7بخش

: انگاشته / بخش 7

7بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

چی میخوای؟

قراره راجع به امروز صحبت کنیم

نخیر

نه؟

حالا می‌بینیم

حتی برای یک لحظه فکر نکن

می‌تونی مثل بقیه زن‌ها با من رفتار کنی

و.

فکر می‌کنی چطوری.

با بقیه زن‌ها رفتار می‌کنم؟

بنظرت مجبورشون می‌کنم

باهام حرف بزنن؟

میخوای ساکت باشی مشکلی نیست

می‌تونی اینو گاز بگیری

حتی آدم پوچ و سستی مثل تو

نیاز به یک واکنش داره

این همه ترس و درد کافی نیست، آندری؟

من فقط همینا رو می‌تونم بهت بدم

همینم کافیه

چرا من رو ول نمی‌کنی؟

چون.

اگه من نمی‌تونم تو رو داشته باشم.

هیچکس دیگه‌ای هم نمی‌تونه

اگه بهم دست بزنی،

اونقدر بلند جیغ می‌کشم که صدام رو بشنوه

فکر می‌کنی میذارم دخالت کنه؟

اگه سعی کنه، اونوقت مجبوری بکشیش

و قرارتون تموم میشه

پس دست از سرم بردار

الان نه!

نود و هشت.

بعد یک همچین اتفاقی بد نیست

دم پنجره بود

کنجکاو بودم

چیزی که مال منه ربطی به تو نداره

تو کی هستی؟

چطوری اون اطلاعات راجع به

اپرا رو می‌دونستی؟

خودتم حاضر نیستی با کسی شریک بشی

که عرضه‌ی مامور شدن نداشته باشه

اصلا خود سی‌آی‌ای دو سوم مواد شکافت پذیر

توی بازار رو تامین می‌کنه

معمولا خریدارن، نه فروشنده

ولی ما توی یک دنیای تاریک و روشن زندگی می‌کنیم

از ویتمن بودن؟

قشنگه

هشدار بعدی یک گلوله توی مغزته

بیضه هام رو توی گلوم فرو نمی‌کنی؟

وقتی برای این کارها نمی‌مونه.

توی تالین

میخوام بری اونجا و

وولکاف هم توی تیمت باشه

نه

من اون ماده رو می‌دزدم

تو هم مزدم رو میدی

و همسرت مبادله رو انجام میده

من هیچوقت اون رو وارد کارم نمی‌کنم

آره، برای همین بهش اعتماد دارم

ببرینش به ساحل

چطوری باهات تماس بگیرم؟

نمیگیری

چطوری بهم پول می‌رسونی؟

اینطوری پلوتونیوم رو نگیری

چه اطلاعاتی از شمش طلا پیدا کردی؟

نه مُهری، نه شماره سریالی.

هیچی

چطوری؟

اینطوری که یک کپسول زمانی رو خاک می‌کنه،

مختصات محلش رو می‌فرسته

بعد از خاک در میارش و محتوای معکوسی که براش فرستاده شده رو برمیداره

ظاهرا در آن واحد اینکارو می‌کنن.

کجا خاک می‌کنش؟

یه جایی که تا چند قرن دیگه کشف نمیشه

از نمونه‌برداری از خاک چی دستگیرت شد؟

از شمال اروپا و آسیا بوده

و رادیواکتیو

هرچی از حمله‌ی اسلو باقی مونده

رو فرستادن اینجا

من چرا اینجام؟

به هیچکس دیگه‌ای برای ارزیابی

اون آثار اعتماد ندارم

وقتی کاروان به مرکز شهر رسید بهش حمله می‌کنیم.

نظرت چیه؟

شلوغه.

و ترافیک غیرقابل پیش‌بینیه

کمین کردن تقریبا غیرممکنه

درستشم همینه

از هوا کاروانشون رو تحت نظر دارن؟

با جی‌پس‌اس دنبالش می‌کنن.

اگه یک پیچ اشتباه بزنن، پلیس میاد

نیاز به تفنگ‌های بزرگ داریم

تفنگ‌هایی که بدون شلیک کردن

منظورمون رو برسونن

نیاز به یک ماشین سریع داریم که

به ظاهر سریع نباشه.

و چهارتا ماشین سنگین

باید باهم فرق بکنن

اتوبوس، مینی‌بوس، تریلی.

یکیشون باید ماشین آتشنشانی باشه

مهمتر از همه، از این عملیات

نباید هیچ ردی ثبت بشه

نه الکترونیکی،

نه کاغذی

نمیخوام بعد اینکه پلوتونیوم رو دزدیدیم

سیتور بهمون حمله کنه در جریان نبودنش تنها چیزیه

که ازمون حفاظت می‌کنه

می‌بینی، کت؟

چندتا از سوگلی‌هام

یکم سوختن، ولی بازم قابل استفاده‌ان.

موافقی؟

این توی حوزه تخصص من نیست

درسته

تو هیچوقت با این چیزا کار نداشتی

ولی اینجاست که دنیاهای ما باهم تلاقی می‌کنن

قضیه چیه، آندری؟

خودت خوب میدونی چیه، کت

این کار کثیف

که باهاش تونستم برات لباس بخرم

و پسرمون رو بفرستم مدرسه،

که فکر کردی می‌تونی با مذاکره دور بزنیش

کاروان تا ۱۰ دقیقه دیگه می‌رسه

وقت رفتنه

من هیچ‌جایی با اون نمیرم

منو ببین!

و بفهم.

که آدم با یک ببر مذاکره نمی‌کنه

آدم مسحور ببر میشه

تا زمانیکه ببر علیه‌اش بشه

و ذات واقعی و وحشیش رو حس کنه

بسه

تکون نخور

سبز.

دو دقیقه

منو نمی‌کشی

یکبار سعی کردم

من رو از روی قایق پرت کردی

نمی‌تونی منو با بی‌رحمی بکشی

من بی‌رحم نیستم، آندری

نه، ولی به اندازه کافی هم عصبانی نیستی

چون خشم تبدیل به ناامیدی میشه

و وقتی به چشم‌هات نگاه می‌کنم.

فقط ناامیدی می‌بینم

‫ای هرزه‌ی کینه‌توز!

تازه از سر ‫سفره‌ی منم نون میخوری

‫خیال می‌کردم آدم بهتری باشی

‫کافیه

متن انگلیسی بخش

What do you want?

We’re going to talk about today.

No, we’re not.

No?

We’ll see.

Don’t think for a second

you can treat melike you treat your other women.

And, uh.

how do you imagine.

I treat these other women, huh?

You think I force them

into conversation?

You wanna be quiet, fine.

You can bite down on that.

Even a soul as blank and brittle

as yours needs a response.

Is fear and pain enough, Andrei?

That’s all I have to offer you.

Well, that will have to do, then.

Why didn’t you just let me go?

Because.

if I can’t have you.

no one else can.

And if you touch me,

I scream so loud he hears.

You think I let him interfere?

If he tried, you’d have to kill him.

End of deal.

So you leave me alone.

Not now!

Ninety-eight.

Not bad for such exertion.

He was at the window.

I was curious.

My property shouldn’t concern you.

Who are you?

How do you come by your

information about the opera?

You wouldn’t do business with someone

who wasn’t savvy enough to be recruited.

Hell, the CIA provides two thirds

of the market for fissile material.

They’re usually buying, not selling.

But we do live in a twilight world.

Is that Whitman?

Pretty.

Next warning’s a bullet in the brain.

No balls in my throat?

There will be no time for such things.

in Tallinn.

You make your way there.

I want Volkov on your team.

No.

I spring the material.

You pay me off.

Your wife does the exchange.

I never involve her in my business.

Yeah, that’s why I trust her.

Put him ashore.

How do I contact you?

You don’t.

How do you advance me the funds?

Handle the plutonium better than that.

What did you find on the gold?

No franks, no mold marks.

Nothing.

How?

He buries his time capsule, transmits the location,

then digs it up to collect the

inverted materials they sent.

Seemingly instantaneous.

Where’s he bury it?

Some place that won’t be discovered for centuries.

What did the soil samples show?

Northern Europe, Asia.

Radioactive.

Everything salvaged from Oslo’s

been shipped here.

Why am I here?

I don’t trust anyone else

to assess the pieces.

Via convoy through downtown,

what’s the thinking?

Crowded.

Unpredictable traffic patterns.

It’s almost impossible to plan an ambush.

They have a point.

Is the convoy monitored from the air?

Tracked by GPS.

One wrong turn, in come the cavalry.

We need big guns.

Guns that make the point

without being fired.

We need a fast car that doesn’t

look fast.

Four heavy vehicles.

All different.

Bus, coach, 18-wheeler.

One of them has to be a fire truck.

Most of all, we have to set this

up with nothing in the record.

Nothing electronic,

nothing paper.

I don’t want Sator ambushing us

once we spring the material.

His ignorance is our only protection.

You see, Kat?

Some of my favorites.

Singed but, uh, salvageable,

wouldn’t you say?

That’s not my area of expertise.

Ah, that’s right.

You would never have anything to do with such things.

But this is where our worlds collide.

What is this, Andrei?

You know perfectly well what it is, Kat.

The filthy business

that put those clothes on your

back and our boy in his school,

that you thought you could negotiate your way around.

The convoy’s due downtown in ten.

Time to go.

I’m not going anywhere with him.

Look at me!

And understand,

you don’t negotiate with a tiger.

You admire a tiger

until he turns on you

and you feel its true fucking nature!

Don’t.

You stay right there.

Green.

Two minutes.

You are not going to kill me.

I already tried.

You pushed me off a boat.

You are not going to shoot me in cold blood.

My blood’s not cold, Andrei.

No, but you’re not angry enough.

Because anger scars over into despair.

I look in your eyes.

I see despair.

Vengeful bitch!

Living off me!

Thinking that you’re better!

Enough!

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.