5بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

تاجرهای ساده، آره؟

مقداری غذا، تدارکات و اسلحه می‌خوایم

می‌تونی کمکمون کنی؟

می‌دونم این بشکه‌ها از کجا اومده

خوب که چی؟

نمی‌دونم با الف‌ها چه سر و سرّی داشتید اما گمون نمی‌کنم عاقبت خوشی داشته

هیچ کس وارد “شهر دریاچه” نمی‌شه مگر با اجازه ارباب که همه ثروتش رو هم از تجارت با الفهای جنگلی کسب کرده

پیش از اینکه شاه “تراندویل” خشمگین بشه شما رو خوراک شیرها خواهد کرد

اما شرط می‌بندم راهی برای ورود مخفیانه به شهر وجود داره

آره

اما باید برید سراغ یک قاچاقچی

واسه همینه که دوبرابر پرداخت خواهیم کرد

ذات پلیدی همینه

در ناآگاهی های بی حد متعفن میشه و پخش می‌شه

سایه‌ای که در تاریکی رشد می‌کنه

“کینه‌ای بی‌خواب به سیاهی “دیوارهای شب (حسارهای آردا)

تا بوده همین بوده

به مرور زمان تمام پلشتی ها جلو خواهند آمد

دنبال یک گروه 13تایی از دورفها بودی

چرا؟

نه، دیگه سیزده‌تا نیستند

اون جوان بیچاره

کماندار مو سیاه رو”با یک تیر “مورگولی به زانو در آوردیم

سمّی که به خونش راه یافته

خیلی زود از پا درش خواهد آورد

سؤال رو جواب بده، کثافت

جلوی این زن رو نخواهم گرفت

کشتن رو دوست داری؟

از مرگ خوشت میاد؟

پس بذار بهت تقدیمش کنم

مرگ یک دورف هیچ ارزشی برام نداره

سؤال رو جواب بده

چیزی نیست که ازش بخوای بترسی

چیزی که می‌دونی رو بهم بگو و آزادت می‌کنم

چرا دستور کشتنشون رو دارید؟

تورین سپربلوط” چه اهمیتی واستون داره؟

اون دورف متعفن هیچوقت پادشاه نخواهد شد.

پادشاه؟

هیچ پادشاهی “زیر کوه” نبوده و نیست

هیچ کس جرأت ورود به “اره بور” رو نداره مادامی که اژدها زنده است

شما هیچی نمی‌دونید

تمام دنیاتون خاکستر خواهد شد

در مورد چی صحبت میکنی؟

حرف بزن

دوباره عصر ما فرارسیده

سرور من به یگانه ارباب خدمت میکنه

حالا فهمیدی، الف؟

مرگ دنبال شماست

شعله‌های جنگ در پس شماست

چرا این کار رو کردی؟

بهش قول آزادی دادی

همین کار رو کردم

سر بی ارزشش رو از بدن تیره بختش آزاد کردم

این اورک چیزهای بیشتری می‌تونست بهمون بگه

چیزی بیشتری نمی‌تونست به من بگه

منظورش از شعله های جنگ چی بود؟

منظورش اینه که سلاحی بزرگ به دور خواهد آمد که همه رو باهاش نابود کنند

میخوام نگهبانان مرزها رو دوبرابر کنید

همه جاده ها و رودخانه ها

از هیچ راه و رودی هیچ جنبنده ای مگر با اجازه من نباید عبور کنه

نه کسی حق ورود به این قلمرو داره

نه حق خروج

مواظب باش

داری چیکاری میکنی می‌خوای غرقمون کنی؟

من روی این آبها به دنیا اومدم و بزرگ شدم. ارباب دورف

اگر بخوام غرقتون کنم

اینجا نمیکنم

دیگه از این زبون دراز خسته شدم

میگم از قایق پرتش کنیم پایین و از شرش خلاص شیم

بارد اسمش “بارد” ه

از کجا می‌دونی؟

ازش پرسیدم

برام مهم نیست چیه اسمش

ازش خوشم نمیاد

نیازی نیست ازش خوشمون بیاد

کافیه پولش رو بهش بدیم

زودباشید رفقا

جیباتون رو خالی کنید

از کجا بدونیم بهمون خیانت نخواهد کرد؟

نمی‌دونیم

یه مشکل کوچولویی داریم

ده سکه کم داریم

گلوئین. رد کن

هرچی داری بده

چرا منو نگاه می‌کنی؟

همه پولم توی این سفر ته کشیده

چه می‌دونستم قراره سرمایه گذاری کنیم

چیزی ندارم جز بدبختی و بیچارگی و

به حق ریشم

بگیر. همش مال تو

اهِم

زود باشید. پول رو بدید .

بعد از دریافت ملزوماتمون میدیم، نه قبلش

اگر آزادیتون براتون ارزش داره هرچی میگم گوش کنید

نگهبانها جلو هستند

داره چیکار میکنه؟

داره با یکی صحبت میکنه

داره دقیقا به ما اشاره میکنه

حالا هم دارن با هم دست میدن

چی؟

اون بدجنس

ما رو می‌خواد بفروشه

ساکت

داریم به عوارضی می‌رسیم

ایست

بازرسی اجناس

مدارک لطفا

اه، تویی “بارد”؟

“صبح بخیر “پرسی

خبر خاصی نیست؟

هیچی، جز اینکه سرد و خستمه می‌خوام برم خونه

من هم همینطور

این هم از این. همه چیز ردیفه

نه با این عجله

محموله بشکه های خالی “از طرف “قلمروی جنگلی

فقط اینکه خالی نیستند درسته بارد؟

اگر درست یادم بیاد تو فقط مجوز قایقرانی داری

نه ماهیگیری

به تو هیچ ربطی نداره

نه. به ارباب ربط داره در نتیجه به من ربط داره

بیخیال آلفرد،یکم دلرحم باش

مردم غذا می‌خوان

این ماهی ها غیر قانونی اند

بشکه ها رو کنار خالی کنید

شنیدید چی گفت. بریزید توی آب

زود باش. بجنب

همه مردم شهر در مضیقه اند

روزگار سخت شده. غذا کمیابه

این مشکل من نیست

اگر مردم بشنوند ارباب ماهی ها رو ریخته توی دریاچه چی، وقتی دست به شورش بزنن اون وقت بهت ربط داره؟

دست نگهدارید

تو قهرمان مردمی، نه بارد؟

مدافع رعایا؟

شاید الان مورد توجهشون باشی اما دیری نخواهد پایید

دروازه رو بالا بکشید

ارباب از تو چشم برنمی‌داره

خیلی خوب یادت باشه

می‌دونیم کجا زندگی می‌کنی

اینجا یه شهر کوچکه، آلفرد

همه می‌دونن کی کجا زندگی میکنه

باز بوی ناآرامی میاد

یکی داره مردم رو تحریک می‌کنه، قربان

مفاصلتون درد می‌کنه قربان؟

بخاطر رطوبته.

تنها دلیلش همین می‌تونه باشه

یکم بهم “براندی” بده

رفتار مردم داره ناخوشایند میشه قربان

رعیت همینه آلفرد

همیشه همینقدر آزاردهنده بودند

تقصیر من نیست که جایی زندگی میکنن که بوی روغن و لجن ماهی میده

شغل، امنیت، غذا

همیشه در مورد اینجور چیزا نق میزنن

قربان اعتقاد دارم فتنه گران هدایتشون می‌کنن

پس باید این فتنه گرها رو پیدا و دستگیرشون کنیم

نظر من هم دقیقا همینه قربان

همه این حرفهای تغییر باید سرکوب بشه

نمی‌تونم اجازه شورش و شروع تجمعات و اعتراض بدم

همش سؤال می‌پرسن، گروه تشکیل میدن رای گیری می‌کنن

کهنه باید خارج و تازه وارد بشه

هان؟

چیزیه که مردم دارن میگن

حتی حرفهایی در مورد انتخابات می‌زنن

انتخابات؟

هِه

چه غلطا. موافقت نمی‌کنم

ها! فکر نکنم دنبال موافقت شما باشن، قربان

شوکرها

نمک نشناس ها

عوام انگیزها

کی جرأت داره قدرت من رو زیر سؤال ببره؟

کی جرأت می‌کنه؟

کی

“بارد”

ببین کی گفتم

اون قایقران فتنه گر همیشه پشت اینهاست

به من دست نزن

شتر دیدی ندیدی

ماهی ها رو مجانی می‌تونی برداری

دنبالم بیاید

بابا! خونمون رو تحت نظر دارن

می‌تونی به ارباب بگی

کار امروزم تمومه

پدر

کجا بودی؟

پدر! بالاخره آمدید

نگران بودم

چیزی برای خوردن آوردم

بین” بیارشون داخل”

اگر در این مورد جیک بزنی

دستاتو از تنت جدا می‌کنم

دستتو بکش

اون بالا

چرا دورف ها دارن از توی دستشویی میان بیرون؟

شگون دارن برامون؟

زیاد مناسب نیستند اما گرم نگهتون میداره

خیلی ممنون

زوبین بادی دورفی

انگار یه روح دیدی

آره دیده

آخرین باری که همچین سلاحی دیدیم شهری در آتیش می‌سوخت

همون روزی که اژدها اومد

روزی که اسماگ “دیل” رو نابود کرد

گیریون” فرمانروای شهر”کماندارانش رو جمع کرد تا به هیولا شلیک کنند

اما پوست اژدها سخته

سخت تر از هر زرهی

فقط یک “پیکان سیاه” از یک زوبین بادی تونست پوستش رو سوراخ کنه

اما تعداد کمی از اون تیرها ساخته شده بودند

متن انگلیسی بخش

Simple merchants, you say?

We need food supplies, weapons.

Can you help us?

BARD: I know where these barrels came from.

What of it’?

I don’t know what business you had with the Elves but I don’t think it ended well.

No one enters Lake-town but by leave of the Master all his wealth comes from trade with the Woodland Realm.

He would see you in irons before risking the wrath of King Thranduil Offer him more.

BALIN: I’ll wager there are ways to enter that town unseen.

Aye.

But for that you would need a smuggler.

For which we would pay double.

THRANDUIL: Such is the nature of evil.

Out there in the vast ignorance of the world it festers and spreads.

A shadow that grows in the dark.

A sleepless malice as black as the oncoming wall of night.

So it ever was So will it always be.

In time, all foul things come forth.

You were tracking a company of 13 Dwarves.

Why?

Not 13.

Not anymore.

The young one the black-haired archer we stuck him with a Morgul shaft.

The poison’s in his blood.

He’ll be choking on it soon.

Answer the question, filth.

I would not antagonize her.

You like killing things, Orc?

You like death?

Then let me give it to you.

I do not care about one dead Dwarf.

Answer the question.

You have nothing to fear.

Tell us what you know and I will set you free.

LEGOLAS: You had orders to kill them, Why?

What is Thorin Oakenshield to you?

The Dwarf runt will never be king.

LEGOLAS: King?

There is no King Under the Mountain, nor will there ever be.

None would dare enter Erebor whilst the dragon lives.

You know nothing.

Your world will burn.

LEGOLAS: What are you talking about?

Speak!

Our time has come again.

My master serves the One.

Do you understand now, Elf ling?

Death is upon you.

The flames of war are upon you.

Why did you do that?

You promised to set him free.

And I did.

I freed his wretched head from his miserable shoulders.

LEGOLAS: There was more the Orc could tell us.

There was nothing more he could tell me.

What did he mean by “the flames of war”?

It means they intend to unleash a weapon so great it will destroy all before it.

I want the watch doubled at our borders.

All roads, all rivers.

Nothing moves, but I hear of it.

No one enters this kingdom.

And no one leaves it.

Watch out!

THORIN: What are you trying to do, drown us?

I was born and bred on these waters,

Master Dwarf.

If I wanted to drown you.

I would not do it here.

Oh, I’ve had enough of this lippy Lakeman.

I say we throw him over the side and be done with it.

Bard, his name’s Bard.

BOFUR: How do you know?

Uh, I asked him.

I don’t care what he calls himself.

I don’t like him.

BALIN: We do not have to like him.

We simply have to pay him.

Come on now, lads.

Turn out your pockets.

How do we know he won’t betray us?

We don’t.

BALIN: There’s just a wee problem.

We’re 10 coins short.

Gloin.

Come on.

Give us what you have.

Don’t look to me.

I have been bled dry by this venture.

What have I seen for my investment?

Naught but misery and grief and–

GLOIN: Bless my beard.

Take it.

Take all of it.

Ahem.

The money, quick.

Give it to me.

THORIN: We will pay you when we get our provisions but not before.

If you value your freedom, you’ll do as I say.

There are guards ahead.

What’s he doing?

BILBO: He’s talking to someone.

He’s pointing right at us.

Now they’re shaking hands.

What?

DWALIN: The villain.

He’s selling us out.

BARD: Quiet.

We’re approaching the tollgate.

PERCY: Halt!

Goods inspection!

Papers, please!

Oh, it’s you, Bard.

Morning, Percy.

Anything to declare?

Nothing, but that I am cold and tired and ready for home.

You and me both.

There we are.

All in order.

Not so fast.

“Consignment of empty barrels from the Woodland Realm.”

Only they’re not empty are they, Bard?

If I recall correctly you’re licensed as a bargeman.

Not a fisherman.

That’s none of your business.

Wrong.

It’s the Master’s business, which makes it my business.

Oh, come on, Alfrid, have a heart.

People need to eat.

These fish are illegal.

Empty the barrels over the side.

You heard him.

In the canal.

Come on.

Get a move on.

Folk in this town are struggling.

Times are hard.

Food is scarce.

That’s not my problem.

BARD: And when the people hear the Master is dumping fish back in the lake when the rioting starts will it be your problem then?

Stop.

Ever the people’s champion eh, Bard?

Protector of the common folk.

You might have their favor now, bargeman but it won’t last.

Raise the gate!

The Master has his eye on you.

You’d do well to remember:

We know where you live.

It’s a small town, Alfrid.

Everyone knows where everyone lives.

All this talk of civil unrest.

Someone’s been stirring the pot, sire.

Gout playing up, sire?

It’s the damp.

It’s the only possible explanation.

Get me a brandy.

The mood of the people, sire, it’s turning ugly.

They’re commoners, Alfrid.

They’ve always been ugly.

It’s not my fault they live in a place that stinks of fish oil and tar

Jobs, shelter, food.

It’s all they ever bleat about.

It’s my belief, sire, they are being led on by troublemakers.

Then we must find these troublemakers and arrest them.

My thoughts exactly, sire.

MASTER: And all this talk of change must be suppressed.

Can’t afford to let the rabble band together and start making noises.

The next thing you know, they’ll start asking questions forming committees launching inquiries.

Out with the old, in with the new?

What?

That’s what they’ve been saying, sire.

There is even talk of an election.

An election?

Heh.

That’s absurd.

I won’t stand for it.

Ha!

I don’t think they’d ask you to stand, sire.

Shirkers.

Ingrates.

Rabble-rousers.

Who would have the nerve to question my authority?

Who would dare?

Who–?

Bard.

You mark my words:

That trouble-making bargeman is behind all this.

Get your hands off me.

BARD: You didn’t see them, they were never here.

The fish you can have for nothing.

Follow me.

BAIN: Da!

Our house, it’s being watched.

BARD: You can tell the Master

I’m done for the day.

Da!

Where have you been?

Father!

There you are!

I was worried.

Here, Sigrid.

Bah, get them ‘m.

If you speak of this to anyone.

I’ll rip your arms off.

Get off.

Up there.

SIGRID: Da why are there Dwarves climbing out of our toilet?

Will they bring us luck?

They may not be the best fit but they’ll keep you warm.

Thank you very much.

A Dwarvish windlance.

BILBO: You look like you’ve seen a ghost.

He has.

The last time we saw such a weapon a city was on fire.

It was the day the dragon came.

The day that Smaug destroyed Dale.

Girion, the Lord of the City rallied his bowmen to fire upon the beast.

But a dragon’s hide is tough.

Tougher than the strongest armor.

Only a Black Arrow fired from a windlance could have pierced the dragon’s hide.

And few of those arrows were ever made.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.