3بخش

: حافظه / بخش 3

3بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

آدرسش رو نوشتم. شايد بدردت بخوره. يه مکان متروک خارج از شهره

يه زماني يکي از دوستام اونجا معامله مي کرد

کسي اون دور و برا نيست

عاليه

من چيزي به تو بدهکارم؟ من براي پول اينکار رو نکردم

ببخشيد. اشکالي نداره

آخه تو يه مشکل داري

هنوز تو مسافرخونه ديسکانت اتاق 304 اقامت داري؟ تو خونه من جا مونده بود

آره

باهات خوب رفتار مي کنن؟ يادم نمياد

مي دوني وجه اشتراک ما دو تا چيه؟

هر دو مون نجات يافته هستيم

مواظب خودت باش، لئونارد

سمي جنکيس رو بياد بيار

من با سمي از طريق کارم آشنا شدم. بيمه. يه مأمور بيمه بودم

کار من بررسي درستي يا دروغ بودن ادعاهاي مشتري ها بود

بايد دستشون رو رو مي کردم

تجربه مفيدي بود چون الان زندگي خودم هم همينطوره

وقتي کسي رو ملاقات مي کنم، نمي دونم قبلا ديدمش يا نه

بايد تو چشماشون نگاه کنم و سعي کنم راست و دروغشون رو در بيارم

شغلم اين رو بهم ياد داد که بهترين راه واسه اطلاعات گرفتن از کسي اينه که بهش اجازه حرف زدن بدي

و به چشماشون و حرکات بدنشون نگاه کني

اگه کسي دماغش رو بخارونه از نظر متخصص ها داره دروغ ميگه

در اصل اون ها عصبي هستن. مردم به دلايل مختلفي عصبي ميشن

همه ش به شرايط مربوط ميشه

آره، من کارم خوب بود

سمي اولين چالش بزرگ من بود

لني! فکر کردم ديگه ميري و پيدات نميشه

خب، اوضاع تغيير کرده. که اينطور

اسم من تديه. فکر کنم درباره مشکلم بهت توضيح داده م

فقط هر بار که مي بينمت. بريم، ناهار مهمون من

تا حالا درباره سمي جنکيس چيزي بهت گفته م؟ آره

ديگه حالم از يارو بهم مي خوره

جان جي چطور؟ فکر مي کني هنوز اين دور و بر باشه؟

کي؟ جان جي، همون که دنبالشي

به همين دليله که هنوز شهر رو ترک نکردي، درسته؟ شايد

لئونارد، ببین. تو بايد خيلي مراقب باشي. چرا؟

اون روز بهم گفتي که احتمال داره کسي برات پاپوش درست کنه که بجاي قاتل کسِ ديگه اي رو بکشي

من واقعيت ها رو در نظر مي گيرم، نه پيشنهادهاي ديگران رو اما در هر صورت ممنون

لني، زندگي مردم شوخي نيست که با چند تا يادداشت و عکس در موردش تصميم بگيري

چرا؟ چون يادداشت هات ممکنه قابل اعتماد نباشن

حافظه هم قابل اطمينان نيست. بس کن تو رو خدا

نه، جدي ميگم. حافظه هم بعضي جاها کم مياره. از پليس ها بپرس

شهادت يه شاهد عيني هم قابل اعتماد نيست

پليس ها با يادآوري خاطراتشون که يه قاتل رو دستگير نمي کنن

اونا حقايق رو جمع آوري مي کنن، يادداشت بر مي دارن و نتيجه رو استباط مي کنن

واقعيات نه خاطرات

تحقيق کردن اينجوريه. من مي دونم. چون قبلا کارم اين بوده

ببين، حافظه مي تونه ظاهر يه اتاق يا رنگ يه ماشين رو تغيير بده

گاهي وقتا خاطره از واقعيت فرسنگ ها فاصله داره

اونا تفسير هستن. نه يه واقعيت ثبت شده

وقتي واقعيت توي دستاته خاطره ارزشش رو از دست ميده

خيلي دوست داري اون يارو رو پيدا کني، نه؟

اون همسرم رو به قتل رسوند. حافظه م رو هم ازم گرفت

اون توانايي زندگي کردن رو ازم گرفت

الان که زنده اي

فقط براي اينکه انتقام بگيرم

پيدا مي کنيم اون حرومزاده رو

کجا اقامت داري؟

هتل ديسکانت. شماره اتاق رو نمي دونم. کليداش پيشم نيست

احتمالا تو خود اتاق جاش گذاشتي

سلام

من تو اين هتل پذيرش کردم اما کليد اتاقم گم شده

حالت چطوره، لئونارد؟ مثل هميشه تو اتاقت جا گذاشتي، درسته؟

من کليدي اينجا نمي بينم. اوه. اتاق رو اشتباهي اومديم

اينجا اتاق تو نيست. ببخشيد

گند زدم. اينجا اتاق من نيست؟ نه. بيا بريم

پس دستخط من اينجا چيکار مي کنه؟

اينجا اتاق تو بود اما الان توي 304 هستي

کِي اينجا بودم؟ هفته پيش

بعدش من يه اتاق ديگه بهت اجاره دادم. چرا؟

کار و بار کساد شده. من داستان تو رو به رئيسم گفتم و اون گفت يه اتاق ديگه هم بهش اجاره بده

خب، تا حالا من چند تا اتاق تو اين آشغالدوني اجاره کرده م؟

فعلا دو تا

حداقلش اينه که صادقانه ميگي که داري منو سرکيسه مي کني

اما تو همه ش رو فراموش مي کني. ديگه لازم نيست انقدر صادق باشي، برت

لئونارد، هميشه رسيد بگير

آره. مي نويسمش

ساعت چنده؟ يه ربع به يک

اتاقت

ناتالي؟ منو يادت نمياد

چيزي از شروع کارم به عنوان مأمور بيمه نگذشته بود که به مورد سمي برخورد کردم

آقاي ساموئل آر جنکيس. عجيب ترين موردي که ممکنه نصيب آدم بشه

پنجاه و هشت ساله يه حسابدارِ نيمه بازنشسته

خودش و زنش با ماشين تصادف مي کنن. چيزِ مهمي نبوده

ولي رفتارش عجيب بود. نمي تونست بفهمه دور و برش چي مي گذره

دکترها احتمال آسيب رسيدن به قسمت هيپوکامپ مغز رو مي دادن.

صد در صد مطمئن نبودن اما سمي چيزي بيشتر از دو سه دقيقه قبل رو يادش نمياد

هيچ کاري نمي تونه انجام بده

هزينه درمانش بالا ميره. خانمش با شرکت بيمه تماس مي گيره و منو مي فرستن

اين اولين پرونده رسمي من بود و منم قصد داشتم با نهايت دقت روش کار کنم

سمي از نظر فکري مشکلي نداشت اما مغزش نمي تونست خاطره جديد بسازه

فقط چيزهايي يادش مي موند که يکي دو دقيقه قبلش اتفاق افتاده باشه

ایشون آقای شلبی هستن. اگه برنامه تلويزيون بيشتر از دو سه دقيقه طول مي کشيد

يادش مي رفت که چطور شروع شده

از پيام هاي بازرگاني خوشش مي اومد. چون کوتاه بودن

سمي. وقت آمپولمه

اما براي من خيلي عجيب بود کسي که نمي تونه داستان يه فيلم رو دنبال کنه

مي تونه پيچيده ترين کارها رو انجام بده

اگر قبل از اون حادثه يادشون گرفته باشه …

و تا زماني که روي کاري که انجام ميده، تمرکز کنه

آروم باش.

دکترها منو قانع کردن که همچين بيماري اي وجود داره، از دست دادن حافظه کوتاه مدت

خيلي نادر اما وجود داره

… اما هر بار که مي ديدمش

… چشمم مي خورد به نگاهش …

نگاهي که مي گفت تو رو مي شناسه …

اما مي گفت که منو يادش نمياد

سمي. خودم باز مي کنم. خودم باز می کنم

سلام، آقاي شلبي. سلام، خانم جنکيس

من مي تونم حدس بزنم چي تو سرش مي گذره و پيش خودم ميگم: “بازيگر خوبي نيستي”

مشکوک شدم و درخواست آزمايش هاي بيشتري رو دادم

بيدار ميشم

اينجا کجاست؟

يه اتاق خواب

متن انگلیسی بخش

I added an address in here.

It might be useful. It’s an abandoned place outside oftown.

A guy I knew used to do bigger deals there.

It’s isolated.

Sounds perfect.

Do I owe you any… I wasn’t helping you for money.

I’m sorry. It’s okay.

See, you have this condition.

Are you still staying at the Discount Inn, room 304? You left it at my place.

Yeah.

They treating you okay? I don’t remember.

You know what we have in common?

We are both survivors.

You take care, Leonard.

“Remember Sammy Jankis.”

I met Sammy through work. Insurance. I was an investigator.

I’d investigate the claims to see which ones were phony.

I had to see through people’s bullshit.

It was useful experience, ‘cause now it’s my life.

When I meet someone, I don’t know if I’ve met them before.

I have to look in their eyes and try and figure them out.

My job taught me the best way to find out what someone knew was just let them talk…

and watch the eyes and the body language.

If someone scratches their nose while they’re talking, experts tell you it means they’re lying.

It really means they’re nervous. People get nervous for all sorts of reasons.

It’s all about context.

Yeah, I was good.

Sammy was my first real challenge.

Yo, Lenny! I thought you split for good.

Things change. So I see.

My name’s Teddy. I guess I’ve told you about my condition.

Only every time I see you. Come on, I’ll buy you lunch.

Have I told you about Sammy Jankis? Yeah.

I’m sick of hearing about the guy. What about John G? You think he’s still here?

Who? Johnny G, the guy you’re looking for.

That’s why you haven’t left town, am I right? Maybe.

Leonard, look. You have to be very careful. Why?

The other day you mentioned that maybe somebody was trying to set you up, get you to kill the wrong guy.

I go on facts, not recommendations, but thank you.

Lenny, you can’t trust a man’s life to your little notes and pictures.

Why not? Because your notes could be unreliable.

Memory’s unreliable. Oh, please!

No, really. Memory’s not perfect; It’s not even that good.

Ask the police. Eyewitness testimony is unreliable.

The cops don’t catch a killer by sitting around remembering stuff.

They collect facts, they make notes, and they draw conclusions.

Facts, not memories.

That’s how you investigate. I know. It’s what I used to do.

Memory can change the shape ofa room; It can change the color of a car.

And memories can be distorted.

They’re just an interpretation. They’re not a record.

They’re irrelevant if you have the facts.

You really want to get this guy, don’t you?

He killed my wife. He took away my fucking memory.

He destroyed my ability to live.

You’re living.

Only for revenge.

Then we’ll get the bastard. Where you staying?

The Discount Inn.

I don’t know what room. I haven’t got my key.

Probably left it in your room.

Hi. I’m checked in here, but I think I’ve misplaced my key.

How you doing, Leonard? Probably in the room, right?

Don’t see my key anywhere. Shit.

This is the wrong room. You’re in 304 now.

I’m sorry. I fucked up. This is not my room?

No. Let’s go.

Why is this my handwriting?

This was your room, but now you’re in 304.

When was I in here? Last week.

But then I rented you another room on top of it.

Why? Business is slow.

I told my boss about your condition and stuff and he said, “Try and rent him another room.”

How many rooms am I checked into in this shit-hole?

Just two, so far.

At least you’re being honest about ripping me off.

You’re not gonna remember anyway.

You don’t have to be that honest, Burt.

Leonard, always get a receipt.

Yeah. I’m gonna write that down.

What time is it? Quarter to 1:00.

Your room’s…

Natalie? You don’t remember me.

I’d just become an investigator when I came across Sammy.

Mr. Samuel R Jankis. Strangest case ever.

You know, the guy’s a 58-year-old semiretired accountant.

He and his wife had been in this car accident. Nothing too serious.

But he’s acting funny. He can’t get a handle on what’s going on.

The doctors find some possible damage to the hippocampus.

Nothing conclusive, but Sammy can’t remember anything for more than a couple of minutes.

Can’t work, can’t do shit. The medical bills pile up.

His wife calls the insurance company, and I get sent in.

Now, this is my first big claims investigation, so I really check into it.

Sammy can think just fine, but he can’t make any new memories.

He could only remember things for a couple of minutes.

This is Mr. Shelby. He’d watch TV, but anything longer than a couple of minutes was too confusing.

He couldn’t remember how it began. He liked commercials. They were short.

Sammy. It’s time for my shot.

The crazy part was that this guy, who couldn’t even follow the plot of Green Acres anymore…

could do the most complicated things…

as long as he learned them before the accident…

and as long as he kept his mind on what he was doing.

Be gentle.

The doctors assure me there’s a real condition called anterograde memory loss, or short-term memory loss.

It’s rare, but legit.

But every time I see him…

I catch this look…

this slight look of recognition.

But he says he can’t remember me at all.

Sammy, it’s okay. I got it. I got it.

Hi, Mr. Shelby. Hi, Mrs. Jankis.

I can read people, and I’m thinking: Bad actor.

So now I’m suspicious, and I order more tests.

Awake.

Where am I?

Somebody’s bedroom.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.