9بخش

: جزیره شاتر / بخش 9

جزیره شاتر

12 بخش

9بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

تو نميتوني اينجا بموني

اونها فكر ميكنن من مردم، غرق شدم

اگه به دنبال تو بيان، ممكنه منو پيدا كنن

متاسفم، ولي تو بايد بري

برميگردم دنبالت

اونموقع من اينجا نيستم

من هر روز جايم رو عوض ميكنم. شب يه جاي تازه ميمونم

اما من ميتونم تو رو از اين جزيره ببرم

حرفهايي كه بهت زدم رو نشنيدي؟

تنها راه خروج از اينجا كشتيه كه اونها كنترلش ميكنن

تو هيچوقت اينجا رو ترك نميكني

من يه دوست داشتم

اون ديروز همراه من بود و بعد از هم جدا شديم

اونو نديدي؟

مارشال

تو دوستي نداري

اينجايي

ميخواستيم بدونيم كي پيدات ميشه

بيا بشين

بجنب

داشتي با خيال راحت براي خودت قدم ميزدي؟

فقط داشتم اطراف رو ميگشتم

از آخرين هديه خداوند خوشت اومد؟

چي؟ هديه خداوند

خشونت

وقتي از پله‌ها در خونه‌ام اومدم پايين و يه درخت رو در اتاق نشيمن ديدم

به نظرم مثل يه دست مقدس به سوي من دراز شده بود

خداوند عاشق خشونته

تا حالا متوجه نشده بودم. مطمئنم كه شده بودي

زياد بودنش چه دليل ديگه‌اي ميتونه داشته باشه؟

در وجود ماست

چيزي كه هستيم

ما جنگ راه ميندازيم، قرباني‌ها رو ميسوزونيم

قتل و غارت مي كنيم گوشت برادرهامون رو هم ميخوريم

و چرا؟

چون خدا به ما خشونت داده كه به اسم اون جنگ راه بندازيم

فكر ميكنم خداوند بهمون اخلاقيات هم داده

هيچ اخلاقياتي، به خالصي اين طوفان وجود نداره

اصلا اخلاقياتي وجود نداره

فقط يه چيزي هست، خشونت من ميتونه تو رو شكست بده يا نه؟

من خشن نيستم. چرا هستي

تو به اندازۀ اونها خشن هستي

من ميدونم، چون منم به اندازۀ اونها خشن هستم

اگر فشار جامعه از ما برداشته ميشد

و من بين غذايم و تو ايستاده باشم

تو با سنگ سرم رو ميشكستي و غذايم رو برميداشتي

مگه نه؟

كاولي فكر ميكنه تو بي خطري، و قابل كنترلي

ولي من اينطور فكر نميكنم

تو منو نميشناسي. اوه، من تو رو ميشناسم

نه. تو اصلا منو نميشناسي. چرا ميشناسم

ما قرن‌هاست همديگه رو ميشناسيم

اگه الان دندون‌هام رو ميكردم توي چشمت

ميتوني قبل از اينكه كورت كنم، جلوي منو بگيري؟

سعيم رو ميكنم

اين سرشت توئه

نگران نباش، تو رو به اتاقت برميگردونيم

در واقع نه. من چيزهايي ديدم

بسيار خب

كجا بودي؟

چرخ ميزدم. داشتم جزيره‌ات رو ميديدم

حالا كه راشل پيدا شده، تو از اينجا ميري

بهش نگاه نكن باشه. حتما

بله. بهش نگاه نكن. بهش نگاه نكن

جلسه بزرگيه؟ اوه، آره

مهم نيست. من خوشم نمياد

ظاهرا ديروز يه مرد ناشناس رفته بوده به ساختمون C

و خيلي خوب يكي از بيمارهاي خطرناكمون رو ادب كرده

واقعا؟

و ظاهرا گفتگوي طولاني با بيمار دو شخصيتي به اسم “جورج نويس” داشته

خب، يادم نمياد چي رو بايد بخاطر بيارم

ما دروازه رو بستيم. همه حالشون خوبه

اين “نويس”؛ گفتي اسمش اينه اون توهم داره؟

به شدت. اون دچار افسردگيه

در واقع دو هفته پيش،

يه بيمار اونقدر سر يكي از داستان‌هاش سر به سرش گذاشت كه “نويس” حسابش رو رسيد

آمم.

سيگار ميكشي؟

نه ممنون. ترك كردم

پس با كشتي ميري؟ بله، البته

فكر ميكنم به تمام كارهايي كه ما بخاطرش به اينجا اومديم، رسيديم

ما، مارشال؟

درباره همكارم صحبت ميكنم، تو اونو ديدي، دكتر؟ كي رو؟

همكارم، چاك

تو همكاري نداري، مارشال. تو تنها اينجا اومدي

ميدوني، من اينجا يه چيز گرانبها ساختم

و چيزهاي گرانبها هميشه در زمان خودشون با بدفهمي مواجه ميشن

همه ميخوان سريع به هدفشون برسن. هميشه همينطور بوده

من سعي دارم كاري بكنم كه مردم و حتي تو، متوجه نميشين

و من بدون مبارزه تسليم نميشم

متوجهم

ممم

پس دوباره درباره همكارت بهم بگو

كدوم همكار؟

خوبه

اون كثافت كاري كرد. من تميزش ميكنم

اون دوباره کثافت کاری کرد.

مارشال

جايي ميرفتي؟

نه، فقط فقط ميرفتم كه به كشتي برسم

معذرت ميخوام ولي اون از اونطرفه

واقعا؟

اگه يه لحظه صبر كني يه نفر رو پيدا ميكنم كه به اونجا ببردت

اين چيه، دكتر؟ هان؟ اين چيه؟ اين فقط يه آمپول مسكنه

محض احتياط. اوه! محض احتياط.

ميخواي چيكار كني؟ منو بكشي؟

مارشال. فكر ميكني حقت نيست

براي چي؟ براي اينكه عصبانيت كردم؟

و معذرت ميخوام. چي تو رو عصباني نميكنه؟

توجه كردن؟ حرف زدن؟ نازي‌ها؟

خب اونم هست. و البته، خاطرات، روياها

ميدونستي كلمه “تروما” (آسيب روحي) از كلمه يوناني “زخم” گرفته شده؟

و “رويا” به آلماني چی ميشه؟ تروم

رويا ميبينم

زخم‌ها ميتونن هيولاها بسازن

و تو زخمي شدي، مارشال

فكر ميكنم باهام موافق باشي كه وقتي يه هيولا ديدي

بايد متوقفش كني

آره

موافقم. البته

آره

متن انگلیسی بخش

You can’t stay here.

They think I’m dead, that I drowned.

I’m afraid if they come looking for you, they might find me.

I’m sorry, but you have to go.

I’m gonna come back for you.

I won’t be here. I move during the day. New places every night.

But I could come get you, get you off this island.

Haven’t you heard a word I’ve said?

The only way off the island is the ferry, and they control it.

You’ll never leave here.

I had a friend.

I was with him yesterday, but we got separated.

Have you seen him?

Marshal,

you have no friends.

There you are.

We were wondering when you’d show up.

Have a seat.

Come on.

Taking a leisurely stroll, were we?

I was just looking around.

Did you enjoy God’s latest gift?

What? God’s gift.

The violence.

When I came downstairs in my home and I saw that tree in my living room,

it reached out for me like a divine hand.

God loves violence.

I hadn’t noticed. Sure you have.

Why else would there be so much of it?

It’s in us.

It’s what we are.

We wage war, we burn sacrifices,

and pillage and plunder and tear at the flesh of our brothers.

And why? Because God gave us violence to wage in his honor.

I thought God gave us moral order.

There’s no moral order as pure as this storm.

There’s no moral order at all. There’s just this, can my violence conquer yours?

I’m not violent. Yes, you are.

You’re as violent as they come.

I know this because I’m as violent as they come.

If the constraints of society were lifted,

and I was all that stood befween you and a meal,

you would crack my skull with a rock and eat my meaty parts.

Wouldn’t you?

Cawley thinks you’re harmless, that you can be controlled,

but I know different.

You don’t know me. Oh, but I do.

No, you don’t. You don’t know me at all. Oh, I know you.

We’ve known each other for centuries.

If I was to sink my teeth into your eye right now,

would you be able to stop me before I blinded you?

Give it a try.

That’s the spirit.

Don’t worry, because we’re going to get you back to your room.

Not really. Something I’ve seen.

Okay.

Where have you been?

Oh, just wandering. Just looking at your island.

Oh, I forgot you’re leaving now that Rachel’s been found.

Stop looking at him. For sure. Yeah.

Stop looking at him. Stop looking at him.

Big meeting? Oh, yes.

It’s okay. I’m, I don’t like that.

Apparently there was an unidentified man in Ward C yesterday.

He subdued a highly dangerous patient quite handily.

Is that so?

It seems he had a long conversation with a paranoid schizophrenic, George Noyce.

Well, I don’t remember what I’m supposed to remember.

We’re gated down. We’re fine.

This Noyce, you said his name was, he’s delusional?

Oh, extremely. He can be quite upsetting.

As a matter of fact, two weeks ago,

a patient got so wound up by one of Noyce’s stories that he beat him up.

Hmm. Cigarette?

No, thanks. I quit.

So you’re taking the ferry? Yes, absolutely.

I think we’ve gotten all we came here for, so…

“We,” Marshal?

Speaking of which, have you seen him, Doctor?

Who?

My partner, Chuck.

You don’t have a partner, Marshal. You came here alone.

You know, I’ve built something valuable here,

and valuable things have a way of being misunderstood in their own time.

Everyone wants a quick fix. They always have.

I’m trying to do something that people, yourself included, don’t understand.

And I’m not going to give up without a fight.

I can see that.

Mmm.

So, tell me again about your partner.

What partner?

it’s fine.

She made a mess. I cleaned it up. She made a mess again.

Marshal,

going somewhere?

I’m just heading out to the ferry, so…

Ah, Oh, well, I’m afraid it’s the other way.

Oh?

If you’ll wait a moment, I’ll find you someone who can take you to the dock.

What’s this, Doctor? Huh? What’s this? It’s just a sedative.

A precaution. Oh! A precaution.

What are you going to do? Kill me?

Marshal. You think you deserve it?

For what, hmm? Provoking you?

Well, forgive me. What doesn’t provoke you?

Remarks? Words? Nazis?

Well, that, too. And, of course, memories, dreams.

Did you know that the word “trauma” comes from the Greek for “wound”?

And what is the German word for “dream”?

Traum. Ein Traum.

Wounds can create monsters, and you…

You are wounded, Marshal.

And wouldn’t you agree, when you see a monster,

you must stop it?

Yeah.

I agree. Yes.

Yeah.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.