بخش 16

: ارباب حلقه ها 2 / بخش 16

بخش 16

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

نگهشون دار!

چقدر زمان لازم داریم؟

تا جایی ‌که می‌تونی

گیملی!

الوارها!

از دروازه محافظت کنید!

زود باش. از عهدشون بر میایم

فاصلهِ زیادیه

پرتم کن

چی ؟ نمی‌تونم اینقدر بپرم!

زود باش پرتم کن!

به لگولاس نگی

حتی یک کلمه

دروازه رو محکم کنید!

راه رو باز کنید! دنبال من به سمت سنگر بیایید

پشت سرت رو مراقب باش!

یکی دیگه‌ هم اینجا لازمه! بالاتر!

دروازه رو محکم نگه دارید!

گیملی! آراگورن! برگردید!

آراگورن!

عقب‌نشینی ‌می‌کنیم

فرمان عقب‌نشینی بده

عقب‌نشینی‌ کنید!

عقب‌نشینی ‌کنید!

آن‌ها آمدن داخل قلعه!

به داخل قلعه رخنه کردند عقب‌نشینی!

برگردید! عقب نشینی!

شتاب کنید! داخل! برگردید داخل قلعه

عقب نشینی‌کنید!

من شما رو به مرزهای غربی جنگل می‌برم

از اونجا در جهت شمال برید تا به خونه‌هاتون برسید

صبرکن! وایسا!

وایسا!

برگرد. برگرد

برگرد به سمت جنوب برو جنوب ؟

ولی اینجوری از کنار آیزنگارد عبور می‌کنیم

بله. دقیقاً

اگر به سمت جنوب بریم٬ ما می‌تونیم بدون اینکه سارومان متوجه بشه از کنارش رد شیم

هر چه به خطر نزدیک‌تر بشیم، کمتر آسیب می‌بینیم

این آخرین چیزیه که اون به ذهنش میرسه

این کار به نظر عاقلانه نیست

چون…

شماها خیلی‌کوچیک هستید

شاید هم حق با شماست

پس٬ بریم به سمت جنوب

محکم بشینید٬ شایری‌های ‌کوچیک

همیشه دوست داشتم به طرف جنوب برم

چون احساس می‌کنم دارم سرپائینی ‌میرم

دیونه شدی؟ میگیرنمون

نه٬ نمی‌گیرن

این دفعه نه

نگاه کنید!

اوزگیلیاس داره می‌سوزه!

ارتش موردور داره میاد

حلقه “گاندور” رو نجات نخواهد داد

قدرت اون نابودکننده‌ست

خواهش می‌کنم…

بذار برم

شتاب کنید

فارومیر!

تو باید بذاری ‌من برم

وقتی ‌توی جنگل بودم

گاهی سنجاب‌ها از شاخه‌هام بالا می‌رفتن و قلقلکم می‌دادن

آن‌ها همیشه سعی دارن برسن به جائی ‌که…

خیلی از این درخت‌ها دوستان من بودن

از وقتی‌ که یک نهال بودن می‌شناختمشون

متأسفم٬ دوست عزیز

هر کدوم صدای ‌خاص خودشون رو داشتن

سارومان

همش زیر سر اونه!

با هیچ کلمه‌ای در زبان اِلف‌ها

اِنت‌ها و انسان‌ها…

نمیشه این جنایت رو توصیف کرد

نگاه کن! درخت‌ها! دارن حرکت می‌کنن!

کجا دارن میرن؟

با اُرک‌ها کار دارن

کار امشب من با آیزنگارده…

با سنگ‌ها و صخره‌ها

بله

بیــاید٬ دوستان خوب من

اِنت‌ها میرن به جنگ

احتمالش هست…

که‌ همهِ ما نابود بشیم

آخرین حملهِ…

اِنت‌ها

فارومیر! اُرک‌ها به سواحل غربی حمله کردند.

تعدادشون خیلی زیاده

تا شب بهمون می‌رسند

آقای فرودو ؟

داره صداش می‌کنه٬ سم چشماش تقریباً روی ‌منه

تحمل کن٬ آقای فرودو همه چیز درست میشه

این‌ها رو ببرید نزد پدرم

بگید فارومیر یک هدیهِ ارزش‌مند فرستاده

سلاحی ‌که روند جنگ رو به نفع ما تغییر میده

می‌خوای بدونی چه اتفاقی برای بارومیر افتاد ؟

می‌خواهی بدونی چرا برادرت مُرد؟

اون تلاش کرد حلقه رو از فرودو بگیره بعد از اینکه قسم خورده بود از اون حفاظت کنه

اون تلاش کرد که بکشتش!

حلقه برادرت رو دیوونه کرد!

مواظب باشید!

آقای فرودو ؟

اون‌ها اینجا هستند

اومدن

سوار سیاه!

همین جا بمون. خودت رو نشون نده

پناه بگیرید!

قلعه رو گرفتن

همه چیز تمامه

تو گفتی این قلعه ‌مادامی ‌که سربازهات از اون دفاع می‌کنند هرگز سقوط نمی‌کنه

اون‌ها هنوز دارن دفاع می‌کنند به قیمت از دست دادن زندگیشون

اون‌ها دارن داخل میشن!

اون‌ها دروازه رو رد کردند!

راه دیگه‌ای نیست که زن‌ها و بچه‌ها از اونجا خارج بشن ؟

راه دیگه‌ای نیست ؟

یک راهی ‌هست به طرف کوه‌ها میره

ولی نمی‌تونند زیاد دور شن شمارشون خیلی زیاده

بگو زن‌ها و بچه‌ها به طرف کوهستان برن

و دروازه رو هم محکم کنید این همه مرگ

در برابر این تنفر افسارگسیخته از مردان چه کاری بر میاد ؟

همراه من به بیرون بتاز

بر آن‌ها بتاز

مرگ با شرافت

بخاطر روحان

بخاطر مردمت

خورشید داره طلوع می‌کنه

در پگاه روز پنجم منتظر من باش

در سپیده‌دم…

به شرق نگاه کن

بله

بله

شیپور هلم هامرهند…

به صدا در میاد…

برای آخرین بار

بله!

این زمانی است که دوشادوش هم شمشیر می‌زنیم

این بیداری اراده است…

حالا دیگه نوبت خشمه…

پگاهی سرخ

بتاز ائورلینگاس (نخستین پادشاه روحان)

متن انگلیسی بخش

Hold them!

How long do you need?

As long as you can give me.

Gimli!

Timbers!

Brace the gate!

Come on. We can take them.

It’s a long way.

Toss me.

What? I cannot jump the distance!

You’ll have to toss me!

Don’t tell the Elf.

Not a word.

Shore up the door!

Make way! Follow me to the barricade.

Watch our backs!

Throw another one over here! Higher!

Hold fast the gate!

Gimli! Aragorn! Get out of there!

Aragorn!

Pull everybody back.

Pull them back.

Fall back!

Fall back!

They have broken through!

The castle is breached. Retreat!

Fall back! Retreat!

Hurry! Inside. Get them inside!

Into the Keep!

I will leave you at the western borders of the forest.

You can make your way north to your homeland from there.

Wait! Stop!

Stop!

Turn around.

Turn around. Take us south. South?

But that will lead you past Isengard.

Yes. Exactly.

If we go south, we can slip past Saruman unnoticed.

The closer we are to danger, the farther we are from harm.

It’s the last thing he’ll expect.

That doesn’t make sense to me.

But then…

you are very small.

Perhaps you’re right.

South it is, then.

Hold on, little Shirelings.

I always like going south.

Somehow it feels like going downhill.

Are you mad? We’ll be caught.

No, we won’t.

Not this time.

Look!

Osgiliath burns!

Mordor has come.

The Ring will not save Gondor.

It has only the power to destroy.

Please…

let me go.

Hurry.

Faramir!

You must let me go!

And those little family of field mice…

that climb up sometimes, and they tickle me awfully.

They’re always trying to get somewhere where they…

Many of these trees were my friends.

Creatures I had known from nut and acorn.

I’m sorry, Treebeard.

They had voices of their own.

Saruman.

A wizard should know better!

There is no curse in Elvish…

Entish or the tongues of Men…

for this treachery.

Look! The trees! They’re moving!

Where are they going?

They have business with the Orcs.

My business is with Isengard tonight…

with rock and stone.

Yes.

Come, my friends.

The Ents are going to war.

It is likely…

that we go to our doom.

Last march…

of the Ents.

Faramir! Orcs have taken the eastern shore.

Their numbers are too great.

By nightfall we will be overrun.

Mr. Frodo?

It’s calling to him, Sam. His Eye is almost on me.

Hold on, Mr. Frodo. You’ll be all right.

Take them to my father.

Tell him Faramir sends a mighty gift.

A weapon that will change our fortunes in this war.

Do you want to know what happened to Boromir?

You want to know why your brother died?

He tried to take the Ring from Frodo after swearing an oath to protect him!

He tried to kill him!

The Ring drove your brother mad!

Watch out!

Mr. Frodo?

They’re here.

They’ve come.

Nazgul!

Stay here. Keep out of sight.

Take cover!

The fortress is taken.

It is over.

You said this fortress would never fall while your men defend it.

They still defend it. They have died defending it.

They’re breaking in!

They’re past the door!

Is there no other way for the women and children to get out of the caves?

Is there no other way?

There is one passage. It leads into the mountains.

But they will not get far. The Urukhai are too many.

Tell the women and children to make for the mountain pass.

And barricade the entrance! So much death.

What can Men do against such reckless hate?

Ride out with me.

Ride out and meet them.

For death and glory.

For Rohan.

For your people.

The sun is rising.

Look to my coming at first light on the fifth day.

At dawn…

look to the east.

Yes.

Yes.

The horn of Helm Hammerhand…

shall sound in the Deep…

one last time.

Yes!

Let this be the hour when we draw swords together.

Fell deeds, awake.

Now for wrath…

now for ruin and a red dawn.

Forth Eorlingas!

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.