, sweetheart.
Make time go faster.
Do you think Mr. Wonka will recognize you?
Hard to say.
It’s been years.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.