سرفصل های مهم
3بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
مال منه
زود باشید
بجنبید
موقعیتمون خوبه! فکر نکن نمیکشمت، دورف
خیلی خوشحال خواهم شد
کمک!
کیلی
یک خنجر بهم بده
زود باش
اگر فکر کردی که به یک دورف اسلحه میدم سخت در اشتباهی
بگردیدشون
هی! اونو بده به من
شخصیه
این کیه؟
داداشته؟
اون زنمه
این موجود وحشتناک چیه؟
گابلین جهش یافته؟
اون پسر کوچولومه “گیملی”
این رو از کجا گیر آوردی؟
بهم هدیه داده شده
نه تنها دزد که دروغگو هم هستی؟
تورین، بیلبو کجاست؟
اوه!
جواب این کارتون رو خواهید دید
میفهمی؟
ما رو رها کنید
دستت رو بکش
نمیخوای منو بگردی؟
هر چیزی ممکنه توی شلوارم داشته باشم
یا هم هیچی
دوباره! ترکش کنین!
هیچ راه خروجی نیست
یک سیاه چال اورکی که نیست
اینها ساختمانهای الف های جنگلیه
هیچ کس از این جا بیرون نمیره مگر با موافقت پادشاه
ممکنه بعضی ها فکر کنند این یک ماموریت مقدسه
ماموریتی برای باز پس گیری سرزمین مادری و سلّاخی یک اژدها
اما در نظر من انگیزه پیش افتاده ای
مثل تلاشی برای عیّاری
یا همچین چیزیه
راهی پیدا کردی، که حق فرمانروایی رو برات به ارمغان خواهد آورد
یک گوهر پادشاهی
آرکنستون” (گوهر آرکن)”
بی نهایت برات ارزشمنده
خیلی خوب میفهمم
گوهرهایی در دل کوه هست که من هم بهشون علاقه مندم
گوهرهای سفید از نور خالص ستارگان
کمکم رو پیشکش میکنم
گوش میدم
میذارم بری به شرطی که چیزی که مال منه رو بهم برگردونی
لطف در جواب لطف
میتونی به قولم اعتماد کنی
مثل قول پادشاهی به پادشاهی
من تا آخرین روز عمرم به قول پادشاه بزرگ تراندویل” اعتماد نمیکنم”
تو بویی از شرافت نبردی
برخوردت با دوستانت رو هم دیدم
یک بار به تو پناه آوردیم از گرسنگی و بی سرپناهی، تقاضای کمک کردیم
اما تو به ما پشت کردی
و ما رو با رنجمون تنها گذاشتی ما توی اون جهنم نابود شدیم امیدوارم در آتش اون اژدها بسوزی
با من از آتش اژدها نگو
من از خشم و بلای اژدها باخبرم
من خودم با افعی های شمال مواجه شدم
من به پدربزرگت هم هشدار دادم که این طمعش چه چیزی به دنبال خواهد داشت
اما گوشش بدهکار نبود
تو هم عین همونی
اگر دلت میخواد همینجا بمون و بپوس
صد سال در نظر یک الف از چشم به هم زدنی کوتاه تره
صبرم زیاده
منتظر میمونم
بهت پیشنهاد معامله کرد؟
آره کرد
بهش گفتم من در عوض به قبرش تف میندازم
خودش و جدّ و آبادش
خوب پس همینه که هست
معامله تنها امیدمون بود
نه، تنها امیدمون نیست
میدونم اونجایی
چرا این همه وقت در سایه موندی؟
داشتم میومدم بهتون گزارش بدم
فکر کنم دو ماه پیش دستور دادم اون لانه ها نابود بشن
طبق دستور جنگل رو پاکسازی کرده بودیم، سرورم
اما عنکبوتهای بیشتری از جنوب میان
توی خرابه های “دول گولدور” دارن تکثیر میشن
ای کاش در منبع نابودشون کنیم
اون قلعه خارج مرزهای ماست
وظیفه تو پاکسازی زمینهای خودمون از اون موجوداته
اگر بیرونشون کنیم بعدش چی؟
در سرزمینهای دیگه پخش نخواهند شد؟
سرزمینهای دیگه به من ربطی نداره
هر چه بخواد به سر این دنیا بیاد
این پادشاهی پابرجا خواهد ماند
لگولاس گفت امروز خیلی خوب جنگیدی
خیلی داره بهت علاقه مند میشه
بهتون اطمینان میدم، سرورم
که لگولاس جز به چشم یک فرمانده به من نگاه نمیکنه
یه زمانی شاید
اما الآن زیاد مطمئن نیستم
فکر نمیکنم اجازه بدید پسرتون به یک الف رده پایین جنگلی وابسته بشه
نه، درست میگی
اجازه نمیدم
با این وجود، حواسش پیش توست
بهش امیدی واهی نده دروازه ها نگهبانی میشن
اون سنگی که توی دستته چیه؟
یه طلسمه
ورد قدرتمندی روش خونده شده
اگر جز یک دورف بخونه برای همیشه نفرین میشه
شاید هم نه
بستگی داره به این جور چیزا اعتقاد داشته باشی یا نه
این فقط یه یادگاریه
یک سنگ نوشته
مادرم بهم داد تا قولم یادم بمونه
چه قولی؟
که پیشش بر میگردم
نگرانمه
فکر میکنه من حواس پرتم
هستی؟
نه
به نظر میرسه بالا مهمونی بزرگی دارید
عید “مِرِث-اِن گلیث” ه”یعنی “ضیافت نور ستارگان
همه نورها برای “الدار”ها (الفها) مقدس هستند
اما الفهای جنگلی علاقه خاصی به نور ستارگان دارند
همیشه فکر میکردم نور ستارهها سرده
خیلی دور، دست نیافتنیه
مثل یک خاطره است گرانبها و خالص
مثل قولت
بعضی اوقات اونجا قدم میزدم
بیرون جنگل و در دل شب
دنیا رو میدیدم محو میشد و نوری تا بینهایت دنیا رو پر میکرد
منم یک بار ماه کامل رو دیدم
روی راه نزدیک “دانلند”، بالا آمده بود
بزرگی سرخ و طلاییش آسمون رو پر کرده بود
محافظان گروهی تاجر از “ارد لوئین” بودیم
که نقره جات رو با پشم مبادله میکردند
از “جاده سبز” به طرف جنوب که میرفتیم کوهها در سمت چپمون بودند
و سپس ظاهر شد.
همینجا بود که اون ماه آتشین راهمون رو روشن کرده بود
ای کاش میشد نشونت میدادم
مشروباتمون داره تموم میشه
این بشکه های خالی ساعتها پیش باید به “اسگارات” فرستاده میشدند
اون قایقرانه منتظرشونه
بگو ببینم در مورد پادشاه بد اخلاقمون جز سلیقه خوبش در شراب رو دوست داری؟
بیا “ملروث” امتحانش کن
من باید مراقب دورف ها باشم
همشون حبسن. کجا میتونن برن؟
ها ها. شرط میبندم خورشید داره طلوع میکنه
نزدیکهای سحر باید باشه
دیگه هیچوقت دستمون به کوه نمیرسه، مگرنه؟
اینجا حبس بمونید ، نخیر
بیلبو
چی؟ هیسسس
نگهبانها همین نزدیکی ها هستن
هاهاها
درا رو ببندین.
زمان بیشتری برام بخر.
باشه نوری
از پله ها بال برو.
“اول تو برو “. اوری
از اون طرف نه
این پایین. دنبالم بیاین
برو. آروم حالا
از این طرف
متن انگلیسی بخش
Mine.
DWALIN: Come on. keep up!
We’re clear!
Do not think I won’t kill you, Dwarf.
It would be my pleasure.
KILI: Help!
Kili!
KILI: Throw me a dagger!
Quick!
TAURIEL: If you think I’m giving you a weapon, Dwarf you’re mistaken!
LEGOLAS: Search them.
Hey!
Give it back!
That’s private!
LEGOLAS: Who is this?
Your brother?
GLOIN: That is my Wife!
LEGOLAS: And what is this horrid creature?
A Goblin-mutant?
That’s my wee lad, Gimli.
Where did you get this?
It was given to me.
Not just a thief, but a liar as well.
Thorin, where’s Bilbo?
DWALIN: Unh!
This is not the end of it!
Do you hear me?
GLOIN: Hey, let us out of here!
NORI: Get off me!
Aren’t you going to search me?
I could have anything down my trousers.
Or nothing.
GLOIN: Again!
BALIN: Leave it!
There’s no way out!
This is no Orc dungeon.
These are the Halls of the Woodland Realm.
No one leaves here but by the king’s consent.
THRANDUIL: Some may imagine that a noble quest is at hand.
A quest to reclaim a homeland and slay a dragon.
I myself suspect a more prosaic motive.
Attempted burglary.
Or something of that ilk.
You have found a way in You seek that which would bestow upon you the right to rule.
The King’s Jewel.
The Arkenstone.
It is precious to you beyond measure.
I understand that.
There are gems in the mountain that I too desire.
White gems of pure starlight.
I offer you my help.
I am listening.
I will let you go if you but return what is mine.
THORIN: A favor for a favor.
THRANDUIL: You have my word.
One king to another.
I would not trust Thranduil the great king to honor his word should the end of all days be upon us!
You who lack all honofl
I have seen how you treat your friends.
We came to you once, starving, homeless seeking your help.
But you turned your back!
You turned away from the suffering of my people and the inferno that destroyed us.
Do not talk to me of dragon fire.
I know its wrath and ruin.
I have faced the great serpents of the North.
I warned your grandfather of what his greed would summon.
But he would not listen.
You are just like him.
Stay here if you will and rot.
A hundred years is a mere blink in the life of an Elf.
I’m patient.
I can wait.
Did he offer you a deal?
He did.
I told him he could go ish kakhfé ai-‘d dEIr-rugnu!
Him and all his kin!
Well, that’s that, then.
A deal was our only hope.
Not our only hope.
THRANDUIL: I know you’re there.
Why do you linger in the shadows?
TAURIEL: I was coming to report to you.
I thought I ordered that nest to be destroyed not two moons past.
We cleared the forest as ordered, my lord.
But more spiders keep coming up from the South.
They are spawning in the ruins of Dol Guldur.
If we could kill them at their source.
That fortress lies beyond our borders.
Keep our lands clear of those foul creatures,That is your task.
And when we drive them off, what then?
Will they not spread to other lands?
Other lands are not my concern.
The fortunes of the world will rise and fall.
But here in this kingdom, we will endure.
Legolas said you fought well today.
He has grown very fond of you.
I assure you, my lord.
Legolas thinks of me as no more than a captain of the guard.
Perhaps he did once.
Now I am not so sure.
I do not think you would allow your son to pledge himself to a lowly Silvan Elf.
No, you are right.
I would not.
Still, he cares about you.
Do not give him hope where there is none.
The stone in your hand, what is it?
It is a talisman.
A powerful spell lies upon it.
If any but a Dwarf reads the runes on this stone they will be forever cursed.
Or not.
Depending on whether you believe in that kind of thing.
It’s just a token.
A rune stone.
My mother gave it to me so I’d remember my promise.
What promise?
That I would come back to her.
She worries.
She thinks I’m reckless.
Are you?
Nah.
Sounds like quite a party you’re having up there.
It is Mereth e-nGilith the Feast of Starlight.
All light is sacred to the Eldar.
But Wood Elves love best the light of the stars.
I always thought it is a cold light.
Remote and far away.
It is memory precious and pure.
Like your promise.
I have walked there sometimes.
Beyond the forest and up into the night.
I have seen the world fall away and the white light of forever fill the air.
I saw a fire moon once.
It rose over the pass near Dunland.
Huge Red and gold, it was, It filled the sky.
We were an escort for some merchants from Ered Luin.
They were trading in silverwork for furs.
We took the Greenway south keeping the mountain to our left.
And then it appeared.
This huge fire moon lighting our path.
I wish I could show you the caverns.
ELROS: Galion, you old rogue, we’re running out of drink.
These empty barrels should have been sent back to Esgaroth hours ago.
The bargeman will be waiting for them.
GALION: Say what you like about our ill-tempered king, He has excellent taste in wine.
Come, Elros, try it.
ELROS: I have the Dwarves in my charge.
GALION: They’re locked up.
Where can they go?
Ha, ha.
BOFUR: I’ll wager the sun is on the rise.
Must be nearly dawn.
We’re never gonna reach the mountain, are we?
Not stuck in here, you’re not.
Bilbo!
KILI: What?
Shh!
There are guards nearby!
Ha, ha, ha.
THORIN: Close the doors.
It’ll buy us more time.
All right, Nori.
THORIN: Up the stairs.
DWALIN: You first.
Ori.
BILBO: Not that way.
Down here.
Follow me.
Go.
OIN: Easy, now.
This way.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.