ویژگی آزار دهنده

دوره: علم خوشبختی / فصل: Why Our Expectations are so Bad / درس 4

ویژگی آزار دهنده

توضیح مختصر

Well, it can mean all kinds of different things, but for the purpose of this, we're going to talk in terms of this salient, but often completely irrelevant point against to which we're judging something all the time. And one of my favorite examples of this comes from a cool study by Burleigh and Meegan, where they actually did an experiment in their own classes to see how spiteful students might be about other people's grades. Well, this is a spot that super insidious if you've ever been like me at an airport or at a newsstand looking at all these things, because the world has media that features bodies and perceptions that don't match with what the average is, and at least in my case, they're usually a little bit hotter than me.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

خیلی خوب. بنابراین، ویژگی ازاردهنده شماره 2 چیست؟ ویژگی آزار دهنده ذهن شماره 2 که در سراسر ذهن شایع است، این است که ذهن ما به صورت مطلق فکر نمی کند. ما فقط در مورد چیز واقعی که در خارج عینیت دارد، فکر نمی کنیم. در عوض، ما در شرایط بسیار نسبی می اندیشیم و ما به طور دائم نسبت به آنچه که من میخواهم آن را نقطه مرجع بنانم، داوری می کنیم. منظور من از نقطه مرجع چیست؟

خب، این میتواند به معنای انواع مختلفی از چیزها باشد، اما برای این منظور، ما با توجه به این دیدگاه برجسته، صحبت خواهیم کرد اما اغلب نقطه مخالف کاملا غیر مرتبط با برخی چیزهایی است که ما همیشه در حال قضاوت کردنشان هستیم.

یک توهم بسیار زیبا در بینایی وجود دارد. برخی از شما ممکن است دیده باشید که آن شامل چنین نقاط مرجع می شود. این یک توهم است که به عنوان توهمی ابینگهوس شناخته می شود.

برخی از شما بچه ها این را قبلا دیده اید. نمایش دست؟ بعضی از مردم نه همه مردم؟ خب، توهم وقتی می آید که در مورد دایره های نارنجی در مرکز درحال فکر کردن هستید.

بنابراین، فکر می کنید کدامیک از دو حلقه نارنجی بزرگتر است؟

دونورا

سمت راست.

یکی در سمت راست

بله

خوب، البته این یک توهم است. کسی شما را دست انداخته است، درست است؟ در حقیقت، آنها دقیقا همان اندازه هستند که می توانید ببینید وقتی که من آن حلقه ها را بر میگردانم.

اما به علت حضور حلقه های دیگر همان حلقه های آبی که نقطه مرجع هستند، ما در واقع حلقه های یکسان را نمی بینیم، ما نمی توانیم. حتی اگر آنها کاملا یکسان هستند. ما فقط می توانیم آنها را نسبی ببینیم، بنابراین وقتی به این حلقه نارنجی نگاه می کنید، فکر می کنید که آن حلقه دایره باید فوق العاده بزرگ باشد، چرا که همه ی حلقه های آبی های اطراف آن خیلی کوچک هستند. و سپس وقتی که ما به حلقه نارنجی در سمت راست نگاه می کنیم، ما فکر می کنیم که حلقه های نارنجی واقعا کوچک هستند، زیرا دیدید که سایر حلقه های دیگر چقدر بزرگ هستند.

ما به صورت مطلق نظاره نمی کنیم. هر گاه یک نقطه مرجع در کنار چیزی وجود دارد، ما در واقع آن را متفاوت می بینیم. این پدیده در این زمینه است. ما به طور دائمی نسبت به چیزهای دیگر در جهان قضاوت می کنیم و قضاوت ما درباره چیزی که واقعا مورد توجه ما قرار می گیرد، اشتباه است. تصمیم خاص ما یا یک حلقه خاص. چه اندازه، چه مقداری، چه چیزی واقعا عالی است. بنابراین این دیدگاه است. سوال این است که آیا ما این نوع از نقاط مرجع را که باعث قضاوت نادرست ما در خصوص شادیهایمان شده است میبینیم؟

آیا واقعا این گونه است که ما انواع وقایع در زندگی مان را قضاوت می کنیم؟ و اینکه آیا آنها ، نسبت به چیزهای غیر مرتبط دیگر عالی هستند یا خیر. یکی از مشهورترین نمونه های این، توسط Medveec و همکارانش مورد بحث قرار گرفت. و در که آن درواقع شامل مواردی است که مردم در زندگی واقعی تجربه می کنند. بعضی از شما ممکن است این نوع چیزها را مانند رویدادهای ورزشی همچون المپیک را تماشا کنید.

بنابراین، در اینجا یکی از معروف ترین نمونه هایی از این نوع از مرجع اشتباه شادی وجود دارد.

بنابراین، بعضی از شما ممکن است به یاد داشته باشید که این مرد مایکل فلپس است.

این مایکل فلپس با یکی از مدالهای طلای برزیلی اش است که او برنده شد و من فکر می کنم این شنای 200 متر یا چیزی شبیه به آن است. اما او فقط مدال طلا را برد. او بسیار خوشحال است.

شما می توانید این را به واسطه حالت چهره اش بگویید

و بدین ترتیب این یک نقطه از خوشبختی است. اما آیا مایکل فلپس نقطه مرجع برای شادی دیگر مردمان است. بنابراین، بیایید نگاهی به شخصی که در کنار او است و مدال نقره را بدست آورده است بیندازیم. و ایده هایی که ما در سطح مطلق پیش بینی می کنیم، اگر شما یک مدال نقره را به دست آورید، به نظر می رسد خیلی خوشحال باشید، درست است؟ شما قطعا در بازی های المپیک مدال کسب کردید، اما ممکن است شما کمتر از مایکل فلیپس خوشحال باشید، درست است؟ بنابراین، ما ممکن است پیش بینی کنیم حالت قیافه مردی که مدال نقره ای را به دست آورد، خوشحال است، اما به اندازه مایکل فلیپس شاد نیست.

خب من فکر می کنم، این László C است.، او از بوداپست است. و شما می توانید از حالت او در یابید که کمتر از مایکل فلیپس خوشحال است.

او اصلا خیلی خوشحال نیست. خوشحالی او خیلی کمتر از آنچه که شما پیش بینی کردید، است. خب، اگر او برنده نقره است که ناراضی است، در مورد مردی که برنده جایزه برنز است، چگونه می توانیم پیش بینی کنیم؟ او باید فوق العاده ناراحت باشد، گویی که اخم می کند، درست است؟ خوب، من برنده جایزه برنز را نشان خواهم داد، آن رایان لاچت در همان روز است، اما شما می توانید ببینید که او خیلی ناراحت تر از فردی که برنده نقره شده نیست. او در حقیقت واقعا لبخند می زند، شاید حتی بیشتر از مایکل فیلیپس درست است؟ خب چه خبر است؟ خوب، آنچه متریک و همکاران ادعا کردند، این است که هر یک از این افراد یک نقطه مرجع متفاوت را تجربه می کنند، زمانی که برای آنها در آن زمان بسیار مهم است.

اگر شما Lászlóباشید، و شما یک ثانیه دورتر از برنده نقره بودید، برجسته ترین نقطه مرجع شما چیست؟ شما فقط مدال نقره را دریافت می کنید. شما فکر می کنید. خب این می توانست شبیه یک تیر، یک ثانیه دور تر از مدال طلا باشد.

من می توانستم یک مدال طلا را ببرم و من به هم ریختم، درست است؟ این نقطه مرجع برجسته شما است.

و ادعا این است که چرا او نسبت به مایکل فلپس بسیار ناراضی است. با این حال اگر شما رایان لاچت باشید و شما یک (برنده) برنز باشید، برجسته ترین نقطه مرجع شما چیست؟ شما تقریبا شبیه هم هستید “دوستان، من تقریبا این کار را در اینجا اصلا انجام ندادم”.

صادقانه است که گرفتن هر مدال طلائی، خیلی شیرین است. مثلا اگر چهارمین یا پنجمین نفر بودم و چند نیمی از ثانیه دورتر بودم ، وحشتناک بود.

همینطور آنچه مدوك و همكارانش انجام دادند، این پیش بینی را کردند، نه فقط از این نوع تصویر در اینجا.

آنها واقعا برگشتند و فیلم های ویدئویی بازی های المپیک را تا یک سال قبل آن تجزیه و تحلیل کردند که سال قبل از آن فکر می کردم.

و آنها مطالعات مستقلی در خصوص اینکه چقدر افراد خوشحال هستند در زمانی که مدالشان را کسب می کنند، و می دانند جایگاهشان چیست و کجا ایستادند.

و چیزی که آنها می یابند دقیقا مانند این الگو جایی که میله های سفید تعیین کننده میزان شادی است.

میله های سفید، مدال نقره هستند و میله های زرد بچه های برنزی هستند. و هر دو، هنگامی که شما برای اولین بار متوجه شوید و زمانی که ایستاده اید، متوجه می شوید که برندگان مدال نقره در واقع کمتر از برندگان مدال برنز شاد هستند. این عمل نقطه مرجع است. خواه خلاف (خواست ) شماست، بر شادی شما تأثیر می گذارد. این سطح مطلق شما و یا مدال مطلق شما نیست، این چیزی است که شما فکر می کنید که می توانید بدست آورید، درست است؟ بنابراین، همه چیز خوب است و برای خوشحالی محرک است، شما بسیاری از ما را می شناسید، شاید برخی از Yally ها در واقع برندگان مدال المپیک در این اتاق هستند.

اما مانند بسیاری از ما نمی خواهیم به این نقطه برسیم، درست است؟ بسیاری از ما قصد نداریم تا نقاط مرجع برجسته مانند مدال طلا 200 متر در المپیک را داشته باشیم. آیا نقاط مرجع ما را در راه مشابه با این بهم میریزد؟ و اقرار می کنم که اینها مواردی است که ما در موردش، آخرین بار صحبت کردیم. آفرین. چقدر پول دادی تا این بدن عالی را بدست بیارید.

ما از نظر نقطه مرجع فکر می کنیم. از لحاظ تفکر در مورد اینکه چه شغلی خوب است، ما آخرین بار مشاهده کردیم که ارزیابی ما از چگونگی یک کار خوب ، فارغ از نتیجه ، در حقیقت نگرانی در داشتن حقوق بالاست همه به این موضوع اهمیت می دهند.

و آنچه ما دیده ایم این است که آنها مواردی هستند که ما می توانیم به اولویت های خود نگاه کنیم، اما متناسب با دیگر نقاط مرجع، آنها نامنظم به نظر می رسد. ما درباره جزئیات یکی از اولین نقاط مرجع که اخیرا دیدیم که به نظر می رسید اشتباه بود، صحبت خواهیم کرد.(اکنون بحث اینجاست) این چیزی است که در گذشته اتفاق می افتد یا آنچه در حال حاضر به وقوع می پیوندد. چیزی که ما عادت داریم از لحاظ حقوقمتن مد نظر قرار دهیم، یک نقطه مرجع بسیار برجسته است. (همچنین ) ما قبل از اینکه شما از اشخاص مبلغ مورد نیارشان را بپرسید، این موضوع را در تد دیدیم. حقوق و دست مزدی که شما نیاز دارید تا باعث خوشحالی شما شود چه مقدار است؟ و مبلغ آن وابسته به آنچه که قبلا انجام می دادید، بالا می رود.

بنابراین، اگر 30 هزار دلار درآمد دارید و در مورد سطح بعدی در آمد خود فکر میکنید ، شما میگویید: “خب، درآمد مورد نیاز من باید 50 هزار دلار باشد”،

در حالی که اگر درآمد شما 100000 دلار باشد، و دوباره درباره سطح درآمد مورد نیاز خود فکر کنید ، می گویید “ اوه در حقیقت 50هزارتا مبلغ مورد نظر من نیست.

یعنی این دو مبلغ به همان اندازه که من باید داشته باشم نیست. چیزی که واقعا من نیاز دارم مبلغ 250هزارتا است. اکنون شما به نوعی خودتان را ارتقا می دهید.

و این ایده ی در آمد خوب ، در شرایط مطلق انجام نمیشود.

این موضوع مرتبط با نقطه مرجع شما تعیین می شود.

و نقطه مرجع اغلب مواردی است که کمی قبل یا آنچه که ما در حال حاضر انجام می دهیم، از آن استفاده می کنیم که هرگز از آن راضی نیستیم.

و دو اقتصاددان تجزیه و تحلیل خوبی از این نوع از نقطه پریدن را انجام دادند و آنچه را که آنها می یابند این است که برای هر مقدار که درآمد واقعی شما یک دلار افزایش می یابد، درآمد مورد نیاز شما، درآمدی که شما فکر می کنید که نیاز دارید، در واقع یک دلار بالا می رود و 40

و این موضوع برای هر بار افزایش، اتفاق می افتد.

هر افزایش (درامدی) را از شما نظر سنجی کنم، درحقیقت فکر میکنم که برای شما کافی نیست و شما تمایل دارید (مبلغ) را بالا ببرید. بنابراین، بنابراین این جزو اولین نقاط مرجعیست که باعث آشفتگی ما می شود، وضعیت فعلی ما چیزی است که فکر می کنیم وضعیت خوبیست. ما دائما پایین تر از نقطه مرجعی که می بینیم قرار داریم.

آزار دهنده ترین نقطه مرجع و چیزی که فکر می کنم بیشتر از همه این مفهومات دیگر باعث رنجش ما می شود، نقطه مرجع جایی که اکنون هستیم و یا درگذشته بوده ایم نیست. (بلکه) آن نقطه مرجع جایی است که افراد دیگر در آن حضور دارند.

این مقایسه های اجتماعی ما است. و من این نوع کارتون قشنگ را دز اینجا قرار خواهم داد و شما نمی توانید این را از پشت بخوانید.

این نوعی مذاکره برای افزایش حقوق و دستمزد است و او می گوید: “خوب. اگر شما نمیتوانید راه خودتان را برای افزایش دادن حقوق بیابید، چگونه در آمد پارکینسون را کاهش دهیم؟ و ایده این است که این مرد قادر خواهد بود تا نسبت به پارکینسون که نسبت به او کمتر در امد دارد، بیشتر خرید کند.

اما این یک امر برجسته برای ما است. ما در مورد جایگاهی که نسبت به دیگران داریم، حتی بیشتر از سطح مطلق خودمان، بسیار اهمیت میدهیم. این چیزی است که روانشناسان به عنوان مقایسه اجتماعی عنوان می کنند. همانطور که شما ممکن است حدس بزنید، این به نوعی عمل ارزیابی خودتان است.

هر چه که باشد، خواه حقوق، اموال، توانایی ها، زیبایی و نمرات باشد، خواه نسبت به سایر افراد باشد، خب. بیایید این موضوع را بررسی کنیم. خوب است. ایا موضوع واقعا همین است؟ آیا ما دائما خود را با دیگران مقایسه می کنیم؟خب، معلوم می شود که مقایسات در برابر دیگران یکی از اولین چیزهایی است که بر ما تأثیر می گذارد. خواه نا خواه، ما نه تنها حقوق و دستمزدمان را دوست داریم، بلکه شغلمان را نیز دوست داریم.

این چیزی است که کلارک و اسوالد به آن دقت کردندآنها در واقع یک بررسی بزرگ از 5000 کارمند بریتانیایی را در شغل های مختلف انجام دادند و آن چه که یافت شد، این بود که رضایت شغلی فرد و اینکه چقدر شغلشان را دوست دارند ، درواقع در مقایسه با افزایش درآمد نسبی آنها کاهش پیدا کرد.

به عبارت دیگر، اگر درآمد شما کمتر از افراد دیگر در شرکت شما باشد، اگر احساس می کنید کمتر درآمد دارید، در واقع شما شغلتان را کمتر دوست دارید. به طوری که اگر درآمد افراد دیگر بالا رود، شما حتی کمتر به کار خود تمایل دارید. بنابراین ایده این است که اگر شما در جایی هستید که همکارانتان حقوق بیشتری نسبت به شما دارند، شما لزوما خوشحالی کمتری نسبت به شغلتان دارید. شما باز هم کمتر خوشحالید نه به خاطر اینکه دیگری در آمد بیشتری نسبت به شما دارد بلکه کنترل در آمد مطلق و همچنین کنترل اینکه چقدر در آمد دارید شما را ناراضی می کند.

حتی اگر این موضوع بر اینکه چه مقدار پول به خانه می برید یا چه نوع خانه ای می توانید بخرید یا چه نوع ماشینی می توانید بخرید، تاثیری نداشته باشد.

هیچ کدام تحت تاثیر قرار نمیگیرند با این حال هنوز هم باعث ناراحتی شما می شود.

در حقیقت این بسیار باعث ناراحتی شما می شود که انسان چیزی که تمایل به انجام دارد را انجام دهد مثلا زمانی که آنها ناراحت هستند ، همه کارهای دیوانه وار و کینه توزانه را انجام می دهند مانند دریافت پول کمتر به منظور اینکه دیگری هم نیز پول کمتری بگیرد. و بنابراین این چیزی است که سولنیک و همنوی به بررسی آن پرداختند.

آنها در واقع این نظر سنجی را در میان دانشجویان هاروارد در دانشکده بهداشت عمومی هاروارد انجام دادند. آنها پرسیدند: “خوب، تصور کنید که شما باید یک کار را از بین این دو موقعیت انتخاب کنید،

کدامیک را ترجیح می دهید؟

بنابراین گزینه شماره یک این است که شما می توانید یک شغل داشته باشید که در آن 50،000 دلار درآمد کسب می کنید، اما هرکس دیگری در شرکت شما در همان سطح تنها 25 هزارتا درآمد کسب می کند یا (گزینه شماره دو این است که ) یا می توانید در یک کار باشید که در واقع 100،000 دلار درآمد کسب می کنید اما هر کس دیگری در اطرافتان در میزان پرداخت مشابه شما در حقیقت 250 هزارتا در آمد کسب می کند.

“شما فکر می کنید که اکثر مردم دو برابر درآمد بالقوه را می خواهند که بتوانند صرف اتومبیل های بیشتری ، صرف چیزهای بیشتری که فکر میکنیم میخواهیم کنند. اما، در حقیقت، زمانی که شما نگاه می کنید، بیش از 50 درصد مردم اولین گزینه را انتخاب کردند.

بیش از 50 درصد از مردم طالب داشتن نیمی از درآمد هستند زیرا آنها تمایلی ندارند تا در آمدشان کمتر از دیگران باشد، این بسیار دیوانه کننده است. این همچنین توضیح می دهد برخی از دلایل اینکه چرا درآمد کمتر از دیگران باعث سختی های بسیاری می شود.

بنابراین در مورد میزان بیکاری فکر کنید، چیزی که ممکن است بخواهید آن را بالا ببرید. چه چیز بدی در مورد بیکاری وجود دارد؟ شما ممکن است فکر کنید که این شبیه نداشتن شغل و پول و غیره است، اما این شاید احتمالا به معنای کسب در آمد کمتر از دیگران در این راه باشد.

و درباره اینکه آیا این موضوع درست است یا نه کلارک مطالعه جالبی را انجام داد و نوعی پیش بینی خنده دار را ایجاد کرد. او اساسا پیش بینی کرد که اگر شما در یک منطقه ای بیکار باشید که در آن تعداد زیادی از افراد بیکار نیستند، این بدان معنی است که بر شما اثر واقعا بدی خواهد گذاشت.

اما اگر در جایی بیکار هستید که بسیاری از افراد دیگر بیکار هستند، شما احساس خوبی خواهید داشت حتی اگر این بدان معنا باشد که نرخ کلی (داشتن) شغل در محدوده شما واقعا بد باشد.

و بنابراین برای آزمایش این موضوع، او به اندازه گیری شادی افرادی که صاحب شغل بودند در مقایسه با افرادی که شغلی نداشتند پرداخت بنابراین این مانند این است که چقدر برای شما بدتر است نسبت به زمانی که اگر شما در میان شهرهای مختلف انگلستان با نرخ بیکاری متفاوت شاغل بودید.

و بنابراین اینجا همان جایی است که من قصد دارم طرح ریزی کنم.

این درباره بزرگی شکاف در شادمانی است. بنابراین تعداد بیشتر به این معنیست که شما زمانی که بیکار هستید خیلی بدتر از زمانی هست که شاغلید. و این نرخ بیکاری مناطق مختلف در انگلستان است. و بنابراین تعداد بیشتر به معنی بیکاری بیشتر است. و این چیزی است که آنها در می یابند. آنها فقط انواع مختلف کد پستی را در سراسر انگلستان ترسیم می کنند و این چیزی است که شما می در این رابطه منفی می بینید.

بنابراین اگر شما در محیطی بیکار باشید که بسیاری از افراد دیگر بیکار هستند، این واقعا برای شما بد نیست حتی اگر این بدان معنی باشد که همه مردم اطراف شما درآمدی که انتظار دارند را بدست نمی آورند.

ما نسبت به مقایسه های اجتماعی حتی در مسائلی مانند بیکاری، مستعد هستیم بستگی دارد که آیا این برای ما بد است یا خیر، یا بستگی دارد که آیا افراد دیگری که اطراف ما هستند این را دارند یا خیر.

بنابراین، هنگامی که ما در مورد آنچه که به عنوان یک مقایسه اجتماعی معقول در نظر گرفته می شود فکر می کنیم، این مساله حتی شدیدتر می شود.

شاید این حس بوجود آید که اگر بیکار هستید، با دیگران که در استخدام هستند یا در به عنوان یک مقایسه اجتماعی منطقی رفتار می کنید.

اما آیا ما فقط این کار را انجام می دهیم یا اینگونه نقطه مرجع های بیهوده را مد نظر قرار می دهیم؟ نقطه مرجع من در خصوص میزان دستمزدم به عنوان پروفسور یل، چه چیزی است؟من می توانم به پل بلوم کسی که همکار من است و همچنین در کورس سرا تدریس می کند، نگاه کنم.

او در بخش روانشناسی است. او ممکن است نقطه مرجع خوبی باشد.

این ممکن است برای اینکه خودم را با او مقایسه کنم خوب باشد، اما اگر حقوقم را با بیانسه مقایسه میکردم، میتوانست بد باشد زیرا غیر معقول است. من نمیخواهم بیانسه باشم. من قصد ندارم مانند او در آمد داشته باشم. من قصد ندارم به زیبایی او باشم. بنابراین ما تمایل داریم که فرض کنیم ذهنمان از موارد معقول استفاده می کند، آن هم در زمانی که قصد استفاده از نقطه مرجع را دارد.

اما معلوم می شود که ذهن ما این کار را انجام نمی دهد. به نظر می رسد آنها در هر چیزی در اطراف ما به عنوان نقطه مرجع جایگزین می شود. و با توجه به اینکه من فیلم بیانسه را تماشا می کنم، این می توانست باعث بهم ریختگی من شود. و این همان چیزی است که اگین و اسکارم بهش توجه داشتند.

آنها می خواستند دریابند که آیا افرادی که در معرض نقاط مرجع بسیار مرموز( غیر واقعی تر از استانداردهای حقوق و در /امد) قرار گرفته اند، واقعا بهم ریختند.

و این فرضیه آنها بود. افرادی که زیاد تلویزیون تماشا می کنند، با افراد با درآمد دیوانه وار، با حقوق دیوانه وار ، سطح زیبایی دیوانه وار ، چیزهای دیوانه وار مواجه می شوند. آیا این باعث بهم ریختگی مردم می شود؟

به عبارت دیگر، تنها با تماشای زیاد تلویزیون جایی که شما چیزهایی مانند زنان خانه دار واقعی و امپراطوری و همه چیز را می بینید،آیا باعث کم رضایتی شما نسبت به درآمدتان می شود؟ آیا این باعث بهم ریختگی نگرش شما نسبت به حقوق نرمالی که در اطراف شماست می شود.؟

و آنچه که انها در حقیقت دریافتند این بود که بله اینها تاثیر گذار است. بنابراین با بالابردن میزان ساعت تماشای تلویزیون، شما ارزیابی خودتان را از ثروت متوسط مردم بالا میبرید. اما این ثروت متوسط مردم نیست که شما رد تلویزیون شاهد آن هستید. این ثروت متوسط مردم اطراف شماست.

علاوه بر این چیزی که آنها دریافتند این است که اگر ساعت تماشای تلویزیون را بالا ببرید، تخمین خودتان از ارزشتان نسبت به دیگران پایین می آید.

بنابراین هر چه بیشتر تلویزیون تماشا کنید، بیشتر نسبت به درآمدتان احساس ناراحتی می کنید. چرا؟

احتمالا به این دلیل که شما این زنان خانه دار واقعی را میبینید، درست است؟

شما افرادی مانند کیم کارداشیان در نمایش واقعی تلویزیونی تماشا می کنید و شما با خود می گویید( درآمد من به مانند این خوب نیست).

و برای حل آن چه کاری انجام می دهید؟ شما فقط ممکن است ناراضی باشید. شما ممکن است سعی کنید بیشتر وقت صرف کنید تا با جونز در ارتباط باشید.

و این همان چیزی بود که اسکور به آن دقت کرد به این خاطر که اقتصاددانان می توانند این نوع محاسبات جالب را انجام دهند.

و آنچه گزارش شده است این است که برای هر ساعت اضافی تماشای تلویزیون که در یک هفته صرف می کنید، هر هفته هزینه های خانوار را به طور متوسط 4 دلار بیشتر می کنید. بنابراین برای هر ساعت تلویزیون که تماشا می کنید، مردم 4 دلار بیشتر برای مصارفشان خرج می کنند. چرا؟

احتمالا به این دلیل است که ما این مکانیسم ها را داریم تا با جونز در ارتباط باشیم. ما سعی داریم به نوعی با افراد دیگری که در نزدیکی ما هستند ادامه دهیم، اما ما محاسبه نمیکنیم که واقعا مرجع خوب برای نزدیک بودن چه چیز است.

ما فقط با هر کسی که در اطراف ما زندگی می کند ، آن افرادی است که ما در فیس بوک می بینیم، مردمی که در تلویزیون می بینیم، افرادی که می بینیم،ارتباط داریم. بنابراین ما محاسبه عجیب و غریب از چگونگی برخورد مردم با چیزهایی که آنها دریافت کرده اند، نداریم.

یک مثال دوست داشتنی دیگر از این موضوع، یکی از مطالعات مورد علاقه من در این زمینه، از کوهن و همکارانش است، که به یک مورد عجیب و غریب از ادامه دادن با جونز برخورد کرد، یعنی “آیا شما سعی می کنید با مردمی در محله خود که لاتاری را برده اند ادامه ارتباط دهید؟ »

و آنها یک قرعه کشی خاص در هلند جایی که شما نه تنها یک مقدار پول را برنده می شوید، بلکه یک ماشین را نیز برنده شوید، بررسی کردند

و بنابراین شما این ماشین جدید دائمی را دارید که در گاراژتان قرار دارد

و سؤال این است: “اگر شما در اتومبیل خود در نزدیکی کسی که با ماشین جدید بسیار عالی که در گاراژشان قرار دارد زندگی کنید، این کار را شما را ناراحت می کند؟ آیا این باعث می شود شما بخواهید ماشین جدید و عالی را بخرید حتی اگر در قرعه کشی برنده نشدید و نمیتوانید هزینه آن را بپردازید؟ “و بنابراین این چیزی است که آنها دریافتند. بنابراین آنها در حال ترسیم اینکه چند درصد افراد در آن سال به این دلیل که خودروهای جدید را خریداری می کنند، و آنها به دنبال آن هستند که بررسی کنند آیا شما در کنار فردی که در قرعه کشی برنده شده است، زندگی می کنید یا اینکه شما دو خانه دورتر هستید یا اینکه در همان منطقه هستید و کنترل می کنید ، اما این خودرو جدید را در گاراژ تمام وقت نمیبینید. و در اینجا چیزی است که قبل از قرعه کشی اتفاق می افتد.

فقط می گویند مردم در این شرایط دوست ندارند خودروها را به صورت متفاوت بخرند، آنها به نوعی همه خودروهای یک منطقه خاص را خریداری می کنند. و این چیزی است که یکسال بعد از قرعه کشی اتفاق می افتد. اساسا شما تقریبا دو برابر احتمال دارد که خودتان یک خودرو جدید بخرید، اگردر کنار فردی که در مقایسه با شما در قرعه کشی برنده شد، زندگی می کنید.

این مانند این است که دوست دارید یک ماشین جدید را در محوطه شخص دیگری ببینید که باعث می شود شما آنقدر بد شوید که بخواهید این ماشینی که احتمالا بدان نیازی ندارید را خریداری کنید حداقل اساسا چیزی که کنترل ها در حال انجامش هستند.

و به این ترتیب همه این چیزها نشان دهنده آن است که همه چیزهایی که ما شاهد آن هستیم، مثل حقوق خوب، پول، چقدر چیزهای عالی برای داشتن است، ما به صورت مطلق فکر نمی کنیم، ما از نظر نقطه مرجع فکر می کنیم و این یک نقطه مرجع واقعا محرمانه است.

این درست همانند این است که هر آنکس که ما نتظار داریم به آن نزدیک باشیم و هر زندگی که انتظار داریم را ببینیم ( تجربه کنیم) و تصور کنید ما در شرایطی هستیم که زندگی هایی را مشاهده می کنیم که عجیبتر از زندگی ماست، زیرا ما زندگی کیم کارداشیان یا زندگی بیانسه و دنبال نمی کنیم.

همچنین این اتفاق نیز در زمینه ای که شما همیشه با آن مواجه هستید، مانند موضوعات مرتبط با نمره خوب، اتفاق می افتد. چرا دانش آموزان ییل از نمرات خود ناراضی هستند؟ زیرا آنها در در مکان هایی قرار می گیرند که تعداد زیادی از مردم واقعا با هوش هستند و بسیاری از افراد نمرات واقعا خوب را دریافت می کنند.

اما این بدان معنی است که با افزایش نمره های دیگران، ممکن است نارضایتی شما نسبت به نمره های خودتان کاهش پیدا کند و همچنین می تواند به این نوع رفتارهای مؤثر و خصمانه منجر شود.

و یکی از نمونه های مورد علاقه من این است که از یک مطالعه جالب توسط Burleigh و Meeggan،انجام شده است جایی که آنها واقعا در کلاس های خود آزمایش کردند تا ببینند که حالت دانش آموزان متجاوز نسبت به نمرات دیگران چگونه است.

و بنابراین من قصد دارم به شما ایمیلی را که آنها فرستادند نشان دهم. من به نوعی بخش مربوطه را می خوانم، بنابراین شما مجبور نیستید آن را بخوانید. اما او می گوید: “ببین، می دانید، من دوست دارم بابت این فرصت به دانش آموزانم پاداش بدهم.

می دانید گاهی اوقات اشتباه می کنم.

و بنابراین من قصد دارم به شما یک فرصت جایزه بدم. در اصل ، اگر شما فقط این پاسخ را در پایین ببینید، هر کسی که این کار را انجام می دهد، ما قصد داریم یک سیستم داشته باشیم که در آن شما در رتبه نهایی خود قرار می گیرید

5,67 نمره نهایی شما.

بنابراین میانگین نمره نهایی شما توسط یک نکته ظریف بالا می رود که اساسا عالی به نظر می رسد که بر نقطه اوج قرار بگیرید اگر5/95 درصد باشید یا شاید حدس بزنم که 90،5 باشید، شاید آن به سمت یک درجه بهتر بالا خواهد رفت. بنابراین میتوانید از منفی الف به الف بروید درست است؟ خب عالی به نظر می رسد. همه شما باید این بررسی را انجام دهید. اما او ادامه می دهد که نیم درصد چیزی نست که کسی قصد داشته باشد از آن سودی برداشت کند درست است؟ بنابراین او می گوید: “اگر شما در 69/0 قرار دارید و به 69.5 بروید، می دانید که ما (عدد) را گرد می کنیم، بنابراین برای شما بسیار شیرین است.

سپس از 69 به 70 می روید.

و به جای گرفتن D+، شما قصد دارید یک C منفی را دریافت کنید.

شما قصد دارید که خیلی زیاد بالا بروید

اما، اگر شما 68,9 باشید و من 0,5 را اضافه کنم، پس شما تنها در 69,4 قرار میگیرید. “بگویید که مانند شما بالا نمی رویم.

بنابراین ریاضی را می دانید؟ فقط به جایی میرسید که در آن اعداد اعشاری قرار میگیرید، چه بالا بروید چه پایین. و او می گوید: “به هیچ وجه نمی توانید بدانید که چه میزان از اعداد اعشاری شما کسر شده است .

احتمالا نیمی از شما خوش شانس هستید و قصد دارید به امتیاز کامل برسید و نیم دیگر شما خوش شانس نیستید. اما هیچ راهی برای دانستن وجود ندارد. شما فقط یک شانس 50٪ دارید. “و سوال این است که شما تایید می کنید؟

آیا کلاس به طور کلی این سیاست را تایید می کند، درست است؟ و بنابراین این نکته را ذکر کنم که، هیچ کس نمی خواهد اصلا به درجه پایین برسد و هیچ کس نمیداند که آنها یک شانس نیم درصدی از ارتقا را در دست دارند، زیرا آنها در قله هستند.

آنچه آنها متوجه شده اند این است که همه این طرح را نمی پذیرند. در حقیقت، حدود 41 درصد از دانشجویان این پیشنهاد را رد کردند و گفتند: “ما نمی خواهیم که کلاس ما این کار را انجام دهد.”

حتی اگر هیچ کس نزول نکند و حتی همه ی آنها نیمی از ارتقا را داشته باشند ، خیلی از مردم آن را رد کردند

و یک مساله شسته و رفته این است که انکار این موضوع از 50درصد این کلاس بالاتر بود.

در حقیقت، آنها حدود 10٪ بالاتر از همه افراد هیئت مدیره بودند. این به چه معناست؟

این بدان معنی است که دانش آموزانی که در بالاترین سطوح در کلاس بودند، بیشترین نگرانی را نسبت به مقایسه های اجتماعی که مردم گرفتار می شوند، دارند.

آنها اولین شخصی بودند که بیشترین نفرت را از این قضیه داشتند.و نتیجه این است که دانش آموزان تمایل دارند که جایزه مختص خودشان را از دست بدهند فقط به خاطر گریز از مقایسه های اجتماعی از طرف مردم.

بعضی از شما به نوعی ناراحت و برخی از شما می خندید. اما من فکر می کنم که شما متوجه شدید که دانش آموزان یل هم ممکن است کاری مشابه (آنچه که گفته شد) را انجام دهند. بنابراین داشتن نمره خوب و گرفتار شدن در دام مقایسه احتماعی واقعا بد است.

این موضوع در مورد چیزهای مانند بدن عالی یا یک رابطه عالی و غیره چگونه است؟

اگر شما همانند من بودید که در یک فرودگاه یا در یک دکه روزنامه فروشی به دنبال همه این چیزها بگردید، خب این یک نقطه واقعا فریبنده است زیرا جهان رسانه ای دارد که ویژگی های بدن و ادراکات را با آنچه که متوسط است مطابقت نمی دهد ، و حداقل در مورد من، آنها معمولا کمی جذاب تر از من هستند. من به طور مداوم با این مقایسه های اجتماعی روبرو شدم که جوان تر ها در همه موارد بهتر هستند.

و بنابراین سوال این است، آیا این واقعا باعث بهم ریختگی ما می شود؟

خب، به همین دلیل است که کنگر و همکارانش این مورد را بررسی کردند. آنها به طور خاص درباره آشفتگی شادمانی و خلق و خوی ما بررسی کردند و به همین ترتیب این کار را به ویژه با خلق و خوی زنان در 4گام انجام دادند، فقط (حتما) خلق و خوی خود را قبل و بعد از نگاه کردن به تصاویر مدل ها در مجلات که در 4 گام است، ارزیابی کنید.

آنچه شما در می یابید این است که قبل از نگاه کردن به مدل ها، شما در مورد مقیاس خوشبختی از 4 امتیاز امتیاز 2 یا 3 هستید. پس از آن، امتیاز به شماره 2 یا صفر کاهش پیدا می کند. اما این در مقیاس 4 نمره است، درست است؟

شما به یک سوم امتیاز کاهش پیدا می کنید.

این درست همانند لحظات کوتاهی است که در حال نگاه کردن به این تصاویر هستید و باعث ناراحتی بیشتر شما می شود.

این مربوط به احساسات خودتان در ارتباط با خودتان است. اما آیا این می تواند باعث ایجاد آشفتگی در چیزهایی مانند احساس شما نسبت به آدمهای اطرافتان شود؟ مثلا اگر شما در رابطه باشید، و سپس به تصاویر افراد زیادی نگاه کنید که بسیار داغ ترو جذاب تر از همسر شما هستند، آیا این باعث آشفتگی شما نسبت به همسرتان می شود؟ کنریک در یک مقاله دیگر نیز این موضوع را بررسی کرد. بنابراین، او مردانی را برگزید که پس از نگاه کردن به تصاویر مدل ها، زیبایی و جذابیت همسرانشان را مورد ارزیابی قرار دادند. شما ممکن است فکر کنید آه این عمل به هیچ چیزی آسیب نمی رساند. من فقط به تصاویری از افراد جذاب نگاه می کنم و . اما در حقیقت، این به ارزشیابی مردم بسیار آسیب می رساند.

بنابراین، شما امتیاز شریک خود را در یک موقعیت کنترل شده از 26 نمره ارزشیابی کنید زمانی که شما این کار را پس از نگاه کردن به مدل انجام می دهید ، گروهی از امتیاز ها افت می کند.

بنابراین، این ها تفاوت های کوچکی هستند اما نشان می دهد که مقایسه های اجتماعی چگونه باعث آشفتگی ما می شود.

و اگر شما این موضوع را دنبال کنید، از همه چیزهایی که در مورد آنها صحبت کرده ایم ناراحت می شوید. این باعث می شود که شما از شغل خود، ماشین ، وسایل، رابطه تان کمتر راضی باشید و چیزی که برای همسرتان جذاب می شود بدن شما و امتیاز شماست. همه چیزهایی که مال دیگران است باعث نارضایتی شما می شوند.. بنابراین، نتیجه این است که ما با یک مجموعه خاص از نقاط مرجع روبرو هستیم که باعث آشفتگی ما می شوند اما شما در این نسل با یک مجموعه بسیار ویژه از نقاط مرجع روبرو هستید.

که هرگز در تاریخ جهان تجربه نشده است. زیرا شما بچه ها فقط تلویزیون، مجلات و رسانه ها ندارید، شما با نقاط مرجع از طریق رسانه های اجتماعی روبرو هستید. از طریق چیزهایی مانند فیس بوک و اسنپ چت، و همه این موارد. و این سوال در مورد این موضوع وجود دارد که آیا به هر صورت این نوع از نقاط مرجع باعث آشفتگی ما خواهند شد؟ بیایید ببینیم که آیا این اتفاق می افتد.

برو بریم

که آیا این موارد باعث ناراحتی شما می شوند؟ و در حقیقت، شما ممکن است حدس بزنید که آنها واقعی هستند. و آنها واقعا بسیار قوی تر از انتظار من هستند،

قبل ازاینکه شاهد این موارد باشم.

بنابراین، در یک مطالعه، وگل و همکاران، در واقع فیس بوک را بررسی کردند، واینکه چقدر نگاه کردن به مقایسه های اجتماعی در فیس بوک باعث بهبود یا تضعیف اعتماد بنفستان می شود.

از این رو، آنها همبستگی بین استفاده از فیس بوک را بررسی کردند و خودتان میزان اعتماد بنفستان را بعد از نگاه کردن به فیس بوک بررسی کنید. و آنها همچنین مسیر سنجش شما را بررسی کردند.

بنابراین، زمانی که شما در فیس بوک هستید ویا زمانی که شما در اسنپ چت هستید، آیا شما می خواهید ببینید که افراد دیگری هستند که روز واقعا بدی داشته است؟

آیا شما سعی می کنید با دیدن افرادی که بدتر از شما هستند (اثر)مقایسه های اجتماعی را کمتر کنید؟

و یا اینکه شما در اسنپ چت همانند دیگر افراد باشید راه بهتری از من و نوع نگاهم نسبت به ایجاد مقایسه های اجتماعی رو به بالاست (آنگاه) چه اتفاقی می افتد؟

خب، آنچه آنها متوجه شده اند این است که بین جوانان اهل فیس بوک و عزت نفسشان رابطه بسیار خوبی وجود دارد. بنابراین، دو مساله وجود دارد. به یاد داشته باشید آخرین بار، ما در مورد اندازه همبستگی صحبت کردیم.

و ما دیدیم که رابطه بین درآمد و شادی مربوط به اولین نقطه است. بین استفاده از فیس بوک و اعتماد به نفس دو برابر ارتباط بیشتری وجود دارد. اما بر خلاف همبستگی های دیگر، این همبستگی در جهت منفی است.

معنی آن چیست؟ این بدان معنی است که هر چه بیشتر از فیس بوک استفاده کنید، عزت نفس شما و میزان این تاثیر پایین می آید.

باز هم، غوطه وری در آن فضا، دو برابر میزان دریافت شادکامیست، درست است؟ این خیلی ناراحت کننده است. با این حال، می توانید بگوئید “خوب، همبستگی لزوما به معنای علیت نیست.”

شاید این کمبود اعتماد به نفس باشند که تمام این مدت را در فیس بوک وقت میگذراند، درست است؟بنابراین، آیا ما می توانیم یک مداخله آزمایشی انجام دهیم، به این صورت که مردم را به تماشای فیس بوک ترغیب کنیم و از بین آنها به صورت تصادفی افرادی را انتخاب کنیم و بررسی کنیم که آیا آنها دچار آشفتگی شدند.

و این همان کاریست است که آنها انجام دادند. و در مطالعه بعدی، آنها به نوعی مردم را با در معرض استفاده از فیس بوک جعلی قرار می دهند. بنابراین، آنها می توانند با آن بهم بریزند و بگویند: «آیا همه این مردم عالی هستند؟

یا آنها نوعی از کسانی هستند که باخته اند و چیزی برای عرضه ندارند؟ پس آنها بخشی از مردم را کسانی در نظر گرفتند که عالی هستند و بخش دیگر را کسانی که بازنده اند و سپس آنها میران اعتماد بنفس شما را اندازه گرفتند.

اما آنها یک بررسی منظم تری درجایی که آنها رتبه بندی شما را اعطا کردند و هدفی که آنها سنجیدند این است که شما پس از دیدن این (فیسبوک) درباره خودتان و دیگر مردمان چگونه فکر می کردید. بنابراین این چیزی است که آنها دریافتند.

اگر شما در حال ایجاد مقایسه های اجتماعی رو به پایین هستید شما در جستجوی افراد ضعیف می گردید، و خود ارزیابی و اعتماد بنفستان در مساله ای سنجیده می شود که آنها متاسفانه نتوانستند کنترل کنند.

بنابراین، نمیتوان گفت، آیا بالا رفت و یا پایین رفت. اما قطعا، این میزان خیلی پایین تر از زمانیست که شما این مقایسه روبه بالا را انجام دهید. و به یاد داشته باشید، این اعتماد به نفس شبیه یک پرش بزرگ است زمانیکه یک مقیاس 5 نقطه ای بازگو کردم. به این صورت که شما فقط با انجام این مقایسه های رو به بالا، به سمت پایین می پرید.

این مساله درباره رتبه بندی خودتان و سایر افراد به چه صورت است؟ خب، در اینجا این رأی گیری های بزرگ را ترسیم می کنیم. بیشتر موارد شبیه این اس که شما فکر می کنید دیگران در همه این موارد خوب، فوق العاده عالی هستند.

و بنابراین، در اینجا، آنچه که داده ها نشان می دهد این است که این میله های سفید شما هستید، زمانی که مقایسه های روبه بالا و رو به پایین را انجام می دهید. زمانی که شما یک مقایسه سخت را انجام میدهید، یکم ضربه می خورید نه زیاد. اگرچه کاری که شما انجام می دهید، بسته به آنچه که در هدف دنبال می کنید، یک ضربه بزرگ است. بنابراین، هنگامی که شما درگیر مقایسه اجتماعی رو به بالا هستید، شما قطعا فکر می کنید هدف ( کسی که خود را با او مقایسه می کنید) از شما بهتر است.

اما هنگامی که شما مقایسه های اجتماعی رو به پایین را انجام می دهید، چیز عجیب این است که شما همان ضربه را دریافت نمی کنید. بنابراین، اگر شما به افراد بازنده نگاه کنید، ممکن است فکر کنید که شما به نوعی درک خودتان را نسبت به خودتان بالا می برید. اما این کار را نمی کنید. تنها چیزی که به دست می آورید یک اثر بد است، زمانی که شما به سمت (مقایسه های ) رو به بالا حرکت می کنید. شما فکر می کنید من مثل این شخص ، بازنده هستم و این وحشتناک است و .

نتیجه این است که تمام داده ها نشان می دهد که در سراسر رسانه های اجتماعی، تمام این مشکلات با نقاط مرجع در حال ضربه زدن هستند و آنها از طریق راه بزرگی این ضربه را وارد می کنند ، به این صورت که به شما سودی نمی رساند که فکر می کنید آن واقعا بد است .

بنابراین، اگر شما در حال حاضر برای ساختن زندگی خود و انجام یک چیز که فکر می کنید شما را خوشحال می کند، اینجا هستید، این انتخاب یک شغل با در آمد 100هزار دلار نیست. زیرا میزان تاثیر آن کمتر از زمانیست که شما تصمیم گرفتید استفاده از رسانه های اجتماعی را متوقف کنید، زیرا در واقع به شما سودی نمی رساند. بنابراین، با این کار، ما به نوعی نتیجه گیری این بخش را خواهیم داشت که این ویژگی آزار دهنده که ذهن ما هیچ کاری را به صورت مطلق انجام نمی دهد، به نظر می رسد با نقاط مرجعه مرتبط است.

و ذهن ما فقط درتلاش کسب امتیاز مرجع است.

این فقط در هر نقطه مرجع که ما دریافت می کنیم، و در واقع فیلتر بزرگی ندارد.

و بنابراین، شما می توانید نیروی بیشتری به آن فیلتر وارد کنید و بهتر خواهید شد.

متن انگلیسی درس

Okay. So, what’s Annoying Feature 2? Annoying feature of the mind number two which is rampant throughout the mind, is that our minds just don’t think in terms of absolutes. We just don’t think in terms of the true thing that’s out there. Instead, we think in these very relative terms. And we’re constantly judging relative to what I’m going to call a reference point. What do I mean by reference point?

Well, it can mean all kinds of different things, but for the purpose of this, we’re going to talk in terms of this salient, but often completely irrelevant point against to which we’re judging something all the time.

There’s a really cool illusion in vision. Some of you may have seen that involves such reference points. This is an illusion known as the Ebbinghaus illusion.

Some of you guys seen this before. Show of hand? Some people not everybody? Well, the illusion comes when thinking about those orange circles in the center.

So, which of the two orange circles do you think is the larger orange circle?

Donora.

Right side. One on the right. Yeah. Well, of course it’s an illusion. Someone messing with you guys, right? In fact, they are exactly the same size as you can see when I get rid of the circles.

but because of the presence of these other circles on the outside, these are the reference point blue circles, we actually don’t see the circles at the same size, we can’t. Even though they’re absolutely the same size. We can only see them relative, so when you’re looking at this orange circle over here, you think, whoa that a circle must be super big, because all that blue circles around there are so small. And then when we look at the orange circle on the right, we think whoa that orange circles got to be really tiny, because look at how big the other circles are there.

We’re not seeing in terms of absolutes. Whenever there’s a reference point on the side of something, we actually see it differently. This is this phenomenon in spades. We are constantly judging relative to other stuff out there in the world, and it messes up our judgement of what the thing we really care about. Our particular decision or a particular circle. What size, what magnitude, what awesomeness it really is. So that’s vision. The question is, do we actually see these kinds of reference points messing up our happiness judgments?

Is it really the case that we judge the kinds of events that happen in our lives? And whether they’re great or not, relative to these kind of irrelevant other things. One of the most famous examples of this, was talked about by Medvec and his colleagues. And it actually involves, like situations that people experience in real life. Some of you may watch these kinds of things, like sporting events like the Olympics.

So, here’s one of the most famous examples of these kinds of reference points messing up happiness.

So, some of you folks might remember who this guy is, Michael Phelps.

This is Michael Phelps with one of his Brazilian’s of Gold medals that he won and I think this is the 2008, 200 meter swim or something like that. But, he just won the gold medal. He’s pretty happy.

You can tell by his expression. And so that’s one point of happiness. But is Michael Phelps a relevant reference point for other people’s happiness. So, let’s look at the dude who is on the side of him, who won the Silver. And ideas we might predict from absolute level, if you win a Silver medal, it’s like you’re pretty happy, right? You just won a medal in the Olympics, but you might be slightly less happy than Michael Phelps, right? So, we might predict that the guy who won the silver expression is happy, but not as happy as Michael Phelps.

Well, this is László C, I think, or Cseh, László Cseh. He’s from Budapest. And you can see from his expression his like way less happy than Michael Phelps. He is not looking very happy at all. Much less happy than you might have predicted. Well, if he the Silver winner is that unhappy, what can we predict about the guy who’s the Bronze winner? He must be like super unhappy Iike frowning up there, right?

Well, I will reveal the Bronze winner, it’s Ryan Lochte from back in the day, but you can see he is not super super unhappier than the silver medal winner. He’s actually looking really, really smiley, maybe even more smiley than Michael Phelps, right? So, what is going on? Well, what metric and colleagues claimed is that each of these folks is experiencing a different reference point, when it’s very, very salient to them at the time.

If you’re László, and you were like one second away from winning silver, what’s your most salient reference point? You just get the silver medal. You’re thinking. Well, it could have been like spike, one second away from the gold medal. I could’ve win a gold medal and I just messed up, right? That is your salient reference point.

And the claim is that that’s why he’s looking pretty unhappy relative to Michael Phelps. If you’re Ryan Lochte, however, and you’re a bronze, what’s your most salient reference point? You’re almost like, “Dude, I almost didn’t make it on here at all”.

Like honestly, to get any gold medal, this is pretty sweet. Like if I was fourth or fifth like a couple of half a seconds away, it would have been terrible.

And so what Medvec and colleagues did, was they made this prediction, not just from this sort of image here.

They actually went back and analyzed video footage of the Olympics that the year before I think it was.

And they had readers just read independently how happy they thought everybody’s faces were at the moment that they got their medal, the moment they knew their place and on the stand. And what they find is exactly this pattern where the white bars is kind of looking at how high happiness is.

The white bars are the silver medals and the yellow bars are the bronze guys. And both, when you first find out and when you’re on the stand, you’re finding that the silver medal winners are actually way less happy than the bronze medal winners. Kind of reference points in action.

Whatever your counterfactual is, it’s affecting your happiness. It’s not your absolute level or the absolute medal you got, it’s what you think you could have gotten, right? So, that’s all well and good for happiness move that, you know many of us, maybe some Yallies actually are Olympic medal winners in this room.

But like most of us aren’t going to get to that point, right? Most of us are not going to have reference points that are that salient like the gold medal in the 200 meter in the Olympics. Are our reference points messing us up in just the same way? And what I’m going to submit to you, is that all the stuff we talked about last time. Good job.

How much money you got, The perfect body all those things.

We think of, in terms of reference points. In terms of thinking about what counts as a good job, we saw last time that most of our evaluation of what a good job is, actually concerns having a high salary that’s for better or for worse, everybody seems to care about.

And what we’ve seen is that those are cases where we can look at our preferences, only relative to other reference points and other reference points severely seemed to mess this up. One of the first reference points we saw a little bit last time, we’ll talk about in detail that seemed to mess this up, is our own reference point. It’s what was happening to us in the past or what’s happening to us right now. What we used to make in terms of our salary is a pretty salient reference point. We saw that in Ted before when you asked folks, how much salary do you need? What’s the salary that you get your required income that would make you happy? And it just goes up depending on what you were making before.

So, if you’re making $30,000, and you’re thinking about your next raise, you say, “Well, the required income I would need to be happy is 50K”.

Whereas if you’re at a $100,000, and you’re thinking about your required income you then say, “Aha, actually it’s not like 50K, That’s not.

It’s not like twice as good as I should have been. What I really need is 250 K”. Now, you’re kind of constantly bumping yourself up.

And this, is this idea that our idea of a good income is not just done in absolute terms.

It’s done relative to some reference point.

And the reference point is often what we use to make a little bit ago, or what we’re making right now, that we kind of never get satisfied.

And two economists did a nice analysis of this kind of what’s the jumping point, and what they find is for every amount that your actual income goes up a dollar, your required income, the income you think you want, actually goes up a dollar and 40.

And this happens every raise.

Every raised point if I survey you, actually think you’re not making enough, you want to make more. So, this is one of the first reference points that super messes us up, is our own current status is messing up what we think the good status is. We’re constantly below the reference point we see.

The more annoying reference point, and the one that I think messes us up even more in all these other different contexts, is not our own reference point where we are right now, or where we were before. It’s the reference point of where other people are at. It’s our social comparisons. And I’ll put this kind of slightly cheesy cartoon up there, and you can’t read it in the back.

This is guy kind of negotiating for a salary raise and he says, “Okay. If you can’t see your way to giving me a pay raise, how about giving Parkinson a pay cut?” And the idea is like this guy is going to be able to buy any more of Parkinson earns less than him.

But that is a salient thing to us. We care a lot about where we stand relative to other people, even more than our own absolute level. This is what psychologists refer to as social comparison. As you might guess this is the act of evaluating yourself be it. Whatever it is, if it’s salary, possessions, abilities, beauty, and grades, whatever relative to other people, Okay.

Let’s back up there. Good. And so is this really the case? Are we constantly comparing against other people? Well, it turns out that comparisons against other people are one of the number one things that affects whether or not we not only like our salary but also like our job. This is what Clark and Oswald looked at.

They actually did a big survey of 5,000 British workers at various jobs and what they found was that a person’s job satisfaction, how much they liked their job, actually went down as their comparative income went up.

In other words, as your income is less than the other people in your firm, if you feel like you’re making less, you like your job actually less. So as other people’s income goes up, you like your job even less.

And so the idea is if you’re in a place where your co-workers have a higher salary than you, you’re just necessarily less happy with your job. Controlling for absolute income, so controlling for how much you make, you’re still just less happy not because somebody else makes more than you.

Even though that doesn’t affect how much earnings you take home, what kind of house you can buy, what kind of car you can buy.

None of that’s affected, but it still makes you unhappy.

In fact, it makes you so unhappy, that humans do what they tend to do when they’re unhappy which is do all these crazy spiteful things like maybe take less money to make other people get less money, too. And so this is what Solnick and Hemenway looked at.

They actually did this survey among Harvard students at the Harvard School of Public Health. They asked, “Okay, imagine you were to pick a job with one of two situations. Which would you prefer?

So option number one is that you can have a job where you earn $50,000, but everyone else in your firm at your same level is only earning $25K or you could be in a job where you are actually earning $100,000, but everyone else around you in your similar pay grade is actually earning $250,000 dollars?

” You would think that most people would want double the potential income that they could spend like more cars, more all the stuff we think we want. But, in fact, when you actually look, over 50% of people choose the first one.

Over 50% of people choose having half of the income so they won’t be less than others, which is pretty crazy. This also explains some of the reasons why earning less than others causes so much hardship.

So think of the case of unemployment rate, something you might want to bring up. What’s the awful thing about being unemployed? You might think it’s like not having a job, not having money, and so on, but it’s probably maybe just earning less than others in a really extreme way.

And to look at whether or not that was the case, Clark did this cool study and made a kind of funny prediction. He predicted, basically, that if you are unemployed in an area where not that many people are unemployed, that’s going to impact you really badly.

But if you’re unemployed in a spot where lots of other people are unemployed, you’re going to be fine, even if that means the overall job rate around you is like really, really bad.

And so to test this, he looked at this measure of well-being, comparing people who were employed versus unemployed, so it’s like how much worse are you than if you had a job, across different cities in the UK with different unemployment rates. And so here’s what I’m going to plot.

This is kind of how big the well-being gap is. So bigger numbers means you’re like worse off when you’re unemployed than when you’re employed. And this is the unemployment rate of these different counties in the UK. And so bigger numbers means more unemployment. And here’s what they find. They’re just plotting all the different kind of ZIP codes throughout the UK, and what you’re seeing is this negative relationship.

So if you’re unemployed in a spot where lots of other people are unemployed, it’s actually not as bad for you even though it means that all the people around you are not having the income they might expect.

We’re so prone to social comparisons that even something like not having a job, depends on whether that is bad for us, it depends on whether or not other people around us don’t have that, too.

And so this gets even more extreme when we think about what counts as a reasonable social comparison.

Maybe it makes sense that if you’re unemployed, you treat others who are employed or in your ZIP code as being a reasonable social comparison.

But are we only doing that or are we taking in these reference points that are kind of crazy? What’s my reference point for what my salary should be as a Yale professor? I could look to Paul Bloom, who’s my colleague, who also teaches Coursera courses. He’s in the psychology department. He might be a good reference point.

That might be okay for me to compare myself to, but it would be bad if I was comparing my salary against Beyoncé’s because that’s just crazy. I’m not going to be Beyoncé. I’m not going to make her money. I’m not going to be as beautiful as her. So we would assume that our minds, if they’re going to use reference points, use reasonable ones.

But it turns out that our minds don’t do that. They seem to soak in anything around us as a reference point. And given that I’m watching Beyoncé videos, this could be messing me up. And so this is what O’Guinn and Schrum looked at.

They wanted to see whether people who were exposed to crazier and crazier reference points, more unrealistic standards of salaries and incomes, actually got messed up.

And here was their hypothesis. People who watched lots of TV are faced with people with crazy salaries, crazy incomes, crazy beauty levels, crazy stuff. Is that messing people up?

In other words, just watching a lot of TV where you see things like the Real Housewives and Empire and all this stuff, does that make you less satisfied with your own salary? Does that mess up your intuitions about what normal salaries around you are?

And what they found was that in fact, it does. So as you go up in your TV watchings, this is number of hours of TV watching, you also go up in your estimation of other people’s average wealth. So this isn’t just like average wealth that you see on TV. This is average wealth around you.

In addition, what they found is that if you go up in numbers of hours a TV watching, you also go down in your estimate of your own wealth relative to others.

So the more TV you watch, the more unhappy you are with your own income. Why?

Presumably because you see these Real Housewives, right?

You’re watching like Kim Kardashian on her reality TV show and you’re like, “My income is not nearly this good”.

And what do you do to solve it? You might just be unhappy. You might try to spend more to keep up with the Joneses.

And that was what Schor looked at and did because the economists can do these kind of cool calculations.

And what was reported is that for each hour of extra TV watching you do a week, you are spending on average $4 more each week in household spending. So for every hour of TV you watch, people are spending $4 more on stuff. Why?

Presumably because we have these mechanisms to kind of keep up with the Joneses. We’re trying to kind of keep up with the other folks who are near us, but we’re not calculating who’s really a good reference point to be in near.

We’re just kind of keeping up with whoever happens to be in our space, be it people we see on Facebook, people we see on TV, people we see. So we’re not calculating the weirdness of how people got the stuff that they got.

And another lovely example of this, one of my favorite kind of studies in this field, comes from Kuhn and colleagues, who looked at a strange case of Keeping Up with the Joneses, namely “Do you try to keep up with people in your neighborhood who have won the lottery?”

And they looked at a particular lottery in the Netherlands where you win not only a bunch of money, but you also win a car.

And so you have this prominent new car that’s sitting in your garage. And the question is, “If you live close to somebody with that new awesome car in their garage, does that mess with you?

Does that cause you to want to buy your own awesome new car even though you didn’t win the lottery and you can’t afford it?”

And so here’s what they find. So they’re plotting how the percent of people that are buying new cars within that year, and they’re looking at it whether you live next door to the person who won the lottery, whether you’re two houses away, or whether you’re a control, like you’re in that district but you’re not seeing this new car in the garage all the time. And so here’s what happens before the lottery.

Just to say people in these situations don’t like buy cars differently, they kind of all buy cars at a particular rate. And here’s what happens the year after the lottery. Basically, you’re almost twice as likely to buy a new car yourself if you live next to the person who won the lottery than you are if you’re just kind of in a control case. It’s kind of like just seeing the new car in the other person’s lot makes you want it so bad that you buy this car that you probably don’t even need, at least, basically what the controls are doing.

And so all this goes to say that all of these things we’re seeing, kind of a good salary, money, how much awesome stuff you have, we don’t think in terms of absolutes, we think in terms of reference points and it’s a really insidious reference point.

It’s just like whoever we happen to be near, and whatever lives we happen to see, and if we’re in a situation where we’re seeing lives that are just like crazier than ours, because Kim Kardashian’s life or Beyoncé’s life, or so on, we’re not tracking that.

This happens also in the context that you guys face all the time like the context of good grades. Why are Yale students so unhappy about their grades? Because they happen to be at a place where lots of people are really smart and lots of people get really good grades.

But that means that as other people’s grades go up, maybe your unhappiness with your own grades are going down and that can also lead to these insidious, spiteful sorts of behaviors, vis-a-vis other people’s grades.

And one of my favorite examples of this comes from a cool study by Burleigh and Meegan, where they actually did an experiment in their own classes to see how spiteful students might be about other people’s grades.

And so I’m going to show you the email they sent out. I’ll kind of read you the relevant part so you don’t have to read it. But he says, “Look, you know, I like to give my students these bonus opportunities.

You know, sometimes I make mistakes.

And so here is the bonus opportunity I’m going to give. Basically, if you just check this answer at the bottom, anyone who does this, we’re going to have a system where you’re going to get.

5,67% on your final grade”.

So your final grade point average is going to go up by a half a point, basically, which sounds awesome, which if you’re on the tipping point, if you’re like a 95/5, or, I guess, maybe say like a 90/5, maybe that will tip you into a better grade. So you could go from like a A minus to an A, right? So seems pretty sweet. All you had to do is check this off. But he goes on to say because it’s 0.5, not everybody is going to get the benefit of this, right? So he says, “If you’re at 69/0 and you go to 69/5, you know we round up, so that’s going to be pretty sweet for you.

Then you’ll go from a 69 to a 70.

Instead of getting a D plus, you’re going to get a C minus. You’re going to go up a lot.

But, if you happen to be a 68,9 and I add the 0,5, then you’re only at 69,4”. Say like you wouldn’t go up.

So are you getting the math? It just depends where you happen to fall on that decimal if you go up a grade or not. And he says, “Look there is no way to know what part of the decimal you fall on.

Probably half of you are going to be lucky and you’re going to go up a whole letter grade and the other half of you are not. But there’s no way to know. You just like have a 50% chance”.

And the question is do you approve? Does the class as a whole approve of this policy, right? And so just to point out, nobody is going to go down at all and everybody doesn’t know they have a half chance of going up just because they’re on the cusp.

What they found is that not everybody preferred this plan. In fact, about 41% of students rejected the proposal to do this and said, “We don’t want our class to be able to do this”.

Even though nobody goes down and everybody has a half chance of going up, a lot of people rejected it.

And the neat thing is that the rejections were higher in the top 50% of the class.

In fact, they were about 10% higher than across the board. What does this mean?

This means that the students who were at the highest levels of the class, who had the most worries about social comparisons of people being bumped up, they were the ones that hated it the most.

And the upshot is that students are all willing to miss out on their own grade bonus just to kind of screw over other people because of this social comparison.

Some of you are kind of sad. Some of you are laughing, but I think you get that Yale students might do something similar. So good grades, social comparison, really bad.

How about things like perfect body, perfect relationship, and so on?

Well, this is a spot that super insidious if you’ve ever been like me at an airport or at a newsstand looking at all these things, because the world has media that features bodies and perceptions that don’t match with what the average is, and at least in my case, they’re usually a little bit hotter than me. I’m constantly faced with these social comparisons that are younger, better, all these things. And so the question is, does this really mess us up?

Well, this is why Kenrick and colleagues looked at. They looked at specifically about messing up our happiness, and our mood, and so they did this in particular with women’s mood on this 4-Point Scale, just rate your mood before and after you look at pictures of models in magazines on a 4-Point Scale.

And what do you find is that before looking at models, you get about a 2/3 on a 4-point happiness scale. Afterwards, that drops down to about 2.0. But this is on a 4-point scale, all right?

You’re dropping like a third of a point on a pretty small scale. This is just like a few minutes of looking at these kinds of pictures makes you more unhappy.

This is true of your own perceptions of yourself. But can this also mess up things like your perceptions of other people around you? Like if you’re in a relationship, and you’re looking at pictures of lots of other hot people who might happen to be hotter than your spouse, do that mess up your own absolute rating of your spouse? Kenrick, in a different paper, looked at this, too. And so, he had men rate their wives attractiveness after looking at centerfold models. You might think oh this is harming anything. I’m just looking at pictures of attractive people, and so on. But in fact, it harmed people’s ratings pretty pretty badly.

So, rating your partner in a control condition on this scale came about the rating of 26 when you do after looking at the model, it drops a bunch of points.

So, these are small differences but showing you that social comparisons are kind of messing us up.

And if you’re tracking, It’s messing of all the stuff we talked about. It makes you less satisfied with your job your amount of money, your car, your stuff, your relationship, and how attractive your partner is your body, and your grades. All these things other people’s stuff makes you more unhappy. And so, the upshot of that is that, we face a particular set of reference points that are messing us up but you guys in this generation face a very special set of reference points.

That have never been experienced in the history of the world. Because you guys don’t just have TV, and magazines, and media, you have the reference points that you face through social media. Through things like Facebook and Snapchat, and all this stuff. And there’s this question about whether or not these kinds of reference points are messing us up to move. Let’s see if that comes back that. Here we go. And so, are these kinds of things also messing you up. And in fact, you might guess they really are. And they really are in a much stronger way than I expected. Before I start looking at this stuff.

So, one study, Vogel and colleagues, actually looked at Facebook, and how much looking at your social comparisons on Facebook improve or messes up your own self-esteem.

And so, they tested this correlation between Facebook use, and yourself rated self-esteem after you’ve looked at Facebook. And they also looked at the direction of your comparison.

So, when you’re on Facebook, and when you’re on Snapchat, are you looking to see, are other people like having a really bad day?

Are you trying to make down social comparisons looking at people who are worse than you?

Or you on Snapchat like everybody else’s Saturday night is way better than mine and kind of looking up and making these upward social comparisons, what happens?

Well, what they found is that there’s a pretty high correlation between Facebook youth and self-esteem. So, two things. Remember last time, we talked about size of correlation.

And we saw that the correlation between income and happiness is at about point one. There is twice as big a correlation between Facebook use and self-esteem. But unlike the other correlation, this correlation is in the negative direction.

What does that mean? It means the more Facebook use you have, the lower your self-esteem, and the magnitude of this effect. Again, soak that in, is twice as much as the magnitude of increased income on happiness, right? This is messing you guys up pretty badly. You could say, though, “Well, correlation doesn’t necessarily mean causation.

Maybe it’s the low self-esteem people who are spending all this time on Facebook, right?” So, could we do an experimental intervention where we make people look at Facebook feeds just random people and see if that messes them up.

And that’s what they did. And a second study, they kind of expose people to this face fake Facebook feed. So, they can mess with it and say, “Are they all the awesome people?

Or are they kind of losers people who don’t have things going on?” And so, they did both they did the kind of people who are awesome, and people who were loser-ish and they measured your self-esteem.

But they also did a neat thing where they took your ratings of yourself and the target they measured how you thought about yourself after you saw this, and how you thought about the other person. And so, here’s what they find.

First is that if you’re making downward comparisons, you’re looking at the losery people, you’re self-rated self-esteem is about that which actually they didn’t do a control sadly.

So, can’t say, did it go up or did it go down. But definitely, it’s much lower than if you’re doing this upward comparison. And remember, this self-esteem is like and I think when I said a 5-point scale. This is like a big jump that you’re jumping down just by doing these upward comparisons.

What about your ratings of yourself and other people? Well, here are plotting these big ratings.

More things are like more also like you think the other person is extremely awesome all these good things. And so, here, are what the data show these white bars are yourself, when you’re making upward and downward comparisons. You get a little bump when you’re making dour comparisons but not very much. What you do though is get a big bump depending on what you’re looking at with the target. So, when you’re making upward social comparisons, you definitely think that target is better than you.

But when you’re making downward social comparisons the weird thing is you don’t get that same bump for yourself. So, if you’re looking at the loser people, you might think you kind of bump up your own perception of yourself. You don’t. The only thing you get is a bad effect when you’re looking upward. You think I’m such a loser like this is terrible and so on.

Upshot is that all the data suggests that across social media, all these problems with reference points are kicking in, and they’re kicking in in a major way, and in a way that’s not giving you the benefit that you think it’s actually just bad.

So, if you right now are to structure your life and do one thing that you think would make you happy, it wouldn’t be picking a job that earns you a $100,000. Because the magnitude of that effect is less than if you just decided to stay off social media because it’s not actually helping you. And so, with that, we’ll kind of conclude this section this annoying feature that our mind does anything in terms of absolute, it thinks relative to reference points.

And our mind to just sucks at picking reference points.

It just soaks in whatever reference point we get, and it doesn’t actually have a great filter.

And so, the more you can kind of force that filter on it, the better you will be.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.