هری پاتر و شاهزاده دورگه

16 بخش

10بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

مالي.

خيلي براشون آسونه بهت برسن.

خيلي خوش شانس بودي که کشته نشدي. بايد بدوني که کي هستي، هري.

من مي دونم کي هستم، هرمايني، خب؟

ببخشيد.

لاو، دست بردار. معلومه که مي پوشمش.

اين ون- ون منه.

ببخش، من بايد برم بالا بيارم.

دلم مي خواد بدونم تو اطلاعاتتو از کجا مياري.

اطلاعاتت از نيمي از اساتيد ما بيشتره.

قربان…

…اين درسته که پروفسور مري تاوت داره بازنشسته ميشه؟

تام، اگر هم مي دونستم، نمي تونستم بهت بگم، مگه نه؟

راستي، براي آناناس هاي شکري ممنونم. کاملا حق با توئه، شيريني دلخواه منه.

اما از کجا مي دونستي؟

درک مستقيم.

پناه بر خدا. ببين ساعت چنده.

بهتره بريد، بچه ها، وگرنه پروفسور ديپت همه مون رو مجازات مي کنه.

عجله کن، تام. نمي خواي که بعد از ساعت مجاز بيرون رختخواب پيدات کنن.

  • چيزي تو فکرته، تام؟
  • بله، قربان.

مي دونيد، کس ديگه اي به فکرم نرسيد که برم پيشش.

بقيه پروفسورها، خب، مثل شما نيستن.

ممکنه سوءتفاهمي براشون پيش بياد.

ادامه بده.

يه شب، تو کتابخونه بودم…

…تو قسمت ممنوع…

…و يه مطلب عجيب در مورد اين جادوي غيرمعمول خوندم.

فکر کردم شايد بتونيد ابهامم رو برطرف کنيد.

اين طور که فهميدم، اسمش…

ببخشيد؟

من در مورد اين جور چيزها چيزي نمي دونم، و اگر هم مي دونستم، به تو نمي گفتم!

حالا فورا از اينجا برو بيرون، و ديگه نشنوم به اين موضوع اشاره اي بکني!

گيج شدي؟

اگه نمي شدي تعجب مي کردم.

خب، متوجه نمي شم. چه اتفاقي افتاد؟

اين احتمالا مهم ترين خاطره ايه که بدست آوردم.

به علاوه، يه دروغه.

اين خاطره دستکاري شده…

توسط کسي که خاطره متعلق به اونه، دوست قديميمون، پروفسور اسلاگهورن.

ولي چرا اون بايد خاطره خودش رو دستکاري کنه؟

  • حدس مي زنم ازش شرمنده باشه.
  • چرا؟

واقعا چرا؟

ازت خواستم با پروفسور اسلاگهورن صميمي بشي و تو اين کارو کردي.

حالا ازت مي خوام اونو راضي کني که خاطره واقعيشو افشا کنه…

…هر طور که ممکنه.

من اون قدرها هم باهاش صميمي نشدم، قربان.

اين خاطره همه چيزه.

بدون اون چيزي نمي فهميم.

بدون اون، سرنوشت دنيامون رو به شانس واگذار مي کنيم.

تو چاره اي نداري.

نبايد شکست بخوري.

توصيه مي کنم حتما فصل پادزهرها رو دوباره بخونيد.

جلسه بعدي در مورد پادزهر بيزوار بيشتر توضيح ميدم. خب، مي تونيد بريد.

اليس، دم موشت يادت نره.

آها. اگه اين خود شاهزاده معجون ها نباشه.

چرا چنين لطفي در حقم شده؟

قربان، مي خواستم يه سوالي ازتون بپرسم.

بپرس، پسر جان، بپرس.

يه روز، تو کتابخونه بودم، تو قسمت ممنوعه…

…و به يه مطلب عجيب در مورد جادوي غيرمعمولي برخوردم.

خب. اين جادوي غيرمعمول چي بود؟

خب، نمي دونم. اسمش دقيقا يادم نيست.

ولي اين سوال برام پيش اومد که جادويي هست که اجازه نداشته باشيد بهمون تدريس کنيد؟

من استاد معجون سازي ام، هري.

به نظرم بهتره اين سوال رو از پروفسور اسنيپ بپرسي.

بله. ام…

من و اون زياد با هم توافق نداريم، قربان.

منظورم اينه که…

…خب، اون مثل شما نيست.

ممکنه باعث سوءتفاهم اون بشه.

بله. بدون تاريکي، روشنايي هم نمي تونه باشه.

جادو هم همين طوره. من خودم هميشه سعي مي کنم تو قسمت روشن زندگي کنم.

به تو هم همين رو پيشنهاد مي کنم.

وقتي تام ريدل هم ازتون سوال پرسيد، همين جواب رو بهش داديد؟

دامبلدور تو رو دنبال اين موضوع فرستاده، مگه نه؟

مگه نه؟

بله؟

اوه، تويي پاتر.

متأسفم، فعلا سرم شلوغه،

قشنگه، نه؟ ماه رو ميگم.

خيلي.

يه کم خوراکي براي آخر شب داشتيم، نه؟

جعبه روي تختت بود. گفتم يکيش رو امتحان کنم.

  • يا بيست تا؟
  • نمي تونم به دختره فکر نکنم، هري.

راستش، فکر مي کردم از دستش خسته شدي.

من هيچ وقت ازش خسته نميشم.

فکر کنم عاشقش شدم.

خب، عاليه.

فکر مي کني بدونه تو اين دنيا هستم؟

خب، احتمالش زياده. سه ماهه که داره مدام تو رو مي بوسه.

مي بوسه؟ از کي داري حرف مي زني؟

تو از کي داري حرف مي زني؟

معلومه، روميلدا. روميلدا وين.

خيلي خب، بامزه بود.

  • اين براي چي بود؟
  • شوخي نمي کنم! من عاشقشم!

خيلي خب، عاشقشي. اصلا تا حالا اونو ديدي؟

نه. مي توني منو بهش معرفي کني؟

بيا، رون. تو رو به روميلدا وين معرفي مي کنم.

ببخشيد، قربان. اگه واقعا ضروري نبود، مزاحمتون نمي شدم.

روميلدا کجاست؟

ونبي چه ش شده؟

يه معجون عشق خيلي قوي خورده.

خيلي خب. بهتره بياريش تو.

فکر مي کردم خودت بتوني به سرعت يه دارويي براش دست و پا کني، هري.

خب، فکر کردم اين کار دست هاي ورزيده تري هست، قربان.

سلام، عزيزم. يا يه نوشيدني چطوري؟

شايد حق با تو باشه.

راستي، در مورد صحبت هاي امروز متأسفم، پروفسور؛ سوءتفاهمي که پيش اومد.

اوه، اصلا. مي دوني، گذشته ها گذشته. درسته؟

خب، حق داريد بعد از اين همه سال ازش خسته شده باشيد.

سوال هايي که در مورد ولدمورت ازتون ميشه.

اون اسم رو نگو.

بفرما، پسر جان. به سلامتي.

  • اين چيه؟
  • مقوي اعصابه.

متن انگلیسی بخش

Molly.

It’s easy for them to get to you.

You’re bloody lucky you weren’t killed. You have to realize who you are, Harry.

I know who I am, Hermione, all right?

Sorry.

Lav, come on. Of course Ill wear it.

That’s my Won-Won.

Excuse me, I have to go and vomit.

I’d like to know where you get your information.

More knowledgeable than half the staff, you are.

Sir…

…is it true that Professor Merrythought is retiring?

Now, Tom, I couldn’t tell you if I knew, could I?

By the way, thank you for the pineapple. You’re quite right, it is my favorite.

But how did you know?

Intuition.

Gracious. Is it that time already?

Off you go, boys, or Professor Dippet will have us all in detention.

Look sharp, Tom. Don’t want to be caught out of bed after hours.

Is something on your mind, Tom? Yes, sir.

You see, I couldn’t think of anyone else to go to.

The other professors, well, they’re not like you.

They might misunderstand.

Go on.

I was in the library the other night…

…in the Restricted Section…

…and I read something rather odd about a bit of rare magic.

And I thought perhaps you could illuminate me.

Its called, as I understand it…

I beg your pardon?

I don’t know anything about such things, and if I did, I wouldn’t tell you!

Now, get out of here at once, and don’t let me ever catch you mentioning it again!

Confused?

I’d be surprised if you weren’t.

Well, I don’t understand. What happened?

This is perhaps the most important memory I’ve collected.

It is also a lie.

This memory has been tampered with…

…by the same person whose memory it is, our old friend, Professor Slughorn.

But why would he tamper with his own memory?

I suspect he’s ashamed of it. Why?

Why, indeed?

I asked you to get to know Professor Slughorn, and you have done so.

Now I want you to persuade him to divulge his true memory…

…any way you can.

I don’t know him that well, sir.

This memory is everything.

Without it, we are blind.

Without it, we leave the fate of our world to chance.

You have no choice.

You must not fail.

So Id highly recommend you reacquaint yourself…

…with the chapter on antidotes.

Ill tell you more about bezoars in our next class. Right, off you go.

Alys, don’t forget your rat tail.

Aha. If it isn’t the Prince of Potions himself.

To what do I owe this pleasure?

Sir, I wondered if I might ask you something.

Ask away, dear boy, ask away.

The other day I was in the library, in the Restricted Section…

…and I came across something rather odd about a very rare piece of magic.

Yes. And what was this rare piece of magic?

Well, I don’t know. I cant remember the name exactly.

It got me wondering, are there some kinds of magic you’re not allowed to teach us?

I’m Potions Master, Harry.

I think your questiond better be posed to Professor Snape.

HARRY Yes. Um…

He and I don’t exactly see eye to eye, sir.

What I mean to say is…

…well, he’s not like you.

He might misunderstand.

Yes. There can be no light without the dark.

And so it is with magic. Myself, I always strive to live within the light.

I suggest you do the same.

Is that what you told Tom Riddle, when he came asking questions?

Dumbledore put you up to this, didn’t he?

Didn’t he?

Yes?

Oh, it’s you, Potter.

I’m sorry, I’m busy at the moment.

Its beautiful, isn’t it? The moon.

Divine.

Had ourselves a little late-night snack, did we?

It was on your bed, the box. I just thought Id try one.

Or 20. I cant stop thinking about her, Harry.

Honestly, I reckoned she was annoying you.

She could never annoy me.

I think I love her.

Well, brilliant.

Do you think she knows I exist?

I hope so. She’s been snogging you for three months.

Snogging? Who are you talking about?

Who are you talking about?

Romilda, of course. Romilda Vane.

Okay, very funny.

What was that for? It’s no joke! I’m in love with her!

Fine, you’re in love with her. Have you ever actually met her?

No. Can you introduce me?

Come on, Ron. I’m gonna introduce you to Romilda Vane.

I’m sorry, sir. I wouldn’t bother you if it weren’t absolutely essential.

RON Where’s Romilda?

What’s the matter with Wenby?

Very powerful love potion.

Very well. Better bring him in.

I’d have thought you could whip up a remedy for this in no time, Harry.

Well, I thought this called for a more practiced hand, sir.

Hello, darling. Fancy a drink?

Perhaps you’re right.

I’m sorry, by the way, professor, about earlier today, our misunderstanding.

Oh, not at all. All water under the bridge, you know? Correct?

I expect you’re tired of it after all these years.

All the questions about Voldemort.

Don’t use that name.

There you are, old boy. Bottoms up.

What’s this? Tonic for the nerves.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.