سرفصل های مهم
بخش 01
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
بیا بیرون!
بیا بیرون.
دارم میام بگیرمت.
کجایی دختره ی حقه باز؟ دارم میام بگیرمت ها.
کجاست این دختر من که امروز تولدشه؟
وقتی پیداش کنم یه لقمه ی چربم میکنمش
میخورمت. من.
“فرگوس” روی میز اسلحه نداریم ها
میتونم یه تیر پرتاب کنم؟
میتونم، میتونم، میتونم، میتونم؟ لطفا؟ میتونم؟
با اون نه.
چرا با مال خودت تیر نزنی؟
تولدت مبارک کوچولوی عزیزم!
حالا دختر خوب،
کمان رو تا چونه ـت بکش عقب. درسته.
چشمات رو کامل باز کن.
و شلیک کن!
خطا رفت. پس برو و برش گردون.
یه کمان، “فرگوس”؟ اون یه دختره.
گوی آرزو ها.
اونا واقعی ـن.
“مریدا”، بیا عزیزم.
داریم میریم. من یه گوی آرزو دیدم.
من یه گوی نورانی دیدم. یه گوی؟
میدونی، میگن که گوی آرزو ها تو رو به سمت آرزوهات می برن.
آره، شایدم یه تیر همین کارو بکنه
یالا، بیاین تا قبل اینکه یه لولوخورخوره.
یا یه غول جلومون ظاهر نشده از اینجا بریم.
پدرت اعتقادی به جادو نداره.
خب، باید اعتقاد داشته باشه. چون یه چیز واقعی ـه.
“موردو”! الینور”، فرار کن”!
بیا اینجا ببینم!
بعضیا میگن که سرنوشت ما به زمین گره خورده همانطور که جزئی از ما به زمین متصله.
بقیه میگن که سرنوشت، مثل یه پارچه، درهم تنیده شده.
پس سرنوشت یه نفر به سرنوشت خیلی های دیگه وصل شده.
این تنها چیزیه که یا به دنبالشیم یا برای تغییرش مبارزه میکنیم.
بعضیا هیچوقت پیداش نمیکنن.
اما بعضیا هستن که به سمت سرنوشت هدایت میشن.
داستان اینکه پدرم چطوری پاش رو توسط خرس وحشی، “موردو” از دست داد، تبدیل به افسانه شد.
منم شدم خواهر 3 تا داداش جدید.
شاهزاده ها. “هیمیش”، “هوبرت” و “هریس”
از دیوار راست بالا میرن.
اونا میتونن آدم بکشن و قسر در برن.
اونوقت من نمیتونم دست به سیاه و سفید بزنم.
من مثلا یه شاهدختم.
یه نمونه ـم.
وظیفه دارم، مسئولیت دارم، ازم یه سری انتظارات میره.
کل زندگیم از قبل برنامه ریزی شده تا برای روزی که خب مثل مادرم میشم آماده باشم.
اون مسئول تک تک روز های زندگی منه.
ای “رابین”، ای”رابین” ـه شوخ تو خواهی که با من آشنا شوی.
با صدای بلند!
و تو خواهی که با من آشنا شوی! اعلام کن.
باید طوری واضح باشه که همه صدات رو توی اتاق بشنون و گرنه که کارت بی فایده ست. همه ی این کارا بی فایده ست.
شنیدم چی گفتی! از اولش شروع کن.
یه شاهزاده باید راجب کشورش کاملا مطلع باشه.
نقاشی معلمش رو هم نمیکشه.
اون نُت “سی” هستش عزیزم.
یه شاهدخت هیچوقت قهقهه نمیزنه.
لقمه ی گنده بر نمیداره!
سحرخیزه
مهربونه
صبوره، مراقبه،
تمیزه.
و مهمتر از همه، یه شاهدخت برای رسیدن به کمال، تلاش میکنه.
اما هر از گاهی
یه روزی میاد که من لازم نیست شاهدخت باشم.
نه درسی هست، نه کسی ازم توقعی داره.
روزی که هرچیزی میتونه توش رُخ بده
روزی که من میتونم سرنوشتم رو تغییر بدم
متن انگلیسی بخش
Come out!
Come on out.
I’m coming to get you.
Where are you, you little rascal? I’m coming to get you.
Where is my little birthday girl?
I’m going to gobble her up when I find her.
I’m going to eat you. I am.
Fergus, no weapons on the table.
Can I shoot an arrow? Can I, Can I, Can I, Can I?
Please? Can I?
Not with that. Why not use your very own?
Happy birthday, my wee darling!
Now, there’s a good girl.
Draw all the way back now to your cheek. That’s right.
Keep both eyes open.
And, loose!
I missed. Go and fetch it, then.
A bow, Fergus? She’s a lady.
A will-o’-the-wisp.
They are real.
Merida, come along, sweetheart.
We’re leaving now. I saw a wisp.
I saw a wisp. A wisp?
You know, some say that will-o’-the-wisps lead you to your fate.
Aye. Or an arrow.
Come on, let’s be off before we see a dancing Tatty Bogle.
Or a giant having a jigger in the bluebells.
Your father doesn’t believe in magic.
Well, he should. Because it’s true.
Mor’du! Elinor, run!
Come on, you!
Some say our destiny is tied to the land as much a part of us as we are of it.
Others say fate is woven together like a cloth.
So that one’s destiny intertwines with many others.
It’s the one thing we search for or fight to change.
Some never find it.
But there are some who are led.
The story of how my father lost his leg to the demon bear Mor’du became legend.
I became a sister to three new brothers.
The princes. Hamish, Hubert and Harris.
Wee devils, more like.
They get away with murder.
I can never get away with anything.
I’m the princess.
I’m the example.
I’ve got duties, responsibilities, expectations.
My whole life is planned out, preparing for the day I become Well, my mother.
She’s in charge of every single day of my life.
Aye, Robin, Jolly Robin, and thou shalt know of mine.
Project!
And thou shalt know of mine!
Enunciate. You must be understood from anywhere in the room, or it’s all for naught. This is all for naught. I heard that! From the top.
A princess must be knowledgeable about her kingdom.
She does not doodle.
That’s a C, dear.
A princess does not chortle.
Does not stuff her gob!
Rises early.
is compassionate…
patient, cautious,
clean.
And above all, a princess strives for, Well, perfection.
But every once in a while,
there’s a day when I don’t have to be a princess.
No lessons, no expectations.
A day where anything can happen.
A day I can change my fate.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.