ماتریکس ۴: رستاخیزهای ماتریکس

8 بخش

7بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

‫و چرا همچین چیزی گفته؟

‫چون اگر برنگردم ترینیتی رو می‌کشه

‫یا باید به قشای خودت برگردی

‫یا دوباره مرگ ترینیتی رو تجربه کنی

‫انتخابت چیه نئو؟

برمی‌گردم

خب،تحلیلگر خوب تورو می‌شناسه، اما اون دانش اون رو بی‌احتیاط کرد

بعد از اینکه فرارکردی، اون باید باختش رو می‌پذیرفت و ترینیتی رو خارج می‌کرد

اما اگه اون کارو می‌کرد این فرصت فوق‌العاده که پیش روی ماست از بین میرفت

چندساعت قبل، هیچکس نتونسته منو متقاعد کنه که اینجا وایسم و همچین ماموریت دیوونه‌کننده‌ای رو توضیح بدم

داری چیکارمی‌کنی؟

داوطلب می‌شم

اوه،نه

تو تنها کاپیتانی هستی که دستور میدم بری

حالا نیازی نیست بهم دستوربدی،ژنرال چون دارم داوطلب میشم

من دوتا دیگه می‌خوام

عقلتون رو از دست دادید؟

حتی نمی‌دونید اون چیه

ژنرال،ما شمارو می‌شناسیم

اگه می‌گی که مهمه هیچکدوم از ما موندن رو انتخاب نمی‌کنه

ممنونم

‫آماده‌ پیروزی بشین، و موفق باشین

‫ترینیتی رو در آنومالیوم نگه داشتن‫که میشه این برج انتقال

‫راه‌هایی که برای نجات نئو استفاده شده ‫الان همه بسته شدن ‫و یه گله نگهبان دارن ‫تو برج گشت می‌زنن

‫پس بهترین راه، مخفیانه رفتنه

‫تا زمانی که صدای آژیری رو در نیاریم‫این اولین قسمت ماموریت ‫احتمالا از همه ساده‌ترـه

منظورت گذشتن از زمین‌های فیتسه عبور مخفیانه از کل نیروگاه بالا رفتن از یک برج دوکیلومتری که با هزاران نگهبان محافظت می‌شه؟

اون بخش سادست؟

دقیقاً

چون تموم کاری که ما باید انجام بدیم اینه که کسی رو متقاعد کنیم که اینو هرروز انجام میده تا مارو همراه کنه

پنج متر زیر آنومالیوم یه لایه از فیلترهای آمنیوتیک قرارداره ‫یه دریچه‌ی شش ضلعی کوچیک

‫در این لبه پنهان شده

‫این دریچه هوا رو وارد ‫تعدیل‌کننده‌ی ذره‌ای مانند می‌کنه ‫که بیو ژلی که تو قشای نئو بود ‫رو اکسیژن ه می‌کنه

‫گرفتم

‫یه فنر خوشگل و خوش فرم ‫قراره بره تو ناف قدیمی نئو

‫چه مشکلی ممکنه بوجود بیاد؟

‫زمانی که وارد شدین ‫مورفیوس از اوپراتور سیستم استفاده می‌کنه ‫تا خط تخلیه رو باز کنه و ‫خردکننده‌ها رو از کار بندازه

‫برای اینکه بشه ‫بدن ترینیتی رو جدا کنیم ‫همزمان اینکه ذهنش همچنان ‫به ماتریکس متصل مونده ‫به ذهن یه انسان دیگه نیاز دارم ‫تا گذرگاه‌ها رو در اون کار بذارم

‫و از اونجایی که نئو باید همراه تحلیلگر باشه ‫تنها ذهنی که به همون اندازه همخونی داره ‫برای توئه

‫نه بابا

‫ممنون سیببه

‫ترینیتی همچنان باید قرص قرمز رو بخوره؟

‫از اونجایی که من و کوجاکو داریم ‫هوشیاری ترینیتی رو به کشتی منتقل می‌کنیم ‫آنچنان ضروری نیست

‫ولی چیزی که مهمه ‫اینه که انتخاب خودشه

‫استخراج یه ذهن گیج یا نامطمئن ‫صد در صد اون رو می‌کشه

‫ولی حتی اگر چیزی باشه که خودش می‌خواد ‫مگه تحلیلگر به نگهبان‌ها ‫دستور نداده که جلوت رو بگیرن؟

‫دستور میده

‫ولی اگر نقشه‌ام کار کنه ‫دیگه اهمیتی نداره

‫چرا؟

‫برای اینکه قبل از اون از بین رفته

‫اگر یه نفر این قدر به یه نقشه فکر کرده باشه ‫حتما باید یه دلیلی داشته باشه

‫زمانی که پدرم فهمید چطور از آنومالیوم قراره استفاده بشه ‫به طور محرمانه طرح‌ها رو برای من ارسال کرد

‫تحلیلگر فهمید که خیانت کرده ‫و پدر و مادرم رو پاک کرد

‫اگر کوجاکو نبود، من هم کشته شده بودم

‫یک روز هم نبوده که ‫من غصه دار اونا نباشم

‫خیلی وقت بود که داشتم ‫برای چنین روزی دعا می‌کردم

‫داریم آماده‌ی رفتن می‌شیم

‫فکر کردم خوبه بدونی که ‫من به خاطر اون اینجام

‫تنها چیزی که می‌خواستم این بود که ‫به اندازه‌ی ترینیتی شجاع باشم

‫ولی دیدم که تو گاراژ چطور ‫واکنش نشون داد، و من.

‫داری فکر می‌کنی که ممکنه اشتباه کنم

‫اگر خیلی دیر کرده باشیم چی؟

‫اگر دیگه ترینیتی نباشه چی؟

‫هرگز باور نکردم ‫که من منتخبم

‫ولی ترینیتی باور داشت

‫به من باور داشت

‫حالا نوبت منه که بهش باور داشته باشم

اینجا جاییه که جالب می‌شه

تا حالا یه عملیات مثل این انجام دادی؟

نه هنوز

بزن بریم

به خونه خوش‌اومدی

تموم چیزی که می‌خوام حرف زدن با اونه

منظورت تیفه؟

برگردی و همونطور که می‌خوای بتونی باهاش حرف بزنی

‫منظورم اینه که، پسر خوشگلی مثل تو‫ حتما باید حرفایی برای گفتن داشته باشه

‫اگر بهم بگه این چیزیه که می‌خواد تو بردی

‫واقعا؟

ولی اگر من رو بخواد‫، باید آزادمون کنی، بریم خونه

‫و چرا باید همچین کار احمقانه‌ای بکنم؟

‫الان، تو کشتی‌ام که کلی آدم قبل از اینکه ‫اجازه بدن منو برگردونی، آماده‌ان ‫که من رو جدا کنن

اگر این ماتریکس رو می‌خوای ‫این تنها چاره‌ایه که داری

‫بعد از کجا باید بدونم که ‫بعد از این ماجرا هم جدات نمی‌کنن؟

‫همون طوری که می‌دونم ‫می‌ذاری از اینجا بریم

‫باشه

‫از آزمایش خوشم میاد

‫می‌ذاریم تیف تصمیم بگیره

‫خودشه

‫گذرگاه آماده‌ست

‫حالا چی؟

‫صبر می‌کنیم

‫احمقانه نیست که ‫تا اینجا بیاییم ‫و اینجا رهاش کنیم؟

‫باید طبق تصمیمش عمل کنیم

و اگر بگه نه ‫چه بلایی سر نئو میاد؟

این طوری‫،‫مهمترین تصمیم زندگی نئو ‫دست خود نئو نیست

‫این رو توی خوابم دیدم

‫اگر اوراکل بودم، ‫شاید می‌تونستم توضیحش بدم.

‫اوراکل

‫از بازی‌ات؟

‫بازی نیست

‫وای خدا

‫بعد از اینکه رفتی، رفتم خونه ‫و بازی کردم

‫همه‌اش فکر می‌کردم،‫برای چی این داستان ‫انگار که خاطره‌ست؟

‫یه بخشی از من هست ‫که انگار تمام زندگی‌ام منتظرت بودم

‫و اون بخش این طوریه که،‫برای چی این قدر طولش دادی؟

‫جواب سر راستی براش ندارم

‫شاید از این ترسیده بودم

‫ترس از این که چه اتفاقی ممکنه بیفته

‫ترس از آسیب زدن به تنها ‫کسی که واقعا دوستش داشتم

‫ای‌کاش اون کسی بودم ‫که واقعا فکر می‌کردی هستم

‫ولی نگاه‌ام کن

‫نمی‌تونم اون باشم

مامان!

مامان!

بیا

مامان!

کلیه

‫این واقعیه؟

‫باید باهامون بیای

‫زود باش ‫باید بریم

‫تیف هی.

نمی‌دون اینجا چه خبر شده ‫ولی خوشحالم که پیدات کردیم

یه ماشین بهش زد!

می‌دونم، دیوانه وارـه

‫داشت تو رو دنبال می‌کرد

‫دارن دستش رو درست می‌کنن.

‫باید بریم.

‫دکتر گفت که ‫خوب میشه

‫باید باهامون بیای بیمارستان

‫خیلی دیر شده

فهمیدم

تیف،زودباش،بیا بریم

زودباش

چه اتفاقی داره میفته؟

نئو اشتباه می‌کرد

تیفانی

تیفانی،تو باید با ما بیای

تیفانی

کاش انقدر منو با این اسم کوفتی صدا نمیزدی

من از اون اسم متنفرم

اسم من ترینیتیه و بهتره دستتو از روی من بکشی

نئو

ترینیتی

اوه،لعنتی

اونو از اینجا ببر.

اونو از اینجا ببر

چه گندی

‫تقصیر خودمه

‫نباید زیاد بهش فشار میاوردم

‫قبلا خیلی راحت‌تر ‫میشد زن‌ها رو کنترل کرد

‫می‌دونی که هیچ راهی نداره ‫بذارم شما دوتا برین

‫امکان نداره

‫برای همین فکر کنم ‫دوباره همون دژا-وو اتفاق بیفته

‫اون میمره و ‫همه‌اش تقصیر توئه

‫دروغ، دروغ، و بازم دروغ

‫اسمیت؟

‫ببین کار دنیا به کجا رسیده ‫که حتی نمی‌تونی به یه برنامه اعتماد کنی؟

‫چطور.

‫من و تام بیشتر از اون چیزی که فکر ‫می‌کنی، با همدیگه مشترکات داریم

‫زمانی که فرار کرد

‫بذار این طور بگم‫آزاد بودم که خودم باشم

آره!

ترینیتی؟

‫آماده‌ای؟

‫آره

‫وای نه

‫نابودش کنید.

نابودش کنید!

متن انگلیسی بخش

And why would he say that?

Because if I don’t go back, he’ll kill Trinity.

Faced with returning to your pod or enduring

Trinity’s death again.

What would you choose, Neo?

I’ll go back.

Well, The Analyst knows you well, but that knowledge has made him incautious.

After you escaped, he should have accepted his losses and devacuated Trinity.

But that would have prevented this extraordinary opportunity that now exists before us.

A few hours ago, no one would have been able to convince me that I would be standing here, trying to explain a mission as crazy as this one.

What are you doing?

Volunteering.

Oh, no.

You are the one captain that I am ordering to go.

Now you don’t have to order me, General, ‘cause I’m volunteering.

I need two more.

Are you out of your minds?

You don’t even know what it is.

General, we know you.

If you say this is important, none of us is choosing to stay home.

Thank you.

Knuckle up, and good luck.

Trinity is held in the Anomaleum, which is in this transmission tower.

The passages used to rescue Neo are now sealed and a legion of Sentinels patrols the tower.

So, stealth will be paramount.

As long as we raise no alarms, this first part of the mission should be the easiest.

You mean crossing the Fetus Fields, sneaking across an entire power plant, climbing a two-kilometer tower guarded by thousands of Sentinels?

That’s the easy part?

Exactly so.

Because all we have to do is convince someone who does this every day to take one of us along.

Fifty meters below the Anomaleum is a stratum of amniotic filters.

Hidden along this edge is a small hexagonal vent.

This vent feeds the air intake into the corpuscular modifier, which oxygenates the bio-gel used in Neo’s pod.

I get it.

The exomorph slinkies up Neo’s old umbilicus.

What could go wrong?

Once inside, Morpheus will use the System Operator to open the devacuator line and disengage the macerators.

In order to unplug Trinity’s body, while her mind still remains connected to the Matrix, I’m gonna need a second human brain to implement the bypass.

And since Neo must be with The Analyst, the only available mind that’s a near-enough match is yours.

Figures.

Thanks, Cybebe.

Does Trinity still have to take the red pill?

Since Kujaku and I are transferring her consciousness onto the ship, it’s not strictly necessary.

But what matters is that this is her choice.

Extracting a confused or an uncertain mind will, in all probability, kill her.

But even if it is what she wants, won’t The Analyst just order the Sentinels to stop you?

He will.

But if my plan works, it won’t matter.

Why?

Because we’ll already be gone.

Somebody thinks this hard about a plan, there has to be a reason why.

When my father realized how the Anomaleum was going to be used, he covertly transferred the designs to me.

The Analyst discovered his betrayal and had my parents purged.

I would have been murdered too if it wasn’t for Kujaku.

Not a day goes by that I don’t grieve them.

I’ve been praying for this day for a very long time.

We’re coming up on broadcast.

I thought you should know that I’m here because of her.

All I ever wanted was to be as fearless as Trinity.

But I saw how she reacted in the garage, and I.

You’re wondering if I’m wrong.

What if we’re too late?

What if she’s not Trinity anymore?

I never believed I was The One.

But she did.

She believed in me.

It’s my turn to believe in her.

This is where it gets tricky.

Have you ever done an operation like this?

Not yet.

Here we go.

Welcome home.

All I want is to talk to her.

Do you mean Tiff?

Come back, and you can talk to her as often as you like.

I mean, handsome Chad may have something to say about it.

If she tells me this is what she wants, you win.

Really?

But if she wants me, then you’ll let us go free.

And why would I do something as stupid as that?

Right now, I’m on a ship full of people who will unplug me before they’ll let you take me back.

If you want this Matrix, this is your only chance.

But how do I know they won’t unplug you anyway?

Same way I know you’ll let us walk out of here.

Okay.

I like tests.

We’ll let Tiff decide.

That’s it.

Bypass is ready.

Now what?

We wait.

Doesn’t it seem crazy to come all this way and leave her here?

We must abide by her decision.

And if she says no, what happens to Neo?

At this time, the most important choice of Neo’s life is not his to make.

I saw this in my dream.

If I was the Oracle, maybe I could explain it.

The Oracle.

From your game?

It’s not a game.

Oh, God.

After you left, I went home and I played it.

I kept thinking, why does this story feel like a memory?

There’s a part of me that feels like I have been waiting my whole life for you.

And that part is like, “What the hell took you so long?”

I don’t have an easy answer.

Maybe I was afraid of this.

Afraid of what might happen.

Afraid of hurting the only person I ever loved.

I wish I was who you think I am.

But look at me.

I can’t be her.

Mom!

Mom!

Come on.

Mom!

It’s Callie.

Is this real?

You have to come with us.

Come on, we gotta go.

Tiff, hey.

Don’t know what’s going on here, but I’m glad we found you.

She got hit by a car!

I know, it’s crazy.

She was chasing after you.

They’re casting her arm.

We gotta go.

Doctor said she’s gonna be fine.

You have to come with us to the hospital.

It’s too late.

I understand.

Tiff, come on, let’s go.

Come on.

What’s happening?

Neo was wrong.

Tiffany.

Tiffany, you have to come with us.

Tiffany!

I wish you would fucking stop calling me that.

I hate that name.

My name is Trinity and you better take your hands off of me.

Neo!

Trinity!

Oh, shit.

Get her out.

Get her out!

Aye-yi-yi, what a mess.

I own that mistake.

Shouldn’t have pressed.

Women used to be so easy to control.

You know there’s no way I can let you two go free.

Cannot happen.

So, I guess it’s deja vu all over again.

She dies and it’s all your fault.

Lies, lies and more lies.

Smith?

What has the world come to when you can’t even trust a program?

How.

Tom and I have more in common than you know.

Once he got out,

let’s just say, I was free to be me.

Yeah!

Trinity?

You ready?

Yeah.

Oh, no.

Destroy her.

Destroy her!

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.