4بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

یالا. باورم نمیشه

اومدیم شرابخونه

قرار بود ما ببری بیرون، نه داخل تر

می‌دونم دارم چیکار می‌کنم

هیس! از این طرف

این طرف فرار کردند

همگی برید توی بشکه ها، سریع

خل شدی؟

پیدامون می‌کنن

نه نه. نه نمی‌کنن قول میدم.

خواهش می‌کنم خواهش میکنم. بهم اعتماد کنید

هر کاری میگه انجام بدید

سر بزرگتو تکون بده.

بیفور ، داخل بشکه شو!

تکون بخور!

همه داخلن.

حالا چی کار کنیم؟

نفستون رو بگیرید

نفسمون ور؟

منظورت چیه؟

کلیددار کجاست؟

مرحبا، جناب بگینز

برین! زود باشید، بریم

محکم بشینید

بیلبو

طاقت بیار

کمک

اوری!

نه

مواظب باشید

اورک

برو بالای پل

بمیر

کیلی؟

کیلی؟

کیلی؟

دوری

تنه رو ببرید

“بومبور”

“صبر کن “تائوریل

اه تویی؟

من چرا اینجام گاندولف؟

“بهم اعتماد کن “راداگاست

اگر دلیل خوبی نداشتم صدات نمی‌زدم

اینجا که جای قشنگی برای ملاقات نیست

نه. نیست

اینجا پر از طلسم های تاریک و کهنه است

مملو از نفرت. کی اینجا دفنه؟

اگر اسمی هم داشته باشه مدتهاست که از یادها رفته

فقط ممکنه به نام خادم اهریمن بشناسنش

یکی از چندتاشون

یکی از نه تا

چرا الآن گاندولف؟

متوجه نمیشم

نازگولها به “دول گولدور” احضار شده‌اند

ولی نمی‌تونه “نکرومانسر” که باشه

یه جادوگر انسانی نمی‌تونه این چنین روح پلیدی رو احضار کنه

کی گفته یک انسانه؟

این نه تا فقط به یک ارباب پاسخ میدن

ما کور بودیم راداگاست

و در کوریمون دشمن بازگشته

داره خادمانش رو احضار می‌کنه

“آزوگ هتّاک”یه خونخوار معمولی نیست

یک فرماندست. فرمانده سپاهیانی عظیم

دشمن در حال آماده سازی برای جنگه

از شرق شروع خواهد شد

توجهش متمرکز بر اون کوهه

کجا داری میری؟

پیش بقیه

گاندالف

من این ماجرا رو شروع کردم

نمی‌تونم رهاشون کنم

در خطر مرگباری هستند

اگر چیزی که میگی درست باشه همه دنیا در خطر مرگباری هست

قدرت اون قلعه به شدت در حال افزایشه. می‌خوای دوستانم رو تنها بذارم؟

چیزی پشت سرمون نیست؟

نه تا جایی که می‌بینم

فکر کنم از دست اورکها در رفتیم

نه برای مدت زیادی

اینجا جریان شدید نیست

بوفور تقریبا خفه شده

میریم به سمت ساحل

باشه. یالا بریم زود باشید

گلوین ، کمکم کن برادرم.

یالا، خودتو بلند کن

بجنب!

یالا ، چاقالو!

حالم خوبه

چیزیم نیست

بلند شید.

کیلی زخمیه. باید پاش رو ببندم.

یه گله اورک پشت سرمونن

باید ادامه بدیم

به کجا؟

به طرف کوه. خیلی نزدیکیم

یک دریاچه بین ما و اون کوهه

هیچ جوری نمی‌تونیم ازش بگذریم

پس دورش می‌زنیم

مثل روز روشنه که اورکها می‌گیرنمون

سلاحی هم برای دفاع نداریم

زود باندپیچیش کن

دو دقیقه وقت داری

یه بار دیگه امتحان کنی، مُردی

عذر می‌خوام، اگر اشتباه نکنم شما اهل “شهر دریاچه” هستید؟

اون کلکی که اونجاست احیانا میشه کرایش کرد؟

چرا فکر می‌کنی من کمکتون می‌کنم؟

اون چکمه‌ها و لباست حکایت از روزهای بهتری دارن

اما شک ندارم شکمهای گرسنه‌ای رو باید سیر کنی

چند عزیز دل دارید؟

یک پسر و دو دختر

همسرتون به گمانم ملکه زیبایی باید باشه

آره.

بود

آه عذر می‌خوام. قصد نداشتم..

زود باشید، زود باشین. چرب زبونی بسه.

عجلت واسه چیه؟

ربطش به تو چیه؟

می‌خوام بدونم کی هستید و توی این سرزمین چیکار می‌کنید

ما چندتا تاجر ساده از “کوهستان آبی” هستیم داریم می‌ریم قوم و خویشامون رو در “تپه‌های آهنی” ببینیم.

متن انگلیسی بخش

Come on.

I don’t believe it.

We’re in the cellars!

You were supposed to be leading us out, not further in!

I know what I’m doing!

Shh!

This way!

This way!

BILBO: Everyone climb into the barrels quickly.

DWALIN: Are you mad?

They’ll find us.

BILBO: No, no.

They won’t, I promise you.

Please, please.

You must trust me.

Do as he says.

DWALIN: Move your big ginger head.

Bifur, get in the barrel!

Move!

DORI: Everyone’s in.

What do we do now?

Hold your breath.

BOFUR: Hold my breath?

What do you mean?

Where is the Keeper of the Keys?

Well done, Master Baggins.

Go!

Come on, let’s go!

Hold on!

FILI: Bilbo!

BOFUR: Hang on!

ORI: Help!

DORI: Ori!

THORIN: No!

BOFUR: Watch out!

There’s Ores!

THORIN: Get under the bridge!

DWALIN: Die!

Kili!

Kili.

Kili!

Nori!

THORIN: Cut the log!

DWALIN: Bombu r!

Tauriel.

BOLG: Oh, it’s you!

Why am I here, Gandalf?

Trust me, Radagast.

I would not have called you here without good reason.

This is not a nice place to meet.

No.

It is not.

These are dark spells, Gandalf.

Old and full of hate.

Who’s buried here?

If he had a name, it’s long since been lost.

He would have been known only as a servant of evil.

One of a number.

One of nine.

RADAGAST: Why now, Gandalf?

I don’t understand.

GANDALF: The Ringwraiths have been summoned to Dol Guldur.

But it cannot be the Necromancer.

A human sorcerer could not summon such evil.

Who said it was human?

The Nine only answer to one master.

We’ve been blind, Radagast.

And in our blindness the Enemy has returned.

He is summoning his servants.

Azog the Defiler is no ordinary hunter.

He is a commander.

A commander of legions.

The Enemy is preparing for war.

It will begin in the East.

His mind is set upon that mountain.

Where are you going?

To rejoin the others.

Gandalf.

I started this.

I cannot forsake them.

They are in grave danger.

If what you say is true the world is in grave danger.

The power in that fortress will only grow stronger.

You want me to cast my friends aside?

THORIN: Anything behind us?

BALIN: Not that I can see.

BOFUR: I think we’ve outrun the Ores.

THORIN: Not for long.

We’ve lost the current.

Bombur’s half drowned.

Make for the shore!

Aye.

THORIN: Come on, let’s go!

OIN: Gloin, help me, my brother.

DWALIN: Come on, lift yourself.

Come on!

BOFUR: Come on, you big lump, you!

I’m fine.

It’s nothing.

On your feet.

Kilt’s wounded.

His leg needs binding.

There’s an Orc pack on our tail.

We keep moving.

BALIN: To where?

To the mountain.

We’re so close.

A lake lies between us and that mountain.

We have no way to cross it.

So then we go around.

The Orcs will run us down, as sure as daylight.

We’ve no weapons to defend ourselves.

Bind his leg, quickly.

You have two minutes.

BARD: Do it again and you’re dead.

BALIN: Excuse me but you’re from Lake-town, if I’m not mistaken.

That barge over there it wouldn’t be available for hire, by any chance?

What makes you think I would help you?

Those boots have seen better days as has that coat.

No doubt you have some hungry mouths to feed.

How many bairns?

A boy and two girls.

And your wife, I imagine she’s a beauty.

BARD: Aye.

She was.

I’m sorry.

I didn’t mean to–

Oh, come on, come on.

Enough of the niceties.

What’s your hurry?

What’s it to you?

I would like to know who you are and what you are doing in these lands.

We are simple merchants from the Blue Mountains journeying to see our kin in the Iron Hills.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.