سرفصل های مهم
10بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
من دیدم که کیف رو دادی به یکی دیگه
مجبورم کردی بیخودی بهش شلیک کنم
یه کاری کردی ضربان قلبم به بالای ۱۳۰
برسه، هیچکس تاحالا این کارو نکرده بود
حتی زنم هم نتونسته بود این کارو بکنه
برای آیوز و تیمش یه عالمه گندکاری
گذاشتی که حالا باید جمعش کنن
انتقال گرما، معکوس شده بود
تو شاید اولین مورد سرمازدگی
در اثر انفجار گازولین، در تاریخ باشی
دیگه هیچی منو غافلگیر نمیکنه
داریم برمیگردیم به اسلو؟
توی یه کانتینر روتاس
اون، اون چیزی که دنبالش بود رو به دست آورد، نیل
دو دستی تقدیمش کردم
بهت هشدار دادم که
اتفاقی که افتاده، دیگه افتاده
الان میفهمم
ولی باور کردن حرفای کسی که حقیقت
رو ناقص میگه، سخته
این منصفانه نیست
تو قبل از اینکه ما باهم
آشنا بشیم، جزئی از این ماجرا بودی
برای پریا کار میکردی؟
نه
کی تو رو استخدام کرد، نیل؟
احتمالا الان هم این قضیه
رو بفهمی، برات فایدهای نداره
وقتی این قضایا تموم شد، اگه هنوز
،زنده بودیم، و هنوز برات مهم بود
اونوقت داستان زندگیمو برات
تعریف میکنم، باشه؟
شرمنده که تو رو هم قاطی
این قضایا کردم
باید بهم بگی قضیه چیه
ظاهرا نیل اینجا بیشتر
از من میدونه
موفق باشی، رفیق
اگه به کت چیزی بگیم، باعث میشه که
پریا بهش به چشم تهدید نگاه کنه
به چشم پریا، اون همین الانش
هم تهدید به حساب میاد
اون حق داره که بدونه چرا
ممکنه بمیره
من قراره بمیرم؟
اگه ما حرفی برای گفتن
داشته باشیم، نه
و داریم
تو کی هستی؟
بیا با مسائل ساده شروع کنیم
هر قانونی توی فیزیک
چیزی که دنبالش بودیم
توی کیف نیست
مابقی قسمتهای الگوریتم رو به مرکز انفجار بیارین
صدمه دیدی؟
الگوریتم چیه، نیل؟
پلوتونیوم ۲۴۱، یه قسمتی ازشه
یکی از ۹ قسمتش
یه فرمولیه که در قالب
فیزیکی در آورده شده
تا نشه کپی یا
مخابرهش کرد
یه جعبهی سیاه که فقط
یه کارآیی داره
که اون چیه؟
معکوس کردن.
ولی نه معکوس
کردن اشیا یا آدما
بلکه دنیای اطرافمون
نمیفهمم
در حالی که اونا آنتروپی اشیای
بیشتر و بیشتری رو معکوس میکنن
دو جهت زمان، بیشتر در هم تنیده میشن
ولی به این خاطر که محیط، لزوماً
توی جهتِ ما، در جریانه
ما بر اونا غلبه پیدا میکنیم
اونا همیشه دارن
مخالف جریان آب شنا میکنن
این، چیزیه که جونتو نجات داد
انفجار معکوس، داشت به
محیط فشار وارد میکرد
مثل شاشیدن توی باد میمونه
و الگوریتم میتونه جهت
اون باد رو عوض کنه
میتونه آنتروپی جهان رو معکوس کنه
و اگه این اتفاق بیفته، چی میشه؟
اوه
بازی تموم میشه
”بازی تموم میشه”.
میشه
یه کم دقیقتر بگی؟
هرکس و هرچیزی که تابهحال جان داشته
و زنده بوده، از بین میره.
بلافاصله
به قدر کافی دقیق بود؟
از جمله پسرم
هرچی بیشتر بخوابی، زودتر خوب میشی
توی کامیونیم
الان نباید دیگه زیاد طول بکشه
داشتم به این فکر میکردم
که ما اجداد اوناییم
اگه ما رو نابود کنن، باعث
نمیشه خودشونم نابود بشن؟
این ما رو به مسئلهی پارادوکس
پدربزرگ میرسونه
چی چی؟
اگه به عقب برمیگشتی
،و پدربزرگت رو میکشتی
چطوری ممکن بود که به دنیا
بیای و این عمل رو مرتکب بشی؟
جوابش چیه؟
جوابی نداره.
پارادوکسه
ولی در آینده
اونهایی که قدرت دارن، مشخصاً
باورشون اینه که
میتونی بابابزرگت رو از پلهها بندازی پایین
چشمهاش رو از حدقه در بیاری
گلوش رو ببُری
و عواقبی هم برات در پیش نیست
ممکنه حق با اونا باشه؟
مهم نیست
بهرحال به این قضیه باور دارن
برای همین میخوان
ما رو نابود کنن
میشه حالا بخوابم؟
نه.
به یه چیز دیگه هم فکر کردم
عالیه
برعکس بودنِ جریان زمان
بودنِ ما، الان، در اینجا، به این معنی نیست
که اون اتفاق هیچوقت قرار نیست بیفته؟
و اینکه جلوشون رو میگیریم؟
اگه خوشبینانهش رو بخوایم حساب کنیم، من میگم این حرفت درسته
بدبینانه چی؟
توی تئوری جهانهای موازی
نمیتونیم رابطهی
بین خودآگاهی و
واقعیتهای چندگانه رو بفهمیم
هنوز سرت درد نگرفته؟
چرا
سعی کن بخوابی
لعنتی
ما رو نبردن داخل
حالا چی کار کنیم؟
از رخنهی امنیتی استفاده میکنیم
از هرج و مرجی که درست بعد از برخورد به وجود میاد.
آماده شو
اون به قدری حالش خوب شده که بتونه بیاد؟
نمیدونم
من قبلا این کارو نکردم
آتشنشانها اونجان
تو در طی هرج و مرج، کت رو از اون وسط رد کن
من ترتیب افراد سیتور رو میدم و
کنترل خزانه رو به دست میگیرم
بعدش بیارش داخل
دستت چطوره؟
خوب نیست
به محض اینکه صدای موتورها
رو شنیدیم، حرکت میکنیم
صبر کن، صبر کن
چیه؟
خونریزی داری
خیلی خب، بذار یه نگاه بندازم
آمادهای؟
همین جا وایسا.
من میرم داخل
زود باش
برو، برو، برو
برو
متن انگلیسی بخش
I saw the handoff.
You made me shoot her for nothing.
You did get my pulse above 130,
no one’s done that before.
Not even my wife.
You left Ives and his
team a hell of a cleanup.
Heat transfer was reversed.
You might be the first case of hypothermia
from a gasoline explosion in history.
At this point, nothing surprises.
We’re headed back to Oslo?
In a Rotas shipping container.
He’s got the material, Neil.
I handed it to him on a plate.
I warned you.
What’s happened’s happened.
I get it now.
But it’s hard to take things on trust
from people speaking half-truths.
That’s not fair.
You were a part of this
before we met.
Were you working for Priya?
No.
Who recruited you, Neil?
It can’t possibly do you any
good to know that right now.
When this is over, if we’re still
standing, and you still care,
then you can hear
my life story, okay?
I’m sorry I involved you.
You need to tell me
what’s going on.
Apparently Neil here knows
more about it than I do.
Good luck, pal.
By telling Kat anything,
we’re compromising her in Priya’s eyes.
In Priya’s eyes,
she’s already compromised.
She has the right to know
why she might die.
Am I gonna die?
Not if we have something
to say about it.
And we do.
Who are you?
Let’s start with the simple stuff.
Every law of physics.
The material’s not in the case.
Get the other sections of the
algorithm to the hypocenter.
You injured?
What’s the algorithm, Neil?
241 is one section of it.
One out of nine.
It’s a formula
rendered into physical form
so it can’t be copied
or communicated.
It’s a black box
with one function.
Which is?
Inversion.
But not objects
or peoples.
The world around us.
I don’t understand.
As they invert the entropy
of more and more objects,
the two directions of time are becoming more intertwined.
But because the environment
essentially flows in our direction.
we dominate.
They’re always
swimming upstream.
It’s what saved your life.
Inverted explosion was pushing
against the environment.
Pissing in the wind.
And the algorithm can
change the direction of that wind.
It can invert the entropy of the world.
And if that happens?
Oh.
End of play.
“End of play.
” Can you be
a little more precise?
Everyone and everything that’s ever
lived, destroyed.
Instantly.
Precise enough?
Including my son.
The more you sleep, the faster you’ll heal.
On a truck.
Shouldn’t be long now.
I’ve been thinking.
We’re their ancestors.
If they destroy us,
won’t that destroy them?
This brings us
to the grandfather paradox.
The what?
If you went back in time
and killed your own grandfather,
how could you have been born
to commit the act?
What’s the answer?
There’s no answer.
It’s a paradox.
But in the future,
those in power clearly believe
that you can
kick grandpa down the stairs,
gouge his eyes out,
slit his throat,
without consequence.
Could they be right?
Doesn’t matter.
They believe it.
So they’re willing
to destroy us.
Can I go back to sleep now?
No.
I thought of something else.
Great.
This reversing the flow of time.
Doesn’t us being here now
mean it never happens?
That we stop them?
Optimistically, I’d say that’s right.
Pessimistically?
In a parallel worlds theory,
we can’t know the relationship
between consciousness
and multiple realities.
Does your head hurt yet?
Yes.
Try to sleep.
Shit.
They didn’t take us inside.
What do we do?
We use the breach.
The chaos right after impact.
Get ready.
She healed enough?
I don’t know.
I’ve never done this before.
The fire crew’s there.
You take Kat through the breach,
I take care of Sator’s men
and secure the vault.
Then you bring her in.
How’s your arm?
Not good.
We move as soon as
we hear the engines.
Hold on, hold on.
What?
You’re bleeding.
All right, let me take a look at it.
Ready?
Wait here.
I’m going in.
Come on!
Go, go, go!
Go!
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.