سرفصل های مهم
3بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
امم! اين بو را دوست دارم
مطمئنم که اونو از دست ميدم
پيشگو
مي دونم
مي دونم
ستي ، عزيزم
چند تا کيک بردار و با سراف برو
مي تونم برگردم؟دوست دارم برگردم
منم دوست دارم
پس فردا مي بينمت
اميدوارم، عزيزم، اميدوارم
من مي ترسم سراف
بيا
او ما رو تعقيب ميکنه
خب،خب، خيلي وقته
يادمه که تعقيب کردن تو مثل تعقيب کردن روح بود
قبلا شکستت داده بودم
درسته ، ولي مي بيني بعضي چيزا عوض شدن
تو آخرين تبعيدي بايد باشي
پيشگو درباره تو بهم گفته بود
واقعا ؟
درباره من چي گفته بود؟
که تو مرد بدي هستي
وقتي بيشتر با هم آشنا شويم مي فهمي که خيلي بد نيستم
پيشگو بزرگ و قدرتمند بالاخره به هم رسيديم
فکر کنم انتظارم را داشتي ، درسته؟
پيشگوي که همه چيز دان هيچ وقت غافلگير نميشه
چه جوري مي تونه؟
همه چيزو ميدونه
ما اگر درسته، پس چرا اون اينجاست اگر مي دونسته که من ميام
چرا از اينجا نرفته؟
شايد مي دونستي، شايدم نمي دونستي
اگه مي دونستي معنيش اينه که اون کلوچه ها رو پختي و گذاشتيش تو بشقاب اونجا عمدا و با منظور که اين معنيو ميده که عمدا اونجا نشستي و با منظور.
با ستي چي کار کردي؟
“کلوچه ها به عشق نياز دارن مثل همه چيز”
تو حرومزاده اي
تو بايد بدوني مامان
انجام بده کاري رو که براش اينجائي
بله، خانم
کاش مي تونستم کمکي کنم ولي هيچ چيز يادم نمي ياد
اون زخم هاي روي بازوت چيه ؟
اون زخمها مال بيشتراز يه روزه
آره ، قطعا
درست مي گيد قربان
مثل اين مي مونه که کار خودت باشه
چرا بايد اين کار رو با خودم بکنم؟
البته که خودم نبوده ام
ولي اگر من خودم نيستم پس کي هستم؟
ازش آزمايش وي تي دي گرفته ايد؟
بله قربان. جواب منفي بود-
ولي واکنشهاي عصبي غيرعادي اي زيادي نشون ميده
آسيب ريشه اي در گرمايش تقاطع-سيناپسي در سراسر قشر مخ
من حقيقت رو مي خواهم
برام مهم نیست چقدر طول می کشه
مجبورش کنيد به خاطر بياورد
قربان پيداش کرديم
لوگوس رو؟
بله قربان
بالاخره يه خبر خوش شنيديم
هيچ علامتي از حيات وجود نداره؟
نه قربان. هنوز نه
کشتي چطور؟
مقياس نگار مي گه بدنه کشتي ساکن و سالمه
يک نفر را آن عقب بذار تا مواظب باشه
بله قربان
خيلي سريع سفينه را کامل چک کنيد
مواظب باشيد قربان
اختاپوسها حرومزاده هاي
آب زيرکاهين،مي تونه تله باشه
چي بود؟
مي تونيد بزارينش کنار. فقط بايد بپره
نايوبي
مرفيوس
خوبي؟
آره خوبم؟
نمي دونيم بعدش چه اتفاقي افتاد
متاسفم
مهم نيست
منم از ديدنت خوشحالم
نئو را بيرون آوردي؟
بله
از کجا فهميدي؟
پيشگو
ديديش؟
درست قبل از اينکه اختاپوسها ما را پيدا کنند
چي بهت گفت
همون چيزايي که هميشه ميگه
دقيقا همون چيزي که مي خواستم بشنوم
در کمتر از 12 ساعت ماشين ها در ديواره لنگرگاه نفوذ مي کنند
شبيه سازي ها نشان مي دهند که ماشين ها در شهر هستند، شانس زنده ماندنمان خيلي کمه. پس اولين هدفمان بايد از بين بردن يا از کار انداختن حفارهاي لنگرگاه باشه
اگر اين کار را بکنيم شايد بتونيم مانع ورود آنها به شهر بشنويم
اگر نتونيم ، تنها جايي که مي تونيم ازآنجا دفاع کنيم ورودي معبد خواهد بود.
آنقدر کوچک هست که براشون مشکل آفرين باشه بهمون اجازه ميده روي دفاعمون متمرکز شيم.
مي فهميم که داوطلبين بيشتري نياز داريد
درسته
دقيقا چقدر نيرو براي مقاومت نياز داريم
الان ، کل اي پي يو و نيمي از پياده نظام
نيمي از پياده نظام ؟
اگر به من بود، مشاور
همه مردان،زنان و بچه ها را بسيج مي کردم و به دستشون اسلحه مي دادم پيش مي بردمشون به سمت لنگرگاه.
خوب شد تو مسئول نيستي
زمان نشون مي ده ، مشاور
فرمانده ، فقط يه سوال ديگه
خبري از نِبوکانِزار رسيده؟
هيچي، ودر اين مسير علتي براي پيش بيني کردن اينکه کجان وجود نداره
شايد
اما مي تونيم اميد داشته باشيم
مي ترسم اميدواري زياده روي باشه براش وقت ندارم
زي داري چيکار ميکني؟
گلوله درست ميکنم
اونا دارن طبقه ما رو تخليه مي کنند. بايد بريم
من باهات نمي يام
چرا؟
اونا براي محافظت از لنگرگاه به داوطلب نياز دارند
بچه ها شما اينجا بمونيد
مي دونم چه احساسي داري ولي نبايد اينکارو بکني
مجبورم
چرا؟
چون عاشقشم
عاشقشم همونقدر که اون عاشقمه
اگه بياد اينجا و من نباشم مي دونم چکار مي کنه
ولي اينطوري خودتو به کشتن ميدي
احمقانه است ، زي
شايد اينطور باشه. ولي از خودت بپرس اگر دوزر زنده بودو تو مي دونستي تنها راه ديدن اون حفاظت از لنگرگاه بود چکارميکردي؟
گلوله مي ساختم
چه غلطي مي کني؟
تصادفي بود قربان. نديدمش
متاسفم
کدوم خري هستي؟
يه داوطلب قربان
يه مردنيه استخوني مثله تو داره براي ارتش من داوطلبي مي کنه؟
من میخواهم نقش خود را ایفا کنم، قربان.
بايد از لنگرگاه محافظت کنيم
چند سالته؟
هجده
ميگفتي 16 من باور ميکردم
درسته من 16 سالمه
حداقل سن براي داوطلب شدن 18 ساله
تو خيلي جووني
براي ماشين ها چه فرقي ميکنه من چند سالمه
اونا منم يه جور مي کشن
اين حقيقته
يک شانس به من بدهيد
نا اميدتون نمي کنم
باشه ، خواهي فهميد که من و ماشين ها وجه اشترکي داريم
حالا، آتش زن رو شارژ کن
اون دوباره زنده شد
مي خواي برنامه هاي عامل دوباره اجرا بشن اسپارکي؟
آره. مي توني اون شيشه جلو رو تميز کني وقتي اونجا هستي؟
برو محل اتصالات. من دوباره بر مي گردونمش
همه چيز درسته ، غير از
تغذيه ماتريکس مشکل داره
نه چيزي نيست
تو هم همون چيزي رو ميبيني که ما مي بينيم
چه خبره اونجا؟
هر چي هست خوب نيست
ماشين ها ورودي 21 را گرفتند
راهي که مي بينم، اگه از سطح انتشار پائين بريم از تقاطع 153 شايد بتونيم غافلگيرشون کنيم.
ابتدا به سختي بهشون ضربه وارد مي کنيم سپس از اي ام پي استفاده مي کنيم
اميدوارم بتونيم سوراخي ايجاد کنيم تا بتوني از وسطش رد بشي
دقيق نيست ولي اين تنها راهه براي بازگشت
نه نيست
راه ديگه اي هم هست. يک خط پشتيباني
دريچه هايي هستند درست اينجا که هزار متر از ورودي 21 فاصله دارن
اگر خوش شانس باشيم بدون اينکه بفهمن سر مي خوريم پائين،آنها مکانيکي هستند
اون مسير مکانيکيه. غير ممکنه
هيچکس نمي تونه مکانيکي خلباني کنه
من مي تونم
چرنده
قبلا اين کار رو کردم
اون خيلي وقت پيش بود نايوبي
گفتم که مي تونم
خب که چي؟ تنها کسي هستي که مي تونه
راهي نيست بتونيم دنبالت بيايم
سلام
مي دونم که زمان هميشه عليه ماست
متاسفم که دير کردم
ولي مي خواستم مطمئن بشم
از چي؟
من مي دونم چکا ر بايد بکنم
چکار؟
گفتنش کار ساده اي نيست ولي ميگم
يکي از سفينه ها را بايد ببرم-
چي؟
کجا مي خواي بري؟
کجا مي خواي بري؟
مي دونم درکش کمي سخته
نه سخت نيست
عقلت سرجاش نيست
ولي بايد برم
در 100 سال گذشته حتي يک سفينه هم نتونسته به 100 کيلومتري آنجا برسه
موفق نمي شي
بايد سعيمو بکنم
اينو پيشگو به تو گفته؟
نه
اين خودکشيه. اگه مي خواي خودتو به کشتن بدي بده ولي بدون از بين بردن کشتيهاي ما.
تو بايد منو باور کني. بايد برم
چرنده
من کاپيتان اين کشتيم
و من مي گم کجا بره
و این کشتی مدتها قبل از اینکه به شما اجازه دهم آن را هرجا ببرید به جهنم خواهد رفت.
متن انگلیسی بخش
Mm!
I love that smell.
I sure am going to miss it.
Oracle.
l know.
I know.
Sati, honey.
Take a few cookies and go with Seraph.
Can l come back?
I would like to come back.
l would like that too.
Then l’ll see you tomorrow.
I hope so, hon, l hope so.
I’m scared, Seraph.
Come.
He’s following us.
Well, well, it’s been a long time.
I remember chasing you was like chasing a ghost.
I have beaten you before.
Yes, true, but as you can see, things are a little different now.
And you must be the last exile.
The Oracle told me about you.
Really?
What did she say about me?
That you were a bad man.
Oh, l’m not so bad, once you get to know me.
The great and powerful Oracle, we meet at last.
I suppose you’ve been expecting me, right?
The all-knowing Oracle is never surprised.
How can she be?
She knows everything.
But if that’s true, then why is she here if she knew l was coming?
Why wouldn’t she leave?
Maybe you knew l would do that, maybe you didn’t.
If you did, that means you baked those cookies and set that plate there deliberately, purposefully which means that you’re sitting there also deliberately, purposefully.
What did you do with Sati?
“Cookies need love like everything does.”
You are a bastard.
You would know, Mom.
Do what you’re here to do.
Yes, ma’am.
I really wish I could help, but l just I don’t remember any of it.
What about the cuts on your arms?
Those cuts are more than one day old.
Yeah, definitely.
You’re right about that, sir.
They look like they might be self-inflicted.
But why would I do something like that to myself?
Unless, of course, I wasn’t myself.
But if l’m not me, then who am I?
Has this man been tested for VDTs?
Yes, sir.
lt was negative.
But he is showing a lot of unusual neural activity.
Some cross-synaptic firing, as well as signs of recent trauma with fresh fibrotic scarring throughout the cortex.
I want the truth.
l don’t care what it takes.
Make him remember.
Sir, we found her.
The Logos?
Yes, sir.
About time we had some goddamn good news.
Are the thermals picking up any signs of life?
No, sir.
Nothing yet.
What about the ship?
Holographic says the hull’s intact.
Drop down and keep a man in the turret.
Yes, sir.
Get a full diagnostic on that ship as fast as humanly possible.
Careful, sir.
The squids are sneaky bastards.
It could be a trap.
What was that?
You can put that shit away, boys.
All she needs is a jump.
Niobe.
Morpheus.
Are you all right?
Yes, I’m fine.
We didn’t know what happened after.
l’m sorry.
lt’s okay.
I’m happy to see you too.
Did you get Neo out?
Yes.
How did you know about that?
The Oracle.
You saw her?
Just before the sentinels found us.
What did she tell you?
The same thing she always does.
Exactly what l needed to hear.
In 12 hours, the machines will breach the dock walls.
Every simulation we’ve run, we’ve seen that once the machines are inside the odds of our survival decrease dramatically.
Thus, our primary objective must be to destroy or disable the diggers inside the dock.
If we can do that, perhaps we can prevent them from reaching the city.
If not, the only place we will be able to mount a defense will be at the entrance of the temple.
It is small and will force them into a bottleneck allowing us to concentrate the remainder of our defense.
We understand that you’ve requested additional volunteers.
That is correct.
Precisely what size force are you planning to commit to the primary dock objective?
Right now, the entire APU Corps and half the infantry.
Half the infantry?
lf it were up to me, councillor.
l’d take every man, woman and child, put a gun in their hand and march them into that dock.
Perhaps it is best that it is not up to you.
Time will tell, councillor.
Commander, just one more question.
Has there been word from the Nebuchadnezzar?
None, and at this point there’s no reason to expect there will be.
Perhaps.
But we can hope.
I’m afraid hope is an indulgence I don’t have time for.
Zee, what are you doing?
Making shells.
They’re evacuating our level.
We have to go.
l’m not going with you.
What?
They’ve called for volunteers to hold the dock.
Kids, you stay here.
I know how you feel, but you can’t do this.
l have to.
Why?
Because l love him.
I love him the same as he loves me.
And if l were out there and he were here, l know what he’d do.
But you’re gonna get yourself killed.
It’s crazy, Zee.
Maybe it is.
But ask yourself, if it were Dozer and you knew the only chance you had to see him was to hold the dock what would you do?
Make shells.
What the shit is going on over here?
An accident, sir.
l didn’t see–
l’m sorry.
Who the hell are you?
A unit volunteer, sir.
What’s a pod-born pencil-neck like you doing volunteering for my Corps?
I want to do my part, sir.
We gotta hold the dock.
How old are you, kid?
Eighteen.
Should have said 16, I might have believed that.
Okay, l’m 16.
Minimum age for the Corps is 18.
Sixteen’s too young.
The machines don’t care how old l am.
They’ll kill me just the same.
Ain’t that the goddamn truth.
Give me a chance, sir.
I won’t let you down.
You do and you’ll find me and the machines have got something in common.
Okay, charge the igniter.
She lives again.
Want us to patch an uplink to reload the operations software, Sparky?
That’d be swell.
Could you clean the windshield while you’re at it?
Uplinks in place.
I’m bringing her back online.
Looking good, except, uh.
Something’s wrong with the Matrix feed.
No, there’s not.
You’re looking at what we’re looking at.
What’s going on in there?
Whatever it is, it can’t be good.
The machines have taken Junction 21.
The way l see it, if we drop down from broadcast here intersect 153, we might surprise them.
We’ll go first, hammer as deep as we can, then blow our EMP.
Hopefully we can punch a hole big enough for you to get through.
It ain’t pretty, but the way l see it, it’s the only way back.
No, it’s not.
There’s another way.
A support line.
It drops down right here, 1000 meters short of 21.
If we’re lucky, we may be able to slip down without them ever knowing.
That’s a mechanical line.
It’s impossible.
No one can pilot mechanical.
l can.
Bullshit.
l’ve done it.
That was a long time ago, Niobe.
l said l can do it.
So what?
You’ll be the only one that can.
There’s no way we can follow you.
Hi.
I know time is always against us.
I’m sorry that l took so long.
But l wanted to be sure.
Sure of what?
l know what l have to do.
What?
There’s no easy way to say this, so l’ll just say it.
l have to take one of the ships.
What?
To go where?
To the machine city.
I know it’s difficult to understand.
No, it’s not.
You’re out of your goddamn mind.
I still have to go.
In 100 years, no ship has been within 100 kilometers of it.
You’ll never make it.
l have to try.
ls this what the Oracle has told you?
No.
This is asinine.
If you want to kill yourself, do it but do it without wasting our ships.
You have to believe me.
l have to go.
Bullshit!
I am the captain of this ship.
I say where it has to go!
And this ship will go to hell long before l let you take it anywhere.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.