4بخش

: حافظه / بخش 4

4بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

لني! فکر کردم ديگه ميري و پيدات نميشه

سمي هيچ چيز جديدي رو نمي تونست ياد بگيره

اما من تو تحقيقاتم به يه موضوعي پي بردم: شرطي شدن

سمي بايد بتونه با تکرار يه سري چيزها رو ياد بگيره

درست مثل ياد گرفتن دوچرخه سواري. با تمرين بيشتر بهتر ميشي

مربوط به قسمتي از مغز ميشه که هيچ ارتباطي با حافظه کوتاه مدت نداره

به همين خاطر از دکترها خواستم که سمي رو در معرض شرطي شدن قرار بدن

سه تا رو به انتخاب خودت بردار. داريد امتحان مي گيريد؟

وقتي مدرک حسابداريم رو گرفتم کجا بوديد؟

ببخشيد

تادا

اين ديگه چي بود؟

اين يه آزمايشه، سمي. بيا اينو آزمايش کن، دکتر قلابي

چند تا از اون اشياء برق داشتن. بهش شوک مي دادن

اونا آزمايش رو چنديدن بار تکرار کردن و هميشه به همون اشياء برق وصل مي کردن

هدف اين بود که ببينيم آيا سمي مي تونه از اشياء برقي دوري کنه

نه از طريق حافظه بلکه با کمک غريزه ش

تو ناتالي هستي، درسته؟ داد کيه؟

فکر کنم ديگه لازم نيست نگرانش باشم

منو وارد چه بازي اي کردي؟ بيا تو

اون کيه؟ آروم باش. باشه؟

اين مشکل به من مربوط ميشه. تو پيشنهاد کمک دادي. ارتباطي با موضوع تو نداره

چطور منو وارد اين ماجرا کردي؟

وقتي ديدي با صورتم چيکار کرده گفتي کمکت مي کنم

از کجا بدونم که اون تو رو به اين روز انداخته؟ چون بعدش مستقيم اومدم پيش تو

بهت نشون دادم چه بلايي سرم آورده و ازت درخواست کمک کردم

منم حرفت رو باور کردم؟ آره

يه چيزي اين وسط درست نيست

يه نفر داره اين وسط موش مي دوونه و مي خواد کاري کنه که من يه بي گناه رو بکشم

اينکار رو کردي؟ چي رو؟

کشتيش؟

!معلومه که نه. هي. بشين، خب؟ بشين

اين ماجرا هيچ ارتباطي به تو نداره. تو به من کمک کردي و من ازت ممنونم

بايد بسوزونيش

لئونارد، تو خواستي که به من کمک کني. به خودت اعتماد کن. به تصميمي که گرفتي اعتماد داشته باش

راجع به هر چيزي ميشه مشکوک شد. هيچ چيز رو نميشه بطور صد در صد دونست

يه سري چيزها هست که کاملا مي دوني چي هستن. مثلا؟

مي دونم اگه بهش دست بزنم چه صدايي ميده

ميدونم اگه اينو بلند کنم چه حسي داره. مي بيني؟

قطعيت. اين نوع حافظه ناخودآگاه توي ذهنت وجود داره

مي دوني، من خيلي چيزها يادم مياد

احساسِ دنيا

و اون

اون مُرده

و زمان حال يه حقيقت بي ارزشه که من تبديلش کردم به چند تا يادداشت

هي. یالا. سعي کن آروم باشي

کوتاه بیا. اون هم يه نفر رو از دست داده. از روي دلسوزي به تو کمک مي کنه

آزمايش هاي سمي چند ماهي طول کشيد

و هميشه همون اشياء قبلي ولتاژ برق داشتن

وای! اين مسخره بازي ها چيه؟

اين يه آزمايشه، سمي. بيا اينو آزمايش کن، دکتر قلابي!

حتي با فقدان حافظه کوتاه مدت

سمي بايد ياد مي گرفت که با استفاده از غريزه از برداشتن اشياء الکتريکي دوري کنه

شرطي شدن براي موردهاي ديگه مؤثر بود. در مورد سمي جواب نداد.

معنيش اين بود که مشکل سمي رواني بود نه فيزيکي

ما ادعاش رو رد کرديم و اون تحت پوشه بيمه رواني نبود

همسرش گرفتار خرج و مخارج درمان شد و من ترفيع رتبه گرفتم

شرطي شدن براي سمي جواب نداد واسه همين درمونده شد

اما براي من مفيد بود

من جوري زندگي مي کنم که سمي نتونست

عادت و روزمرگي امکان زندگي کردن رو براي من بوجود مياره

شرطي شدن. عمل بر اساس غريزه

بيدار ميشم

کجا هستم؟

يه هتل کنار جاده

يه اتاق نا آشنا

چيزي توي کشوها نيست اما بهرحال يه نگاه ميندازم

چيزي نيست بجز يه انجيل

لنی! باز کن!

يه لحظه.

در رو باز کن.

لني.

در رو باز کن.

زود باش!

سلام، تدي. داشتي با خودت کاری مي کردی، لني؟

گرفتم

همسايه های عاشق. اينجا چيکار مي کني؟

خودت بهم زنگ زدي. گفتي به کمک من احتياج داري

مي دوني، از دوست هاي ديگه م بيشتر از تو راضي هستم

البته خوبيِ تو اينه که ميشه جک هاي تکراري بهت گفت

اين صدا از کجا مياد؟

اون ديگه کيه؟

تو نمي شناسيش؟ نه! بايد بشناسم؟

صبر کن ببينم. اون جان جي نيست؟ فکر نمي کنم

فکر نمي کني؟ يادداشتش نکردي؟

احتمالا قبل از اينکه بنويسم خوابم برده. خداي من!

ازش بپرس

اسمت چيه؟ اسمت؟

داد. کي اين بلا رو سرت آورده؟

چي؟ - کي اين بلا رو سرت آورده؟ -

تو

من تو کشتن اين يارو دخالتي نمي کنم. نه، يه لحظه بذار فکر کنم

اوکی، ناتالي. ناتالي کيه؟ کدوم ناتالي؟

چرا؟ شايد بشناسمش

ببين. بايد اينو از اينجا ببريمش بيرون

خيلي خب، خيلي خب

اون حتما يه ماشين داره، درسته؟

مي بريمش پيش ماشين، بهش مي گيم از شهر خارج بشه وگرنه مي کشيمش

نميشه دست و پا بسته و در حال خونريزي از اينجا ببريمش

اصلا چه جوري آورديش اينجا؟ نمي دونم

نمي دوني

چرا، مي دونم. اين اتاق من نيست. بايد اتاق اون باشه. عالي شد. بريم

نه، نه. نمي تونيم اينجا ولش کنيم. چرا؟

چون خدمتکار مياد داخل. مي بينش و پليس رو خبر مي کنه. اون وقت اين يارو مي تونه ما رو شناسايي کنه

خيلي خب. دستاش رو باز مي کنيم،

سر و صورتش رو تميز مي کنيم و با يه تفنگ پشت سرش، اسکورتش مي کنيم

تفنگ. تفنگ از کجا بيارم؟

بايد مال اون باشه. فکر نکنم اجازه بدن کسي تو وضعيت من تفنگ دستش بگيره

اميدوارم اینطور نباشه

کدوم؟

شايد بهتر باشه ماشينش رو بدزديم. تا ادب بشه

خفه شو. براي تو مهم نيست. چون جگوار داري

سوار شو. من باهاش ميرم. تو هم دنبالمون بيا

سوئيچ ماشينت رو بده

با ماشين خودت بيا

متن انگلیسی بخش

Yo, Lenny! I thought you split for good.

Sammy couldn’t pick up any new skills at all.

But I find something in my research: Conditioning.

Sammy should still be able to learn through repetition.

It’s how you learn stuff like riding a bike. You just get better through practice.

It’s a completely different part ofthe brain from the short-term memory.

So I had the doctors test Sammy’s response to conditioning.

Just pick up any three objects.

That’s a test?

Where were you guys when I did my CPA?

Sorry.

Ow! What the fuck?

It’s a test, Sammy. Test this, you fucking quack.

Some ofthe objects were electrified.

They’d give him a small shock. They kept repeating the test, always with the same objects electrified.

The point was to see if Sammy could learn to avoid the electrified objects…

not by memory, but by instinct.

Natalie, right? Who the fuck is Dodd?

Guess I don’t have to worry about him anymore. What the fuck have you got me into?

Come inside.

Who is he? Calm down. Okay?

This is my problem. You offered to help. It has nothing to do with your investigation.

How did you get me into this?

You offered to help when you saw what he did to my face.

How do I know he did that to your face? Because I came straight to you after he did it.

I showed you what he did, and I asked you to help me.

And I just take your word? Yeah.

Something doesn’t feel right.

I think someone’s fucking with me, trying to get me to kill the wrong guy.

Did you? What?

Kill him? Of course not!

Hey.

Sit down, okay? Sit.

This has nothing to do with you.

You helped me out, and I’m grateful.

You have to burn them.

Leonard, you decided to help me. Trust yourself.

Trust your own judgment. You can question everything.

You can never know anything for sure. There are things you know for sure.

Such as?

I know what that’s gonna sound like when I knock on it.

I know what that’s gonna feel like when I pick it up.

See? Certainties. It’s the kind of memory you take for granted.

You know, I can remember so much.

The feel ofthe world… and her.

She’s gone.

And the present is trivia, which I scribble down as fucking notes!

Hey. Come on. Try and relax. Come on.

“She has also lost someone.

She will help you out of pity.”

They kept testing Sammy for months…

always with the same objects carrying the electrical charge.

Ow! What the fuck?

It’s a test, Sammy. Test this, you fucking quack!

Even with total short-term memory loss…

Sammy should have learned to instinctively stop picking up the wrong objects.

All the previous cases responded to conditioning. Sammy didn’t respond at all.

It was enough to suggest that his condition was psychological, not physical.

We turned down his claim on the grounds that he wasn’t covered for mental illness.

His wife got stuck with the bills, and I got a big promotion.

Conditioning didn’t work for Sammy, so he became helpless.

But it works for me.

I live the way Sammy couldn’t.

Habit and routine make my life possible.

Conditioning. Acting on instinct.

Awake.

Where am I?

Motel room.

Some anonymous motel room.

Nothing in the drawers, but I’ll take a look anyway.

Nothing except the Gideon Bible.

Lenny! Open up!

Just a minute.

Open the door.

Lenny.

Open the door.

Come on!

Hi, Teddy.

Finished playing with yourself, Lenny?

I get it.

Amorous neighbors.

What are you doing here?

You called me. You said you needed my help.

I’ve had more rewarding friendships than this one.

Although I do get to keep telling the same jokes.

What the fuck is that?

Who the fuck is that? You don’t know him?

No! Should I?

Wait a minute.

Is that John G? I don’t think so.

You don’t think so? You didn’t write it down? I might’ve fallen asleep before I did.

For Christ’s sakes!

Ask him.

What’s your name?

Your name.

Dodd. Who did this to you?

What? Who did this to you?

You did.

I’m not gonna help you kill that guy. No, just let me think for a minute.

Okay, Natalie. Who’s Natalie?

Natalie who? Why?

Maybe I know her. Look. We gotta get him out of here.

All right, all right.

He’s gotta have a car, right?

We take him down to his car, tell him to get the fuck out oftown or we’re gonna kill him.

We can’t walk him out of here tied up and bleeding.

How the fuck did you get him up here? I don’t know.

You don’t know.

Yes, I do. This is not my room.

It must be his room. Great! Let’s go.

No, no. We can’t just leave him here. Why not?

Because the maid’s gonna walk in. She’ll see him, call the cops. He can ID us.

Okay. We untie him…

we clean him up, and we march him out of here with a gun in his back.

A gun. Why would I have a gun?

It must be his. I don’t think they’d let someone like me carry a gun.

Fucking hope not.

Which one?

We should probably steal his car. You know, teach him a lesson.

Shut up.

That’s all right for you to say. You’re the one with the Jag.

Get in. I’m gonna ride with him. You follow us.

Give me your keys.

Take your own car.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.