بخش 04

: باشگاه مشت زنی / بخش 4

باشگاه مشت زنی

10 بخش

بخش 04

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

هروقت بارون مي‌اومد بايد برق رو قطع مي‌کرديم. بعد از گذشت اولين ماه، اصلا دلم براي تلويزيون تنگ نشد. يه يخچال گرم و کهنه اصلا برام اهميتي نداشت. مي‌شه من نفر بعدي باشم؟ آره، پسر. کرواتتو شل کن. شب‌ها، من و تايلر به مسافت يک مايل در هر جهت تنها بوديم. بارون از گچ‌کاري‌ها و چراغ‌هاي آويزون چکه مي‌کرد. تمام چيزهاي چوبي نم کشيده و باد کرده بودند. هر جا که مي‌رفتي يک ميخ‌ زنگ‌زده مي‌رفت تو بدنت. ساکن قبلي اينجا حبس شده بوده. هي، پسر. چي داري مي‌خوني؟ اينو گوش کن. اينجا يه مقاله‌ هست که توش اعضاي بدن با ضمير اول شخص حرف مي‌زنن. من بصل‌النخاع جک هستم. بدون من، جک نمي‌تواند ضربان قلب، فشار خون و تنفس‌اش را تنظيم کند. همه‌ي مجموعه‌ش اينجاست. من نوک پستان جيل هستم.

من روده‌ي جک هستم. من سرطان مي‌گيرم. من جک را مي‌کشم.

بعد از مبارزه، صداي همه چيز ِ زندگي‌تون پايين مي‌آد.

چي؟

با همه چيز مي‌توني کنار بياي. اون گزارشا رو تموم کردي؟

اگه مي‌تونستي با هرکسي مبارزه کني، با کي مبارزه مي‌کردي؟ احتمالا با رئيسم مبارزه مي‌کردم.

واقعا؟

آره. چرا، تو با کي مبارزه مي‌کردي؟ من با بابام مبارزه مي‌کردم. من بابامو نمي‌شناسم.

يعني، مي‌شناسمش، ولی. وقتي من حدودا شيش سالم بود، گذاشت رفت. با يه زن ديگه ازدواج کرد و صاحب چند تا بچه شد. اون تقريبا هر شيش سال يه بار همين کارو مي‌کرد.

مي‌ره يه شهر جديد و يه خانواده‌ي جديد راه مي‌اندازه. بی شرف داره تخم و ترکه‌ش رو پخش مي‌کنه!

بابام دانشگاه نرفته.

پس خيلي مهم بود که من برم دانشگاه.

خب طبيعيه. وقتي درسم تموم شد. از راه دور بهش زنگ زدم گفتم، بابا، حالا چي؟

گفت، برو کار پيدا کن.

اينم طبيعيه. حالا من بيست و پنج سالمه. دوباره بهش زنگ مي‌زنم. مي‌گم، بابا حالا چي؟ مي‌گه، چه مي‌دونم، برو زن بگير. من نمي‌تونم ازدواج کنم. من يه پسر سي ساله‌م. ما از نسل مردهايي هستيم که زن‌ها بزرگمون کردن. هنوز نمي‌دونم که واقعا چاره‌ي کارم يه زن ديگه‌ست يا نه؟ بيشتر هفته مثل اوزي و هريت بوديم،(اشاره به برنامه‌ي تلويزيوني اوزي و هريت که در دهه‌ي 50 و 60 پخش مي‌شد.) ولي شنبه‌شب‌ها، يه چيزهايي دستگيرمون مي‌شد. بيشتر و بيشتر دستگيرمون مي‌شد که ما تنها نيستيم. قبلا وقتي عصباني و افسرده برمي‌گشتم خونه شروع مي‌کردم به تميز کردن آپارتمانم.

مبل اسکانديناويم رو تميز مي‌کردم.

بايد دنبال يک آپارتمان جديد مي‌گشتم، بايد با شرکت بيمه‌ام چک و چونه مي‌زدم. بايد براي اون آشغال‌هاي زيبا و شعله‌ورم ناراحت مي‌بودم. اما اينطور نبودم. مهم‌ترين اساس سايبرنتيک يک شرکت اينه که محصولات‌اش هرچه بيشتر کارآمد باشد. صبح‌هاي دوشنبه فقط مي‌تونستم درباره‌ي هفته‌ي آينده فکر کنم مي‌شه رنگ آيکون‌ام آبي گل گندمي باشه؟ قطعا. کارآمد بودن ارجح‌ترين مسئله است. چون ضايعات يعني دزدي. اين رو قبلا به کارمندم هم نشون دادم. تو از اين خوشت مي‌آد، مگه نه؟ شما تا نيم‌ليتر خون قورت نديد، بالا نمي‌آريد. اين تو چهره‌ي همه بود. من و تايلر فقط مرئيش کرديم. اين نوک زبون همه بود. من و تايلر فقط براش اسم گذاشتيم. يالا، تعطيله همه گم شيد خونه‌هاتون. ضبطو خاموش کن. در عقبو قفل کن. هر هفته، تايلر قوانيني رو که من و اون درست کرده بوديم، به همه مي‌گفت. آقايون. به باشگاه مشت‌زني خوش‌آمديد.

اولين قانون باشگاه مشت‌زني اينه که شما درباره‌ي باشگاه مشت‌زني با کسي حرف نمي‌زنيد. دومين قانون باشگاه مشت‌زني اينه که شما درباره‌ي باشگاه مشت‌زني با کسي حرف نمي‌زنيد. سومين قانون باشگاه مشت‌زني اگه کسي داد بزنه بسه يا از حال بره يا دست بزنه به زمين مبارزه تمومه. قانون چهارم در هر مبارزه فقط دو نفر. قانون پنجم در زمان واحد فقط يک مبارزه، رفقا. قانون ششم بدون پيرهن، بدون کفش. قانون هفتم مبارزه تا جايي که لازم باشه ادامه پيدا مي‌کنه. هشتمين و آخرين قانون اگه اولين شبيه که اومديد باشگاه مشت‌زني بايد مبارزه کنيد. اون پسر، همکارم، ريکي حتي يادش مي‌رفت که شما قلم آبي سفارش داديد يا مشکي…

ولي ريکي براي ده دقيقه تبديل به خدا مي‌شد آن وقتي که رئيس يه انبار غذايي محلي رو له و لورده مي‌کرد. بعضي وقت‌ها تنها صدايي که مي‌شنيدي صداي يکنواخت و بلندي بود که از ميان فريادها به گوش مي‌رسيد يا صداي نفس گرفتن کسي در حالي که خون از دهانش مي‌پاشيد و مي‌گفت.

بسه!

هيچ جاي ديگر مثل آنجا زنده نبودي. ولي باشگاه مشت‌زني فقط بين ساعتي که باشگاه شروع مي‌شود و ساعتي که باشگاه تمام مي‌شود، وجود دارد. حتي اگه مي‌تونستم به کسي بگم که مبارزش عالي بوده باز هم با همان آدم باشگاه حرف نزده‌ بودم. اون آدمي که در باشگاه بوديد همون کسي نبود که بقيه‌ي دنيا مي‌شناخت. آدمي که براي اولين بار مي‌اومد باشگاه مشت‌زني. باسنش مثل يک تکه خمير کيک بود. بعد از چند هفته، تبديل به يک چوب تراش‌خورده مي‌شد. اگه مي‌تونستي با يه آدم معروف مبارزه مي‌کردي کيو انتخاب مي‌کردي؟

زنده يا مرده؟ فرقي نمي‌کنه. هر کي قلدره.

همينگوي. تو؟ شاتنر. با ويليام شاتنر مبارزه مي‌کردم. ديدمون نسبت به همه چيز فرق کرده بود، هر جا مي‌رفتيم همه‌چيز رو امتحان مي‌کرديم. دلم به حال اونايي مي‌سوخت که مي‌رفتند باشگاه زحمت مي‌کشيدند تا شبيه مدل‌هاي کلوين کلاين و تامي هيلفيگر بشند‌.

يه مرد بايد اين شکلي باشه؟

خودسازي يعني خودارضايي و خودويرانگري. ببخشيد.

در باشگاه مشت‌زني برد و باخت مهم نبود. باحاله. کسي هم حرف ِ اضافي نمي‌زد. از شدت هيجان طوري فرياد مي‌کشيدند که انگار در يک کليساي پنطيکاستي هستند.

همينو مي‌خواستي؟ بسه.

پس از پايان مبارزه مشکلي از کسي حل نمي‌شد.

ولي ديگر هيچ چيز مهم نبود. بعد از مدتي، همه احساس مي‌کرديم نجات پيدا کرديم.

هي، پسر. با هفته ديگه چطوري؟ ماه بعد چطوره؟ ايرون، بيا وسط. تازه‌وارد، تو هم.

بعضي وقت‌ها، تايلر بجاي من حرف مي‌زد. از پله افتاده. از پله افتادم. باشگاه مشت‌زني براتون انگيزه مي‌شه که موهاتون رو کوتاه کنيد يا ناخن‌هاتون رو بگيرید. باشه. از بين آدماي تاريخي.

با گاندي مبارزه مي‌کردم. انتخاب خوبيه.

تو چطور؟ لينکلن.

لينکلن؟

آدم گنده‌تر، قدرت بيشتر. آدماي لاغر انقدر مبارزه مي‌کنن تا کباب بشن.

لعنتي.

هي، حتي مونا ليزا هم داره متلاشي مي‌شه.

متن انگلیسی بخش

Every time it rained, we had to kill the power.

By the end of the first month, I didn’t miss TV.

I didn’t even mind the warm, stale refrigerator.

Can I be next?

All right, man.

Lose the tie.

At night, Tyler and I were alone for half a mile in every direction.

Rain trickled down through the plaster and the light fixtures.

Everything wooden swelled and shrank.

Everywhere were rusted nails to snag your elbow on.

The previous occupant had been a bit of a shut-in.

Hey, man.

What are you reading?

Listen to this.

It’s an article written by an organ in the first person.

I am Jack’s medulla oblongata.

Without me, Jack could not regulate his heart rate or breathing.

There’s a whole series of these.

I Am Jill’s Nipples.

I Am Jack’s Colon.

I Get Cancer.

I Kill Jack.

After fighting, everything else in your life got the volume turned down.

What?

You could deal with anything.

Have you finished those reports?

If you could anyone, who would you fight?

I’d fight my boss, probably.

Really?

Yeah, why?

Who would you fight?

I’d fight my dad.

I don’t know my dad.

I mean, I know him, but…

He left when I was like, six years old.

Married this other woman and had some other kids.

He did this every six years.

He goes to a new city and starts a new family.

Fucker’s setting up franchises!

My dad never went to college.

So it was real important that I go.

That sounds familiar.

So I graduate.

Call him up long-distance and say, Dad, now what?

He says, Get a job.

Same here.

Now I’m 25.

Make my yearly call again.

Dad, now what?

He says, I dunno, Get married.

You can’t get married.

I’m a 30-year-old boy.

We’re a generation of men raised by women.

I’m wondering if another woman is really the answer we need.

Most of the week, we were Ozzie and Harriet.

But every Saturday night, we were finding something out.

We were finding out more and more that we were not alone.

It used to be that when I came home angry or depressed, I’d just clean my condo.

Polish my Scandinavian furniture.

I should have been looking for a new condo, I should have been haggling with my insurance company.

I should have been upset about my nice neat flaming little shit.

But I wasn’t.

The basic premise of cyber netting an office is make things more efficient.

Monday mornings, I’ll I can do was think about next week.

Can I get the icon in cornflower blue?

Absolutely.

Efficiency is priority number 1, people.

Because waste is a thief.

I showed this already to my man here.

You liked it, didn’t you?

You can swallow a pint of blood before you get sick.

It was right in everyone’s face.

Tyler and I just made it visible.

It was on the tip of everyone’s tongue.

Tyler and I just gave it a name.

Come on, you’ve gotta go home!

Turn off the jukebox.

Lock the back.

Every week, Tyler gave the rules that he and I decided.

Gentlemen!

Welcome to Fight Club.

The first rule of Fight Club is you do not talk about Fight Club.

The second rule of Fight Club is you do not talk about Fight Club!

Third rule of Fight Club, someone yells stop, goes limp, taps out, the fight is over.

Fourth rule, only two guys to a fight.

Fifth rule, one fight at a time, fellas.

Sixth rule, no shirts, No shoes.

Seventh rule, fights will go on as long as they have to.

And the eighth and final rule, if this is your first night at Fight Club, you have to fight.

This kid from work, Ricky, couldn’t remember whether you ordered pens with blue ink or black.

But Ricky was a god for ten minutes when he trounced the maitred’ of a local food court.

Sometimes, all you could hear were the flat, hard, packing sounds over the yelling.

Or the wet choke when someone cut their breath and sprayed…

Stop!

You weren’t alive anywhere like you were there.

But Fight Club only exists in the hours between when Fight Club starts and when Fight Club ends.

Even if I could tell someone they had a good fight, I wouldn’t be talking to the same man.

Who you were in Fight Club is not who you were in the rest of the world.

A guy came to Fight Club for the first time.

His ass was a wad of cookie dough.

After a few weeks, he was carved out of wood.

If you could fight any celebrity, who would you fight?

Alive or dead?

Doesn’t matter.

Who’d be tough?

Hemingway.

You?

Shatner.

I’d fight William Shatner.

We all started seeing things differently.

Everywhere we went, we were sizing things up.

I felt sorry for guys packed into gyms, trying to look like how Calvin Klein or Tommy Hilfiger said they should.

Is that what a man looks like?

Oh, self-improvement is masturbation.

Now, self-destruction…

Excuse me.

Fight Club wasn’t about winning or losing.

It wasn’t about words.

The hysterical shouting was in tongues like at a Pentecostal Church.

Is that it?

Stop!

When the fight was over, nothing was solved.

But nothing mattered.

Cool.

Afterwards, we all felt saved.

Hey, man.

How about next week?

How about next month?

Irvine, you’re in the middle.

New guy, you too.

Sometimes, Tyler spoke for me.

He fell down some stairs.

I fell down some stairs.

Fight Club became the reason to cut your hair short or trim your fingernails.

OK.

Any historical figure.

I’d fight Gandhi.

Good answer.

How about you?

Lincoln.

Lincoln?

Big guy, big reach.

Skinny guys fight till they’re burger.

Fuck!

Hey, even the Mona Lisa’s falling apart.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.