6بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

مهمات رو به کاهش بود گیریون” آخرین تلاشش رو کرد”

اما اگر آدم ها اون روز به عهدشون عمل می‌کردند الان اوضاع خیلی فرق می‌کرد

یک جوری تعریف می‌کنی انگار اونجا بودی

همه دورف ها این قصه رو از برن

پس احتمالا می‌دونی که “گیریون” یک تیر بهش زد

که یک زخم زیر بال چپش باز کرد

اگر می‌تونست یک تیر دیگه بزنه، اون اژدها مرده بود

اون یک افسانه است بچه جون

نه چیز دیگه

پولمون رو که گرفتی

پس اسلحه ها کو؟

همینجا بمونید

فردا آخرین روز پاییز شروع میشه

روز دورین” صبح بعدش به اتمام میرسه”

تا قبل از اون باید به کوه برسیم

اگر نرسیم چی؟

اگر نتونیم درب رو قبل از اون پیدا کنیم چی؟

اونوقت این همه تلاش برای هیچه

این دیگه چیه؟

غلاب خمیده

از زوبین شکار نهنگ درسته شده

این چی؟

بهش می‌گیم ناقوس کوب

یه نوع پتک آهنگریه

سنگینه، قبول دارم اما برای دفاع از جونتون از هیچی بهتر خواهند بود

ما برای اسلحه پول دادیم

تبر و شمشیر آهنگری شده

مسخره است

جایی جز انبار اسلحه شهر چیز بهتری پیدا نمی‌کنید

همه سلاحهای خوب اونجا قفل شده

تورین چرا همینها رو برنداریم و نریم؟

با کمتر از این هم تونستم

تو هم همین همینطور

من که میگم همین الان بریم

شما هیچ جا نمیرید

چی گفتی؟

یه مشت جاسوس خونه و احتمالا هر اسکله و باراندازی رو در شهر زیر نظر دارن

تا شب باید صبر کنید

تورین

پدر؟

نذار جایی برن

تائوریل به تنهایی نمی‌تونی از پس 30 تا اورک بر بیای

اما من که تنها نیستم

می‌دونستی من میام

پادشاه عصبانیه، تائوریل.

600 ساله که پدرم از تو مراقبت کرده و بهت لطف داشته

اما تو از دستورش سرپیچی کردی

از اعتمادش سو استفاده کردی

پادشاه تا بحال نگذاشته هیچ اورک کثیفی از سرزمینهامون فرار کنه

اما حالا می‌گذاره یک مشت اورک از مرزهامون بگذرن و زندانی‌هامون رو بکشن

این جنگ ما نیست

اتفاقا جنگ ماست

اینجا تموم نمیشه.

با هر پیروزی این اهریمن قدرتمندتر خواهد شد

به روش پدرت هیچ کاری نخواهیم کرد

باید پشت این دیوارها قایم بشیم و به دور از روشنایی زندگی کنیم و بگذاریم تاریکی به سرمون بیاد

مگر ما جزئی از این دنیا نیستیم؟

بگو ببینم “ملّون”

از کی تا حالا گذاشتیم شیطان از ما قدرتمندتر بشه؟

سلام، بارد

دنبال چی هستی؟

یک تافته‌ای اینجا بود

یه قدیمی! کجاست؟

در مورد کدوم تافته صحبت میکنی؟

این

چندتا دورف بودند

معلوم نیست از کجا پیداشون شد

ریشو و .. اخمو

تاحالا شبیه به اونا ندیده بودم

دورف این ورا چی کار میکنه؟

این همون پیشگوییه

پیشگویی؟

“پیشگویی “مردم دورین

پیشگویی؟

پیشگویی

قصه‌های قدیمی محقق می‌شن

تالارهای بزرگ پر از جواهرات

یعنی واقعا درسته؟

ارباب چشمه‌های نقره‌ای” برگشته؟

“ارباب چشمه‌های نقره‌ای”

“پادشاه تندیس‌های حکاکی شده”

“پادشاه زیر کوه”

“به جایگاهش برخواهد گشت”

” و زنگها به شادمانی قدوم شاه کوهستان به صدا در آیند”

“اما همه به اندوه بیانجامد”

“آنگاه که دریاچه درخشد و بسوزد”

پدر سعی کردم مانعشون بشم

چند وقته رفتن؟

میتونی چیزی ببینی؟ هیس

ساکت باشید

به محض اینکه اسلحه برداریم مستقیم می‌ریم به سمت کوه

برو، برو! برو نوری.

بعدی

حالت خوبه؟

از پسش برمیام

بیاید بریم بیرون

بدوید

سریعا! حرک کنید! دستتو بکش

بکش! اونا رو به اینجا منتقل کنین.

ادامه بدین! این کارا معنیش چیه؟

موقع دزدین اسلحه ها گرفتیمشون، قربان

آه. اومدین اینجا شورش به راه بندازین؟

یه مشت مزدور هستند قربان

حرف دهنت رو بفهم

نمی‌دونی داری با کی صحبت می‌کنی

این یک مجرم پست نیست

اسمش تورینه “پسر “تراین “پسر “ترور

ما دورف‌های “اره بور” هستیم

آمدیم سرزمینمون رو پس بگیریم

این شهر رو در ایام پر رونقی به یاد دارم

ناوگان کشتی‌ها پهلو گرفته در لنگرگاه مملو از ابریشم و جواهرات

اینجا یک شهر متروکه کنار دریاچه نبود

اینجا مرکز همه تجارتهای شمال بود

بازگشت آن روزهای پررونق رو دوباره می‌بینم

کوره‌های عظیم دورفها رو دوباره روشن خواهم کرد”و ثروت و پول تالارهای “اره بور رو به اینجا سرازیر خواهم کرد

مرگ

این چیزیه که برامون به ارمغان میاری

آتش اژدها و ویرانی

اگر اون هیولا رو بیدارش کنی همه‌مون رو نابود خواهد کرد

می‌تونید به حرف این منفی باف گوش کنید اما بهتون قول میدم

اگر ما موفق بشیم همه از ثروت کوهستان سهم خواهید برد

آنقدر طلا خواهید داشت، که می‌تونید اسگارات” (شهر دریاچه) رو ده برابر بهتر بسازید”

با همتونم

گوش کنید! باید گوش کنید

یادتون رفته چه بر سر “دیل” آمد؟

کسانی که در طوفان آتشی سوختند رو فراموش کردید؟

همه به چه هدفی؟

طمع کورکورانه یک پادشاه کوهستان، آنقدر غرق در حرص بود که چیزی جز شهوتش رو نمی‌دید

حالا ببین.

نباید این قدر سریع به دیگران برچسب بچسبونیم

فراموش نکنیم که در واقع این

جدّت “گیریون” فرمانروای “دیل” بود که نتونست اژدها رو بکشه

درسته، قربان

همه‌مون این داستان رو می‌دونیم

یکی پس از دیگری تیرها رو هدر داد و به هدف نزد

تو هیچ حقّی نداری

هیچ حقّی نداری به اون کوه وارد بشی

من تنها کسی ام که حق دارم

با سرور این دریاچه دارم صحبت می‌کنم

آیا پیشگویی رو محقق شده نمی‌بینید؟

آیا در ثروت مردمم شریک خواهید شد؟

چه می‌گویید؟

به شما میگم

خوش آمدید

خوش آمدید! و سه باره خوش آمدید

“پادشاه زیر کوه”

می‌دونستید یکیمون کمه؟

بوفور” کجاست؟”

اگر اینجا نیست پس جا می‌مونه

مجبوریم

چون باید پیش از شب در رو پیدا کنیم بیش از این نمی‌تونیم معطل کنیم

تو نه

باید سریع سفر کنیم

تو سرعتمون رو می‌گیری

در مورد چی صحبت می‌کنید؟

منم باهاتون میام

نه

می‌خوام وقتی اون در باز بشه اونجا باشم

زمانی که برای اولین بار به تالارهای اجدادیمون نگاه بندازیم

کیلی همینجا بمون

استراحت کن

وقتی خوب شدی به ما ملحق شو

من با این جوون می‌مونم

وظیفه من نگهداری از زخمی‌هاست

دایی جان

ما با داستانهای کوه بزرگ شدیم

داستانهایی که تو برامون تعریف کردی

نمی‌تونی اونها رو ازش بگیری

فیلی

اگر مجبور بشم کولش می‌کنم

یک روز تو پادشاه خواهی شد و درک خواهی کرد

نمی‌تونم سرنوشت یک ماموریت رو به خاطر یک دورف به خطر بندازم

حتی اگر از خون خودم باشه

فیلی، حماقت نکن

تو باید پیش گروه بمونی

من باید پیش برادرم بمونم

به حق ریشم دیگه وقتش شده؟

آه! حالا با حسن نیت و آرزوهای خوب ما برین. برای همه خوشبختی به ارمغان آورید .

منتظر باشید! با همتونم.

خدانگهدار

برو کنار!

نه!

نه

ها. تو هم از قایق جا موندی؟

کیلی؟ کیلی!

نه . دیگه کاری با دورفها ندارم

برید

نه نه نه

خواهش میکنم! هیچکس به دادمون نمی‌رسه

کیلی حالش بده

خیلی مریضه

اینجا کجاست؟

روزگاری شهر “دیل” بود

الان یک ویرانه است

“برهوت اسماگ”

چیزی نمونده خورشید به نیمه روز برسه

بریم پیش از غروبش درب مخفی به کوه رو پیدا کنیم

از این طرف

صبر کنید

این همون تپه‌ای که گاندولف گفت ببینیمش نیست؟

به هیچ وجه

الان می‌بینیش؟

وقت نداریم منتظر یک جادوگر بمونیم

خودمونیم و خودمون

بیا

“دول گولدور”

تپه جادوگری

کاملا متروکه به نظر میاد

همون طور که قراره به نظر بیاد

طلسمی روی این مکان رو پوشونده که یعنی دشمنمون هنوز آماده نشون دادنش نیست

متن انگلیسی بخش

The store was running low when Girion made his last stand.

Had the aim of Men been true that day much would have been different.

You speak as if you were there.

All Dwarves know the tale.

Then you would know that Girion hit the dragon.

He loosened a scale under the left wing.

One more shot and he would have killed the beast.

That’s a fairy story, lad.

Nothing more.

You took our money.

Where are the weapons?

Wait here.

THORIN: Tomorrow begins the last days of autumn.

Durin’s Day falls the morn after next.

We must reach the mountain before then.

And if we do not?

If we fail to find the hidden door before that time?

Then this quest has been for nothing.

What is this?

Pike hook.

Made from an old harpoon.

And this?

BARD: A crowbill, we call it.

Fashioned from a smithy’s hammer.

It’s heavy in hand, I grant but in defense of your life, these will serve you better than none.

We paid you for weapons.

Iron-forged swords and axes!

It’s a joke!

BARD: You won’t find better outside the city armory.

All iron-forged weapons are held there under lock and key.

BALIN: Thorin why not take what’s on offer and go?

I’ve made do with less.

So have you.

I say we leave now.

You’re not going anywhere.

What did you say?

There are spies watching this house and probably every dock and wharf in the town.

You must wait till nightfall.

Thorin.

Da?

Don’t let them leave.

Tauriel you cannot hunt 30 Orcs on your own.

But I’m not on my own.

You knew I would come.

The king is angry Tauriel.

For 600 years my father has protected you, favored you.

You defied his orders.

You betrayed his trust.

The king has never let Orc filth roam our lands.

Yet he would let this Orc pack cross our borders and kill our prisoners.

It is not our fight.

It is our fight.

It will not end here.

With every victory, this evil will grow.

If your father has his way, we will do nothing.

We will hide within our walls live our lives away from the light and let darkness descend.

Are we not part of this world?

Tell me, mellon.

When did we let evil become stronger than us?

Hello, Bard.

What you after?

BARD: There was a tapestry!

An old one!

Where’s it gone?

What tapestry you talking about?

This one.

HILDA: They were Dwarves, I tell you.

Appeared out of nowhere.

Full beards.

Fierce eyes.

I’ve never seen the like.

What are Dwarves doing in these parts?

It’s the prophecy.

MAN 1: The prophecy?

MAN 2: The Prophecy of Durin’s Folk.

Prophecy.

Prophecy.

The old tales will come true.

Vast halls of treasure!

Can it really be true?

Has the lord of silver fountains returned?

The lord of the silver fountains

The King of carven stone

The King beneath the mountain

Shall come into his own!

BARB”:And the bell shall ring in gladness at the Mountain King’s return

But all shall fail in sadness

And the lake will shine and burn

Da, I tried to stop them.

How long have they been gone?

BILBO: Can you see anything?

OIN [WHISPERING]: Shh!

Keep it down.

THORIN: As soon as we have the weapons, we make straight for the mountain.

GO, go!

Go, Nori.

Next.

You all right?

I can manage.

Let’s just get out of here.

Run!

GLOIN: Quickly!

Move now!

Get off me!

Get off!

GUARD: Move them along here.

BRAGA: Move on!

What is the meaning of this?

BRAGA: We caught them stealing weapons, sire.

MASTER: Ah.

Enemies of the state, eh?

ALFRID: A desperate bunch of mercenaries, if ever there was, sire.

Hold your tongue!

You do not know to whom you speak.

This is no common criminal.

This is Thorin son of Thrain, son of Thror!

We are the Dwarves of Erebor.

We have come to reclaim our homeland.

I remember this town in the great days of old.

Fleets of boats lay at harbor filled with silks and fine gems.

This was no forsaken town on a lake.

This was the center of all trade in the North!

I would see those days return.

I would relight the great forges of the Dwarves and send wealth and riches flowing once more from the Halls of Erebor!

BARD: Death!

That is what you will bring upon us!

Dragon fire and ruin.

If you waken that beast it will destroy us all.

THORIN: You can listen to this naysayer but I promise you this:

If we succeed all will share in the wealth of the mountain.

You will have enough gold to rebuild Esgaroth 10 times over!

All of you!

Listen to me!

You must listen!

Have you forgotten what happened to Dale?

Have you forgotten those who died in the firestorm?

And for what purpose?

The blind ambition of a Mountain King so riven by greed, he could not see beyond his own desire!

MASTER: Now, now!

We must not, any of us be too quick to lay blame.

Let us not forget that it was.

Girion, Lord of Dale your ancestor who failed to kill the beast!

ALFRID: It’s true, sire.

We all know the story.

Arrow after arrow, he shot, each one missing its mark.

You have no right.

No right to enter that mountain.

I have the only right.

I speak to the Master of the Men of the Lake.

Will you see the prophecy fulfilled?

Will you share in the great wealth of our people?

What say you?

I say unto you.

Welcome!

Welcome!

And thrice welcome.

King Under the Mountain!

BILBO: You do know we’re one short.

Where’s Bofur?

If he’s not here, we leave him behind.

We’ll have to.

If we’re to find the door before nightfall, we can risk no more delays.

Not you.

We must travel at speed.

You will slow us down.

What are you talking about?

I’m coming with you.

Not now.

I’m going to be there when that door is opened.

When we first look upon the Halls of our Fathers, Thorin.

Kili, stay here.

Rest.

Join us when you’re healed.

OIN: I’ll stay with the lad.

My duty lies with the wounded.

Uncle.

We grew up on tales of the mountain.

Tales you told us.

You cannot take that away from him!

Fili.

I will carry him if I must!

One day you will be king and you will understand.

I cannot risk the fate of this quest for the sake of one Dwarf.

Not even my own kin.

Fili, don’t be a fool.

You belong with the company.

I belong with my brother.

By my beard, is that the time?

Ah!

MASTER: Go now with our goodwill and good wishes.

And may your return bring good fortune.

BOFUR: Wait!

to all!

Good bye.

BOFUR: Out of the way!

No!

No!

Ha.

So you missed the boat as well?

Kili?

Kili!

No.

I’m done with Dwarves.

Go away.

No, no no!

Please!

No one will help us.

Kilt’s sick.

He’s very sick.

BILBO: What is this place?

BALIN: It was once the city of Dale.

Now it is a ruin.

The desolation of Smaug.

The sun will soon reach midday.

We must find the hidden door into the mountain before it sets.

This way.

Wait.

Is this the overlook, Gandalf said to meet him here?

On no account were we to–

Do you see him?

We have no time to wait upon the Wizard.

We’re on our own.

Come!

Dol Guldur.

The Hill of Sorcery.

It looks completely abandoned.

As it is meant to.

A spell of concealment lies over this place, which means our Enemy is not yet ready to reveal himself.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.