سرفصل های مهم
14بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
نمیخوام هیچ تحقیقی در این باره انجام بشه
نمیخوام هیچ اقدام به انتقامی صورت بگیره
میخوام که یه قرار ملاقات با رؤسای پنج خانواده ترتیب بدی
این جنگ همین الان تموم میشه
با بوناسرا تماس بگیر
الان لازمش دارم
من تام هِیگن هستم. به درخواست ویتو کورلئونه تماس گرفتم
شما به دون یک خدمتی بدهکار هستید
اون شکی نداره که شما دِینتون رو ادا میکنید
ایشون تا یک ساعت دیگه میان به سردخونهتون
برای استقبال از ایشون اونجا باشید
خب، دوست من، آمادهای این خدمتو به من بکنی؟
بله. از من میخواید چیکار کنم؟
میخوام که از تمام مهارت و قدرتت استفاده کنی.
نمیخوام مادرش این شکلی ببینتش
ببینید چطوری پسرمو کشتن
فابریتزیو!
خودتون رانندگی میکنید، رئیس؟ بله. همسرتونم باهاتون میاد؟
نه، ببرش به خونه پدریش تا وقتی که اوضاع مرتّب شه
چشم، هر چی شما بگید
کارلو، آپولونیا کجاست؟
فابریتزیو! نه!
نه، آپولونیا!
دون بارزینی، میخواستم تشکر کنم که کمک کردید این جلسه برگزار بشه و همچنین از سران پنج خانواده دیگر نیویورک و نیوجرسی
کارماین کونئو از برانکس،
و از بروکلین، فیلیپ تاتاگلیا
و از جزیره استتن
ویکتور استراکی رو پیشمون داریم
و شُرکای دیگری که راه زیادی از کالیفرنیا و کانزاس و دیگر شهرهای کشور پیمودن تا به اینجا برسن. ازتون سپاسگزارم
چی شد که کار به اینجا کشید؟
من نمیدونم
بسیار مایۀ تأسّف بود و هیچ ضرورتی نداشت
تاتاگلیا پسرشو از دست داد، منم از دست دادم
ما دست برداشتیم. و اگر تاتاگلیا موافقت کنه، منم مشتاقم که اوضاع به حالت قبلش برگرده
ما هم از شما سپاسگزاریم، دون کورلئونه برای درخواست برگزاری این جلسه
ما همهمون اونو به پایبند بودن به حرفش میشناسیم. مرد متواضعی که آماده شنیدن دلایل منطقیه.
درسته، دون بارزینی. ایشون خیلی فروتن هستن
اون همه قاضیها و سیاستمدارهارو تو مشتش داشت
ولی نخواست که اونارو در اختیار دیگران هم بذاره
من چه زمانی درخواست کمک شما رو رد کردم؟
همهتون منو میشناسید
من کِی درخواستتون رو رد کردم، بجز یک دفعه؟ و چرا؟
چون اعتقاد دارم که این تجارت مواد مخدر در سالهای پیشِرو مارو از بین میبره
مثل قمار یا مشروب یا بدکاری نیست،
که چیزایی هستن که اکثر مردم امروزه دوست دارن ولی فقط چند نفر تو کلیسا اونا رو ممنوع کردن
حتی پلیسا که در گذشته بهمون در کار قمار و چیزای دیگه کمک کردن وقتی کار به مواد برسه دیگه بهمون کمک نمیکنن
من قبلاً هم اعتقادم این بوده الان هم اعتقادم همینه.
زمونه عوض شده
مثل قبلنا نیست که هر کاری دلمون میخواست میتونستیم انجام بدیم
رد کردن یه درخواست عمل دوستانهای نیست
اگر دون کورلئونه همه قضات و سیاستمدارهای نیویورک رو در اختیار داره پس باید اونارو در اختیار ماهم قرار بده،
یا بذاره دیگران هم ازشون استفاده کنن. اون باید بذاره از این کارزار چیزی هم نصیب ما بشه.
و طبیعتاً هم میتونن درخواست یه مبلغی بکنن بابت خدمتی که انجام میدن
هر چی که باشه، ما کمونیست نیستیم
من هم اعتقادی به مواد مخدر ندارم
من سالها به آدمام پول اضافی پرداخت کردم تا سمت این جور کار و کاسبیا نرن
یکی میاد پیششون و میگه: “من مواد دارم
“اگه سه-چهار هزار دلار سرمایه بذاری، میتونیم با پخشش 50 هزار دلار دربیاریم”
اونوقت اونام نمیتونن جلوی خودشونو بگیرن. من میخوام که یه تجارت کنترل شده و قابل احترام باشه
نمیخوام که حوالی مدارس باشه، نمیخوام که به بچهها فروخته بشه
این کار یه رسوایی و بدنامیه
تو شهر من کار میکنیم که فقط به سیاهها و رنگینپوستا فروخته بشه
اونا به هر حال یه مشت حیوونن، بذار روح و روانشونم به فنا بره
امیدوار بودم که بیام اینجا و به یه نتیجهگیری منطقی برسیم
و به عنوان یه مرد منطقی، مشتاق اینم هرکاری انجام بدم تا یه راهحل صلحآمیز پیدا کنیم
پس ما توافق کردیم. فروش مواد مخدر مجاز باشه با شرط اینکه کنترل شده باشه
دون کورلئونه هم حفاظت مارو در شرق به عهده میگیرن و صلح هم برقرار میشه
ولی من باید یه اطمینانِ خاطر محکم از دون کورلئونه بگیرم
همینطور که زمان میگذره و اون قویتر میشه، آیا یه خونخواهی شخصی انجام خواهد داد؟
ببین ما همهمون اینجا آدمای منطقیای هستیم. اصلاً نیازی به اطمینان خاطر نیست
تو داری درباره خونخواهی و انتقام حرف میزنی
انتقام پسر تو رو بهت بر میگردونه؟
یا پسر منو به من؟
من از خون پسرم میگذرم
ولی دلایل خودمم دارم
کوچیکترین پسرم مجبور شد این کشور رو ترک کنه
بخاطر این قضیه سولاتزو
خیلی خب. و من باید مقدّمات بازگشت امنش به اینجارو فراهم کنم
تبرئه شده از تمامی اتّهامات غلط
و منم آدم خرافاتیای هستم
اگر یه اتفاق غیرمنتظره رخ بده، یهویی توسط یه پلیس تیر بخوره
یا خودشو تو سلول زندان آویزون کنه،
یا صاعقه بزنه بهش،
اون وقته که منم بعضی از آدمای اینجارو مقصّر بدونم
و اون رو دیگه نخواهم بخشید
اما، جدا از اون
اجازه بدید به جون نوههام قسم بخورم
که من شخصی نخواهم بود صلحی که امروز برقرار کردیم رو زیرپا میذاره
متن انگلیسی بخش
I want no inquiries made.
I want no acts of vengeance.
I want you to arrange a meeting with the heads of the five families.
This war stops now.
Call Bonasera.
I need him now.
This is Tom Hagen. I’m calling for Vito Corleone, at his request.
Oh, you owe your Don a service.
He has no doubt that you will repay it.
He will be at your funeral parlor in one hour. Be there to greet him.
Well, my friend, are you ready to do me this service?
Yes. What do you want me to do?
I want you to use all your powers and all your skills.
I don’t want his mother to see him this way.
Look how they massacred my boy.
Fabrizio!
Are you driving yourself, boss? Yes.
Is your wife coming with you?
No, I want you to take her to her father’s house until I know things are safe.
Okay, anything you say, boss.
Calo, where is Apollonia?
Fabrizio!
No! No, Apollonia!
Don Barzini, I want to thank you
for helping me organize this meeting in a day,
and the other heads of the five families from New York and New Jersey.
Carmine Cuneo from the Bronx,
and from Brooklyn
Philip Tattaglia.
And from Staten Island
we have with us Victor Strachi.
And the other associates that came as far as from California and Kansas City and all the other territories of the country. Thank you.
How did things ever get so far?
I don’t know.
It was so unfortunate, so unnecessary.
Tattaglia lost a son, and I lost a son.
We’re quits. And if Tattaglia agrees,
then I’m willing to let things go on the way they were before.
We’re all grateful to Don Corleone for calling this meeting.
We all know him as a man of his word.
A modest man who always listens to reason.
Yes, Don Barzini. He’s too modest.
He had all the judges and politicians in his pocket.
He refused to share them.
When did I ever refuse an accommodation?
All of you know me here.
When did I ever refuse, except one time? And why?
Because I believe
this drug business is gonna destroy us in the years to come.
I mean, it’s not like gambling or liquor or even women,
which is something that most people want nowadays,
but is forbidden to them by the pezzonovante of the Church.
Even the police departments
that have helped us in the past with gambling and other things
are going to refuse to help us when it comes to narcotics.
And I believed that then and I believe that now.
Times have changed.
It’s not like the old days, when we can do anything we want.
A refusal is not the act of a friend.
If Don Corleone had all the judges and politicians in New York,
then he must share them
or let others use them. He must let us draw the water from the well.
Certainly he can present a bill for such services.
After all, we’re not communists.
I also don’t believe in drugs.
For years I paid my people extra,
so they wouldn’t do that kind of business.
Somebody says to them and says, “I have powders.
If you put up 3-4,000 dollar investment,
we can make 50,000 distributing”
So they can’t resist.
I want to control it as a business, to keep it respectable.
I don’t want it near schools,
I don’t want it sold to children.
That’s an infamia.
In my city we would keep the traffic and the dark people, the colored.
They’re animals anyway, so let them lose their souls.
I hoped that we could come here and reason together.
And as a reasonable man,
I’m willing to do whatever is necessary
to find a peaceful solution to this problem.
Then we are agreed.
The traffic in drugs will be permitted, but controlled.
And Don Corleone will give us protection in the east, and there will be the peace.
But I must have strict assurance from Corleone.
As time goes by and his position becomes stronger,
will he attempt any individual vendetta?
Look, we are all reasonable men here.
We don’t have to give assurances as if we were lawyers.
You talk about vengeance.
Is vengeance gonna bring your son back to you?
Or my boy to me?
I forgo the vengeance of my son.
But I have selfish reasons.
My youngest son was forced to leave this country
because of this Sollozzo business.
All right.
And I have to make arrangements to bring him back here safely.
Cleared of all these false charges.
But I’m a superstitious man.
And if some unlucky accident should befall him,
if he should get shot in the head by a police officer,
or if he should hang himself in his jail cell,
or if he’s struck by a bolt of lightning,
then I’m going to blame some of the people in this room.
And that I do not forgive.
But, that aside
let me say that I swear on the souls of my grandchildren,
that I will not be the one to break the peace we’ve made here today.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.