سرفصل های مهم
6بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
حالش چطوره؟ نميخوام بي جهت مزاحمش بشم، ولي …
رابرت، بهت نگفتم خارج از شهر بمون … صبر کن. فقط کاري رو که گفتم بکن.
نه، حرف نزنيد. آقاي فيشر.
کار رو انجام بده!
هيچوقت. هيچوقت کاري رو که ميخوام، انجام نميدي.
از شهر برو.
وحشتناکه.
بايد يکي از خاطراتِ خوبِ اون باشه.
من ميذارمش کنار تختش. اون حتي متوجه هم نميشه.
رابرت… ما بايد در موردِ وکالت نامه صحبت کنيم.
- ميدونم که الان مشکله.
- الان وقتش نيست، عمو پيتر.
ولي خيلي ضروريه که ما شروع به لاشخورها دارن دورمون رو ميگيرن.
هرچقدر موريس فيشر مريض تر ميشه، پيتر براونينگ قوي تر ميشه.
من فرصت هاي زيادي داشتم که «براونينگ» رو زيرنظر بگيرم، …
حضورِ جسميش رو بررسي کنم، روي شخصيتش مطالعه کردم، و خيلي چيزاي ديگه.
حالا، توي اولين لايه ي خواب، من ميتونم هويتِ «براونينگ» رو جعل کنم.
و «فکر»هايي رو به ذهنِ ناخودآگاهِ «فيشر» تلقين کنم.
بعد، وقتي ما اون رو يک سطح عميق تر واردِ تصوراتِ «براونينگ» بکنيم، بايد بازخوردش، دُرُست به خودش برگرده.
- پس اون، «فکر» رو خودش به خودش ميده.
- دقيقاً.
اين تنها راهِ که «فکر» ميتونه تلقين بشه. بايد خودش توليدش کنه.
ايمز، تحتِ تأثير قرار گرفتم.
هميشه از اِقرارت قدرداني ميکنم، آرتور، خيلي ممنون.
خودت تنهايي ميخواي بري اونجا؟
نه، نه، فقط داشتم چندتا آزمايش انجام ميدادم.
متوجه نشدم کسي اينجا مونده.
-آره، درواقع داشتم روي «توتمِ» خودم کار ميکردم
- بيا، بذار يه نگاهي بندازم.
پس داري ياد ميگيري، ها؟
يه راهِ قشنگ براي تشخيصِ واقعيت.
- فکرِ تو بود؟
- نه، در واقع، فکر «مال» بود.
اين. اين مالِ اون بود. اگه توي يه خواب تابش بدي، هيچوقت نميافته.
همينطور ميچرخه و ميچرخه.
- آرتور بهم گفت اون مُرده.
- هزار راه ها چطورن؟
هر سطح مربوط به قسمتي از ناخودآگاهِ سوژه ميشه
که ما ميخوايم بهش دسترسي پيدا کنيم.
پس، رسيدن به آخرِ سطح، بيمارستانها . که «فيشر» پدرش رو مياره اونجا.
راستش من يه سوال در مورد اين طرح داشتم.
نه، نه، نه. جزئيات رو بهم نشون نده. فقط کساني که خواب ميبينن بايد از جزئياتِ طرح آگاه باشن.
چرا انقدر مهمه؟
اگه يکي از ما، تصوراتش رو بوجود آورد …
ما نميخوايم که اونها از جزئياتِ هزار راه باخبر بشن.
منظورت اينه درصورتيکه تو «مال» رو بياري.
-تو نميتوني «مال» رو بيرون نگه داري، مگه نه؟
- درسته.
تو ديگه نميتوني چيزي بسازي چون اگه چيزي از هزار راه بفهمي، اون هم ميفهمه.
که باعث از بين رفتن کل عمليات ميشه.
- کاب، بقيه هم اين موضوع رو ميدونن؟
- نه. نه، نميدونن.
اگه داره بدتر ميشه، بايد بهشون بگي.
هيچکس نگفت داره بدتر ميشه.
من بايد برم خونه م. الان فقط همين برام مهمه.
- چرا نميتوني بري خونه؟
چون اونها فکر ميکنن من «مال» رو کُشتم.
- ممنونم.
- براي چي؟
براي اينکه نپرسيدي اينکارو کردم يا نه.
” من امپراتوري پدرم رو منحل ميکنم”
حالا اين مشخصاً اين ايده ايه که خود رابرت انتخاب به رد کردنش خواهد کرد.
بخاطرِ همينه که بايد «فکر» رو در عمقِ ناخودآگاه بکاريم.
ناخودآگاه بوسيله ي احساسات تحريک ميشه، درسته؟ دليل خاصي نداره.
ما بايد يه راهي پيدا کنيم که اينو به مفهومِ احساسات ترجمه کنيم.
چطوري ميخواي يه استراتژيِ تجاري رو به احساسات ترجمه کني؟
ما اومديم اينجا که همينو بفهميم، درسته؟
حالا، بطور خلاصه، رابطه ي رابرت با پدرش زيرِ فشار قرار داره.
اينو يادم نمياد.
چون اينکه بهش پيشنهاد کنيم شرکتِ پدرش رو از بين ببره، توهينِ بزرگي به اون پيرمرده.
نه، چون من فکر ميکنم احساساتِ مثبت هميشه بر احساساتِ منفي غلبه ميکنن.
همه ي ما در مورد آشتي شنيديم، يه روان پاکسازي.
ما نياز داريم که «رابرت فيشر»، نسبت به همه ي اينها واکنشِ احساسيِ مثبتي نشون بده.
خيلي خب، اينو امتحان ميکنيم.
” پدرم قبول کرده که من ميخوام راهِ خودمو برم، نه اينکه جا پايِ اون بذارم”
ميتونه عملي باشه. ممکنه.
ما بايد بهتر از “ممکنه” کار کنيم.
ممنون از همکاريت، آرتور.
ببخشيد که ميخوام يکم تخصصي کار کنم، ايمز.
- تخصصي؟
- الهام مربوط به خاص بودن نيست.
وقتي وارد ذهنش ميشيم، بايد روي چيزي که پيدا ميکنيم کار کنيم.
در بالاترين سطح، رابطه با پدرش رو به اشتراک ميذاريم.
و اين رو بهش تلقين ميکنيم: “ من جا پاي پدرم نميذارم”
و در سطحِ بعدي، اين رو بهش ميديم: “من راهِ خودم رو در پيش ميگيرم”
بعد از اون، پايين ترين سطح رو هدف ميگيريم، و ضربه ي نهايي رو ميزنيم.
- ” پدرم نميخواد که من مثلِ اون باشم”
- دقيقاً.
وقتي سه لايه رو انجام ميديم، خواب با کوچترين اختلالي، متلاشي ميشه.
داروي خواب آور.
براي داشتنِ يه خوابِ قوي که سه لايه داشته باشه …
ما بايد يه داروي خواب آورِ بشدت قوي درست کنيم.
شب بخير.
ترکيبي که براي خوابِ مشترک استفاده ميشه …
يه ارتباطِ محکمي بينِ کساني که خواب ميبينن، ايجاد ميکنه …
بعلاوه، عملکردِ مغز رو خيلي زياد ميکنه.
به عبارت ديگه، زمان بيشتري به ما براي هر سطح ميده.
عملکرد مغز در خواب، حدود 20 برابر حالت معموله.
وقتي درونِ يه خوابي که در يه خوابِ ديگه قرار داره ميشي، اثراتش ترکيب ميشه.
-ما سه تا خواب داريم، ميشه 10ساعت، 20ساعت … -ببخشيد، من هيچوقت رياضيم خوب نبوده .
- چقدر زمان ميبره؟
- يک هفته براي سطح اول.
شش ماه براي سطح دوم و سطح سوم …
ميشه 10 سال.
کي ميخواد 10 سال توي يه خواب بمونه؟
بستگي داره خواب چي باشه.
خب وقتي کارمون رو انجام داديم، چطوري بيايم بيرون؟
اميدوارم يه راهِ بهتري از شليک کردن به سَرَم داشته باشي.
- يه ضربه.
- چه “ضربه”اي؟
اين، «آريادني»، به اين ميگن ضربه.
مثلِ احساسِ سقوط ميمونه، تکونت ميدن، بيدار ميشي، …
از خواب ميکِشنت بيرون.
با اين داروي خواب آور، ضربه رو احساس ميکنيم؟
اوه، نکته ي جالبش اينجاست.
من طوري تغييرش دادم که کاري به عملکرد گوش نداشته باشه.
اينجوري، هرچقدر هم که خواب عميق باشه، کسي که خواب ميبينه، هنوز ميتونه سقوط …
يا ضربه رو احساس کنه.
نکته ش اينه که بايد جوري اين ضربه رو هماهنگ بزنيد که بتونه در هر سه سطح رِخنه ايجاد کنه.
ميتونيم از يه موسيقي براي هماهنگ کردنِ ضربه هاي مختلف استفاده کنيم.
اون هيچ برنامه اي براي عمل جراحي، دندون پزشکي يا چيزِ ديگه اي نداره.
قرار نبود يه عملِ زانو داشته باشه؟
هيچي. هيچي نيست که اون رو واردِ REM کنه |ما ما حداقل ده ساعت وقت لازم داريم.
سيدني به لس آنجلس.
يکي از طولاني ترين پروازها در دنياست. اون هر دو هفته اي يکبار، اين سفر رو انجام ميده.
و حتماً با هواپيماي خصوصي پرواز ميکنه.
نه اگه يه تعميرِ غيرمنتظره براي هواپيماش پيش بياد.
- ولي بايد يه هواپيماي 747 باشه.
- چرا؟
چون در هواپيماي 747، خلبان بالاست، …
و کابينِ درجه يک، در دماغه قرار داره و پس هيچکس نميتونه وارد اونجا بشه.
ولي اونوقت بايد تمام صندلي هاي کابين و درجه يک رو بخري.
من خطوطِ هوايي رو خريدم. بنظر کوچيک ميومد.
خب، مثل اينکه 10 ساعتمون رو به بدست آورديم.
راستي، «آريادني»، کارِت عالي بود.
متن انگلیسی بخش
How is he?
I don’t want to bother him unnecessarily, but…
Robert, I told you keep out the damn… Wait. So do it. Get…
Mr. Fischer. Put it through.
Never, never. Never do the same as I asked.
Leave that.
Here.
Must be a cherished memory of his.
I put it beside his bed. He hasn’t even noticed.
Robert…
…we need to talk about a power of attorney.
I know this is hard, but it’s imperative… Not now, Uncle Peter.
The vultures are circling.
And the sicker Maurice Fischer becomes, the more powerful Peter Browning becomes.
I’ve had ample opportunity to observe Browning…
…and adopt his physical presence, study his mannerisms, and so on and so forth.
So now in the first layer of the dream, I can impersonate Browning.
And suggest concepts to Fischer’s conscious mind.
Then, when we take him a level deeper his own projection of Browning should feed that right back to him.
So he gives himself the idea.
Precisely. That’s the only way it will stick. It has to seem self-generated.
Eames, I am impressed.
Your condescension, as always, is much appreciated, Arthur, thank you.
Were you going under on your own?
No, no, I was just, uh, running some experiments.
I didn’t realize anyone was here, so…
Yeah, I was just, I was working on my totem, actually.
Here, let me take a look.
So you’re learning, huh?
An elegant solution for keeping track of reality.
Was it your idea? No, it was, uh, It was Mal’s, actually. This…
This one was hers. She would spin it in the dream and it would never topple.
Just spin and spin.
Arthur told me she passed away.
How are the mazes coming along?
Each level relates to the part of the subject’s subconscious…
…that we are trying to access.
So I’m making the bottom level a hospital, so Fischer will bring his father.
You know, l… Actually, I have a question about this layout.
No, no, no. Don’t show me specifics. Only the dreamer should know the layout.
Why is that so important?
In case one of us brings in our projections.
We don’t want them knowing the details of the maze.
You mean in case you bring Mal in.
You can’t keep her out, can you?
Right. You can’t build…
…because if you know the maze, then she knows it.
Well, she’d sabotage the whole operation.
Cobb, do the others know? No. No, they don’t.
You’ve gotta warn them if this is getting worse.
No one said it’s getting worse.
I need to get home. That’s all I care about right now.
Why can’t you go home?
Because they think I killed her.
Thank you. For what?
For not asking whether I did.
“I will split up my father’s empire.”
Now, this is obviously an idea that Robert himself would choose to reject…
…which is why we need to plant it deep in his subconscious.
The subconscious is motivated by emotion, right? Not reason.
We need to find a way to translate this into an emotional concept.
How do you translate business strategy into emotion?
That’s what we’re here to figure out. Robert’s relationship with his father is stressed, to say the least. Can we run with that?
We suggest breaking up his father’s company as a “screw you” to the old man.
No, because I think positive emotion trumps negative emotion every time.
We all yearn for reconciliation, for catharsis.
We need Robert Fischer to have a positive emotional reaction to all this.
All right, well, try this. Um “My father accepts that I want to create for myself, not follow in his footsteps.”
That might work.
Might? We’re gonna need to do a little better than “might.”
Thank you for your contribution, Arthur.
Forgive me for wanting a little specificity, Eames.
Specificity?
Inception’s not about being specific.
When we get inside his mind, we’re gonna have to work with what we find.
On the top level, we open up his relationship with his father…
…and say, “I will not follow in my father’s footsteps.”
Then the next level down, we feed him, “I will create something for myself.”
Then, by the time we hit the bottom level, we bring out the big guns.
“My father doesn’t want me to be him” Exactly.
Three layers down, the dreams are gonna collapse with the slightest disturbance.
Sedation.
For sleep stable enough to create three layers of dreaming…
…we’ll have to combine it with an extremely powerful sedative.
Good night.
The compound we’ll be using to share the dream…
…creates a clear connection between dreamers…
…whilst accelerating brain function. In other words, more time on each level.
Brain function in the dream will be about 20 times normal.
And when you enter a dream within that dream, the effect is compounded.
It’s three dreams, that’s 10 hours times 20…
Math was never my strong subject. How much time is that?
It’s a week, the first level down.
Six months the second level down, and the third level…
That’s 10 years.
Who’d wanna be stuck in a dream for 10 years?
Depends on the dream.
So once we’ve made the plant, how do we get out?
I’m hoping you have something more elegant than shooting me in the head.
A kick. What’s a kick?
This, Ariadne, would be a kick.
It’s that feeling of falling you get that jolts you awake.
Snaps you out of the dream. We gonna feel a kick with this sedation?
That’s the clever part.
I customized the sedative to leave inner-ear function unimpaired.
That way, however deep the sleep, the sleeper still feels falling.
Or tipping.
The trick is to synchronize a kick that can penetrate all three levels.
We could use a musical countdown to synchronize the different kicks.
He hasn’t got any surgery scheduled, no dental, nothing.
Wasn’t he supposed to have a knee operation?
Nothing. Nothing that they’ll put him under for, anyway. And we need, We need at least a good 10 hours.
Sydney to Los Angeles.
One of the longest flights in the world. He makes it every two weeks.
He must be flying private, then.
Not if there were unexpected maintenance with his plane.
It would have to be a 747. Why’s that?
On a 747, the pilot’s up top…
…the first-class cabin’s in the nose, so no one would walk through.
You’d have to buy out the entire cabin and the first-class flight attendant.
I bought the airline.
It seemed neater.
Well, looks like we have our 10 hours.
Ariadne, Terrific work, by the way.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.