4بخش

: مری و مکس / بخش 4

مری و مکس

11 بخش

4بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

تا حالا کسي اذيتت کرده؟

نامه مري خاطراتي رو بياد مکس آورد که اون سالها پيش از ياد برده بود

يه گوشه گيرش انداختيم. هي. بچه يهودي، حالتو مي گيريم

بگير که اومد، بچه يهودي، بچه يهودي

و مثل هميشه، با تنها روشي که بلد بود رفتار کرد

و 36 تا هات داگ شکلاتي خورد و بعد از دو ساعت خوابيدن آشفتگي مکس از بين رفت و يه فکري توي کله اش جرقه زد

مري ديزي دينکلِ عزيز

بابت نامه، شکلات و کيک لمينگتون ممنون

شکلات توي راه آب شده بود، واسه همين با شير و بستني قاطيش کردم و همين الان دارم مي خورمش

بعد از کلي فکر کردن، فکر کنم يه راه حلي براي مقابله با اذيت شدنت داشته باشم

به برني کليفورد بگو که خال روي پيشونيت از شکلاته که واسه همين وقتي رفتي تو بهشت تو مسؤل تمام شکلات ها ميشي

البته اين يه دروغه و من از دروغ گفتن خوشم نمياد

اما تو اين مورد فکر کنم مفيد باشه

کاشکي مي شد من مسؤل همه شکلات هاي دنيا باشم اما نمي تونم، به خاطر اينکه کافرم

همسايه من آيوي هم يه کافره

خيلي زياد حرف نمي زنه، اما شب هاي يکشنبه سوپ هاي خوشمزه اي واسه من مي پزه

اون کم بيناست و بعضي وقتا موهاش ميفته توي سوپ اه! من بهش نميگم، چون دکتر برنارد هازلهاف ميگه اين کار بي ادبانه ست

اينا غذاهاييه که من تو شب هاي مختلف مي خورم

دوشنبه ها، سيب زميني سرخ کرده

سه شنبه ها، سيب زميني سرخ کرده با رشته ماکاروني

چهارشنبه ها، فيله ماهي نمک زده

پنج شنبه ها، کيک پنيري

و جمعه ها، جوجه کباب

شنبه شب ها غذاهاي ساخت خودم رو درست مي کنم

هفته پيش همبرگر اسپاگتي رو اختراع کردم

دستورالعمل غذا مثل معادله رياضي مي مونه

دکتر برنارد هازلهاف ميگه وزنت نبايد از يخچالت بيشتر بشه و هيچ وقت چيزي بزرگتر از کله ات نبايد بخوري.

يه بار يه هندونه خوردم که از کله خودم هم بزرگتر بود اما همش رو يه جا نخوردم.

پيشنهادي واسه کم کردن وزن نداري؟

انگار کلاس هاي مقابله با پر خوري فايده اي نداره و فقط باعث ناراحتي من ميشه

کاشکي يه فرشته مخصوص چاقالوها بود

مثل فرشته دندون مي شد، اما بجاي دندون، چربي هاي آدمو مي برد

آيوي ميگه که فقط کم بيناست اما بنظر من کاملا نابيناست

بايد مثل بقيه نابيناها يه عصا بگيره دستش

مي تونه نوکش رو تيز کنه و در حال راه رفتن آشغال ها رو هم جمع کنه

فکر کنم بايد يه نامه به شهردار بنويسم و اين پيشنهاد رو بهش بدم

حتما خيلي خوشش مياد

آيوي ميگه چون حس بوياييِ خوبي داره به عصا احتياجي نداره

ميگه که مي تونه منو با چشماي کاملا بسته پيدا کنه

ميگه من بوي گياهِ شيرين بيان و کتاب هاي کهنه و خاک خورده ميدم

بنظر من اون بوي شربت سرفه و شاش ميده

هيچوقت اينو بهش نگفتم چون دکتر برنارد هازلهاف ميگه اين يکي هم بي ادبانه ست

از نظر مردم من گستاخ و بي نزاکتم

من نمي دونم چرا صداقت رو با بي نزاکتي اشتباه مي گيرن

شايد واسه همين من هيچ دوستي ندارم

البته بجز تو

داشتن يه دوست واقعي يکي از 3 هدف اصلي من تو زندگي بوده

يکي ديگه اينکه تمام عروسک هاي نوبلت رو جمع کنم و آخري هم اينکه تا آخر عمرم شکلات داشته باشم

دکتر برنارد هازلهاف ميگه داشتن هدف تو زندگي خوبه به شرطي که احمقانه نباشن مثل اهداف من

ديگه چيزي به ذهنم نمي رسه که بهت بگم

خواهش مي کنم، زود برام نامه بنويس

دوست تو در آمريکا مکس جري هاروويتز

در ضمن: درباره خنديدن نگران نباش

دهن من تا حالا لبخند به خودش نديده اما به اين معني نيست که توي ذهنم لبخند نمي زنم

بازم در ضمن: برات يه فريزبي فرستادم همينطور چند تا شکلات که بايد با کوکا کولا بخوري و عکس يه لاک پشت از ماهنامه جغرافياي ملي

بازم در ضمن: مي دونستي لاک پشت ها مي تونن از باسن نفس بکشن؟

مکسِ عزيز

وقتي به برني کليفورد گفتم

که توي بهشت قراره مسؤل تمام شکلات ها باشم و اون هيچي گيرش نمياد

گريه اش گرفت

يکمي هم مدفوع سگ توي جعبه ماسه اش قايم کردم

پيشنهادت فوق العاده بود و من به کار پخش مجله و روزنامه مشغول شدم تا بتونم پولامو ذخيره کنم و بيام پيشِ تو

از اينکه شنيدم چاقي خيلي ناراحت شدم

مادرم ميگه منم چاقم و کم کم دارم اندازه يه گوساله ميشم

که فکر کنم يه جور گاو باشه شايد بهتر باشه هر روز غذاهايي رو بخوري که با حرف اولِ اون روز شروع ميشن

مثلا دوشنبه ها مي توني فقط ميلک شيک، شيريني و خردل بخوري

براي تولدم، مادر برام يه کيک پخت و پدر يه دوربين بهم کادو داد

اميدوارم از عکسايي که برات مي فرستم خوشت بياد

اولي عکس اِتلِ که چند تا پولک خورده

بعدي يکي از عکساي خودمه بعد از اينکه شکلات رو با کوکا کولا خوردم همون جور که گفتي

بعدي عکسِ لن هستش

هنوز داره تلاش مي کنه تا از بيرون اومدن نترسه و به ترسش غلبه کنه

بعدي عکس پدرمه توي آلونکش و بعدي موقعي بود که تونستم از مادر عکس بگيرم وقتي توي چسب ها خوابيده بود و باعث شد چند ساعتي سيگار نکشه

عکس بعدي مالِ وقتيه که فنر توي موهام گير کرده بود

بعدي هم وقتيه که ساني اسکلت زنش رو از خاک بيرون کشيد

و بالاخره، عکس يکي ديگه از همسايه هام ديمين پوپودوپولوس

اون يونانيه و بوي مايع ظرفشوييِ ليمويي ميده و پوستش مثل پشتِ يه قاشق صافه

مادرم ميگه اون اهل خاورميانه ست و لکنت زبان داره و حتي فاميل خودش رو هم نمي تونه درست بگه

مادرم ميگه بايد يه پس گردني بخوره تا بتونه حرفشو کامل کنه

پو - پو - پو - پوپوپودوپولوس

کاشکي مي شد اون دوست پسر من باشه تا با هم رابطه داشته باشيم همون طور که کاترين رمزي بهم گفت

اون گفت يعني وقتي که دو نفر لخت ميشن منم بهش گفتم اون يه دروغ گوئه و توي جهنم مي سوزه چون بچه ها توي ليوان هاي آبجو پيدا ميشن و همينطور از توي تخم هايي که راهبه ها و فاخشه ها روش خوابيده باشن

اون گفت خانم ها حامله ميشن و بچه واسه دو سال تو شکمشون مي مونه

تو تا حالا دوست دختر داشتي؟

تا حالا رابطه داشتي؟

روزِ ولنتاين نزديکه و مي خوام به ديمين يه هديه بدم تا منو دوست داشته باشه

مي توني عشق رو برام توضيح بدي و اينکه چطور مي تونم عاشق باشم؟

يه بار ديگه حرف هاي مري باعث حمله عصبيِ مکس شد

مکس درباره عشق هيچي نمي دونست

عشق براش به اندازه غواصي کردن دست نيافتني بود و يه تجربه ترسناک توي خرابکاري تو عشق داشته

يه بار توي روز ولنتاين به زلدا گلوتنيک يه هديه داد که از نظر خودش کاملا مناسب بود

تنها همنشيني که تختخواب مکس رو گرم کرده بود بطري آبش بود

عشق و عاشقي براي مکس واژه اي ناشناخته بود. اي کاش مري پرسيده بود که يه نان پز چطور کار مي کنه يا درباره سيستم هاي ديناميکيِ غير خطي ازش سؤال پرسيده بود

اي کاش يه معادل رياضي براي عشق وجود داشت

مکس به خوردن و فکر کردن ادامه داد

عشق براش به اندازه ساندويچِ سالادي عجيب بود

ستاره ها براش قابل فهم تر بودن

شماره 12، جواب دادي؟ تمام

استرس و آشفتگي بيش از حد بود

تحليل ناپذيري عشق بالاخره برنده شد و مغزِ مکس تسليم شد

بيماري افسردگي و چاقي بيش از حد در اون تشخيص داده شد و واسه 8 ماه تحت درمان قرار گرفت

دکترها توي قرص و دوا و دارو غرقش کردن و پروسه هاي درمانيِ هميشگي شون رو روي اون اجرا کردن

در طول اين مدت مري متعجب بود و منتظر

شايد ماشين تايپ مکس جوهرش تموم شده بود

شايد تو آمريکا قحطيِ جوهر اومده بود

شايد حيووناش خورده بودنش

شايد هم بخاطر اون [مري] بود

نکنه سؤال هاي زيادي پرسيده بود، نکنه حوصله مکس رو سر برده بود، نکنه اون خيلي زشت بود؟

با احساس عصبانيت، گيجي و تنفر از خودش مري سعي کرد خاطره دوستش رو براي هميشه از ذهنش پاک کنه

متن انگلیسی بخش

Have you ever been teased?

Mary’s letter triggered memories Max had buried deep down in his shoes.

We’ve got him cornered now.

Hey. Jew-boy, you’re gonna pay…

Take this, Jew-boy, Jew-boy, Jew-boy.

And as usual, he coped in the only way he knew.

And 36 chocolate hot dogs later and after only two hours sleep, Max’s meltdown faded away and an idea popped into his brain.

Dear Mary Daisy Dinkle,

thank you for your letter, chocolate bar, lamington and pompom.

The chocolate got crushed, so I blended the bits with milk and ice cream and now I am drinking it right now.

After much thought, I think I have a solution to your teasing.

Tell Bernie Clifford your birthmark is made of chocolate, which means when you get to heaven you will be in charge of all the chocolate.

This of course is a lie, I do not like lies…

but in this case I think it will be of benefit.

I wish I could be in charge of all the chocolate but, of course, I cannot because of my atheism.

My neighbour Ivy is also an atheist.

She doesn’t talk much but makes me very good soup on Sunday nights.

She is partly blind and sometimes I find her hair in my soup. Eeugh!

I do not tell her as Dr Bernard Hazelhof says this would be impolite.

Here is a list of what I eat on the other nights.

Mondays, Glicks Potato Knish,

Tuesdays, Yiddels Noodle Kugel,

Wednesdays, Captain Salty’s Fishstix,

Thursdays, Yentls Cheezy Blintz

and Fridays, chicken nuggets.

On Saturday nights I create my own recipes.

Last week I invented canned spaghetti hamburgers.

Recipes are like mathematical equations.

Dr Bernard Hazelhof told me you should never weigh more than your refrigerator and to never eat anything bigger than your head.

I once ate a watermelon bigger than my head but not all at once.

Do you have any weight loss suggestions?

My Overeaters Anonymous meetings don’t seem to be working and just make me tense.

It would be good if there was a ‘Fat Fairy’.

She would be a bit like the Tooth Fairy but would suck out your fat.

Ivy says she is only a ‘little bit’ blind but I think she is very blind.

She should get a cane like other vision-impaired people.

She could make the end pointy and collect rubbish at the same time.

I think I will write a letter to the Mayor and suggest this.

He will be very impressed.

Ivy says she doesn’t need a cane because she has a good sense of smell.

She says she could find me with her eyes stapled shut.

She says I smell like liquorice and old books.

I think she smells like cough medicine and urine.

I have never told her this as Dr Bernard Hazelhof said this would also be impolite.

People often think I am tactless and rude.

I cannot understand how being honest can be improper.

Maybe this is why I don’t have any friends

of course except for you.

A real friend has been one of my three goals in life.

The other two are to own every Noblet and a lifetime supply of chocolate.

Dr Bernard Hazelhof says it is good to have goals but not stupid ones like mine.

I have now run out of things to tell you.

Please, write soon.

Your friend in America, Max Jerry Horowitz.

PS.Do not worry about not smiling.

My mouth hardly ever smiles but it does not mean I am not smiling inside my brain.

PPS.Please find enclosed a frisbee, some Chocolate Pop Rocks, which you should eat with cola, and an illustration of a turtle from one of my National Geographics.

PPPS.Did you know that turtles can breathe through their anuses?

Dear Max,

when I told Bernie Clifford

I’ll be in charge of all the chocolate in heaven and he wouldn’t get any,

he cried.

I also hide’d some dog’s poo in his bit of the sandpit.

Your advice was great and I’ve got a job delivering pamphlets so I can save to come and see you.

I am sad to hear you are fat.

Mum says I am fat too and I’m growing up to be a heifer, which I think is a type of cow.

Maybe you should only eat things beginning with the letter of each day.

On Mondays you could only eat milkshakes, marshmallows and mustard.

For my birthday, my Mum baked a cake, and Dad gave me a camera.

I hope you like the photos I sent.

The first one is of Ethel, who ate some tinsel.

The next one is one of myself after I ate the Chocolate Pop Rocks with the cola, like you said.

Next is Len.

He’s still trying hard not to be afraid of outside and conquer his homophobia.

The next one is of dad in his shed, and then one of the times I covered mum while she was asleep in her stickers that help her stop smoking.

Next, when I got my slinky caught in my hair.

Then one of the times Sonny digged up his wife, Cher.

And, finally, a photo of my other neighbour Damian Popodopolous.

He’s a Greek and smells like lemon dish-washing liquid and his skin is smooth, like the back of a spoon.

Mum says he’s a wog and has a stutter and can’t even say his own surname.

She says you have to hit him on the back of the head to get his words out.

Popodopolous.

I wish he was my boyfriend and we can be in love and do sexing like Katherine Ramsay told me behind the bike shed.

She said it’s when two people go nuddy I told her she’s a liar and would go to hell and burn like toast cos babies really come from beer glasses and eggs laid by rabbits and nuns and prosti-tubes.

She said ladies get knocked up and bake babies in their stomachs for 2 years.

Have you got a girlfriend, Max, or some wives?

Have you done sexing?

Valentine’s Day is soon and I want to give Damian a present so he can love me.

Can you explain love and how I can be lover’d?

Once again, Mary’s letter had triggered an anxiety attack.

Max knew nothing about love.

It was as foreign to him as scuba diving and he’d had an appalling history of getting it all wrong.

One Valentine’s Day he’d given Zelda Glutnik a gift he was sure was appropriate.

The only companion that had ever warmed Max’s bed was his hot water bottle.

Romance and love was a mysterious language he’d given up on.

If only Mary had asked how a toaster works or asked for an explanation of the Chaos theory.

If only there was a mathematical equation for love.

He kept eating and thinking.

Its logic was as foreign to him as as a salad sandwich.

The stars made more sense.

12, have you responded to the call?

Over.

The anxiety and stress were too much.

The inscrutability of love finally won, and Max’s brain gave in.

He was diagnosed with severe depression and obesity and spent the next 8 months institutionalised and bedridden.

They marinated him in a cocktail of drugs and performed the usual ‘therapeutic’ procedures.

Meanwhile, Mary wondered and waited.

Maybe Max’s typewriter had run out of ink.

Maybe America had run out of ink.

Maybe his pets had eaten him.

Maybe it was her.

Was she too demanding, too boring, too, ugly?

Filled with anger, confusion and self-loathing, Mary tried to erase the memory of her friend forever.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.