13بخش

: هری پاتر و جام آتش / بخش 13

هری پاتر و جام آتش

14 بخش

13بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

حالت خوبه، پاتر؟

درد داره؟ اون رو ميگی؟

حالا ديگه نه خيلي

شايد بهتر باشه يه نگاه بهش بندازم

جام يه رمزتاز بود

يکي اون رو طلسم کرده بود

چه شکلي بود؟

اون چه شکلي بود؟ کي؟

لُرد سياه

در حضورش بودن چطوري بود؟

نمي دونم

انگار که توي يکي از خواب هام افتادم…

توي يکي از کابوس هام

بقيه هم بودن؟

توي قبرستون، بقيه هم بودن؟

من…

من فکر نمي کنم چيزي در مورد قبرستون گفته باشم پروفسور

“اژدهاها موجودات شگفت انگيزي هستن، مگه نه؟”

فکر کردي اون ساده لوح بيچاره تو رو به جنگل مي برد…

اگه من بهش نمي گفتم؟

فکر کردي سدريک ديگوري خودش مي تونست بهت بگه که تخم رو زير آب باز کني…

اگه من از همون اول بهش نگفته بودم؟

فکر کردي نويل لانگ باتم پخمه خان…

مي تونست علف آبشش زا رو بهت پيشنهاد کنه اگه من کتابي رو بهش نداده بودم…

که اون رو مستقيم راهنمايي کنه؟

از همون اول تو بودي تو اسم منو توي جام آتش انداختي

تو کرام رو افسون کردي ولي تو…

“ولي…ولي…”

تو بردي چون من اينکار رو کردم پاتر

تو امشب از قبرستون سر در آوردي چون برنامه ريزي شده بود

و حالا کار تموم شده

خوني که توي اين رگ ها جريان داره توي رگ هاي لُرد سياه هم جريان داره

تصور کن چه جايزه اي بهم ميده وقتي که بفهمه…

من يک بار براي هميشه…

هري پاتر کبير رو ساکت کردم

اکسپليارموس!

سوروس

خوبه، بخورش

مي دوني من کي هستم؟ آلبوس دامبلدور

تو الستور مودي هستي؟ هستي؟ نه

اون توي اين اتاقه؟ اون توي اين اتاقه؟

هري، از اونجا دور شو!

حالت خوبه الستور؟ متأسفم آلبوس

اين موديه. ولي پس اين؟

معجون مرکب

حالا ديگه مي دونيم کي از انبارت دزدي مي کرده، سوروس

يه دقيقه ي ديگه تو رو مياريم بيرون

هري!

بارتي کرواچ پسر

اگه تو مال خودت رو نشون بدي منم مال خودم رو نشون ميدم

دستت هري

مي دوني که اين معنيش چيه، مگه نه؟

اون برگشته

لُرد ولدمورت برگشته

متأسفم قربان نمي تونستم کاريش کنم

يه جغد به آزکابان بفرستيد فکر کنم يه زنداني گُم کرده باشن

من مثل يه قهرمان بر مي گردم شايد

شخصاً من که هيچوقت براي قهرمان ها وقت نداشتم

امروز اقرار مي کنيم…

که ضايعه ي واقعاً بزرگي داشتيم

سدريک ديگوري، همونطور که مي دونين…

بسيار سخت کوش…

بي اندازه با انصاف…

و از همه مهم تر…

ژيان، دوستي ژيان بود

حالا به نظرم، حق شماست که بدونين اون واقعاً چطور مُرد

در واقع…

سدريک ديگوري به قتل رسيد…

توسط لُرد ولدمورت!

وزارت سحر و جادو مخالف گفتن اين موضوع به شماست

اما نگفتن اين موضوع به نظر من توهين به خاطره ي اونه

حالا دردي…

که اين ضايعه ي وحشتناک در دل ما گذاشته به من يادآوري مي کند…

و به ما يادآوري مي کند…

که اگرچه ما از جاهاي مختلفي مي آييم و به زبان هاي مختلف صحبت مي کنيم…

قلب ما باهم مي تپد

در سلسله حوادث اخير…

همبستگي دوستانه اي که امسال ايجاد کرديم مهم تر از همه چيز است

يادتان باشد که سدريک ديگوري بيهوده نمُرد

يادتان باشد که…

ما از پسري تقدير مي کنيم که…

مهربان و راستگو…

و شجاع و درستکار بود درست تا آخرين لحظه

من هيچوقت از اين پرده ها خوشم نيومد

سال چهارمم اونا رو آتيش زدم

بر حسب اتفاق البته

من امسال تو رو در خطر بزرگي انداختم هري. متأسفم

پروفسور…

وقتي توي قبرستون بودم يه لحظه بود…

وقتي چوبدستي من و ولدمورت باهم ارتباط پيدا کردن

جادوي قبلي پيش

اون شب پدر و مادرت رو ديدي، مگه نه؟

اونا دوباره ظاهر شدن

هيچ طلسمي نمي تونه مُرده رو دوباره زنده کنه هري مطمئنم که اينو مي دوني

دوران تاريک و سياهي در پيش رو هست

به زودي بايد بين حقيقت و راحتي يکي رو انتخاب کنيم

اما اينو يادت باشه:

تو اينجا دوستاني داري

تنها نيستي

هرميون

اين مال توئه

برام نامه بنويس. قول بده

خداحافظ

متن انگلیسی بخش

Are you all right, Potter?

Does it hurt? That?

Not so much now.

Perhaps I’d better take a look at it.

The cup was a Portkey.

Someone had bewitched it.

What was it like?

What was he like?

Who?

The Dark Lord.

What was it like to stand in his presence?

I don’t know.

It was like I’d fallen into one of my dreams…

…into one of my nightmares.

Were there others?

In the graveyard, were there others?

I…

I don’t think I said anything about a graveyard, professor.

“Marvelous creatures, dragons, aren’t they?”

Did you think that miserable oaf would’ve led you into the woods…

…if I hadn’t suggested it?

Do you think Cedric Diggory would’ve told you to open the egg underwater…

…if I hadn’t told him first myself?

Did you think Neville Longbottom, the witless wonder…

…could’ve provided you with gillyweed if I hadn’t given him the book…

…that led him straight to it?

It was you from the beginning. You put my name in the Goblet of Fire.

You bewitched Krum, but you…

“But… But…”

You won because I made it so, Potter.

You ended up in that graveyard tonight because it was meant to be so.

And now the deed is done.

The blood that runs through these veins runs within the Dark Lord.

Imagine how he will reward me when he learns…

…that I have once and for all…

…silenced the great Harry Potter.

Expelliarmus!

Severus.

That’s it, take it.

Do you know who I am?

Albus Dumbledore.

Are you Alastor Moody? Are you?

No.

Is he in this room? Is he in this room?

Harry, away from there!

You all right, Alastor?

I’m sorry, Albus.

That’s Moody. But then who’s…?

Polyjuice Potion.

Now we know who’s been stealing from your stores, Severus.

We’ll get you up in a minute.

Harry!

Barty Crouch Junior.

I’ll show you mine if you show me yours.

Your arm, Harry.

You know what this means, don’t you?

He’s back.

Lord Voldemort has returned.

I’m sorry, sir. I couldn’t help it.

Send an owl to Azkaban. I think they’ll find they’re missing a prisoner.

I’ll be welcomed back like a hero.

Perhaps.

Personally, I’ve never had much time for heroes.

Today, we acknowledge…

…a really terrible loss.

Cedric Diggory was, as you all know…

…exceptionally hard-working…

…infinitely fair-minded…

…and, most importantly…

…a fierce, fierce friend.

Now, I think, therefore, you have the right to know exactly how he died.

You see…

…Cedric Diggory was murdered…

…by Lord Voldemort!

The Ministry of Magic does not wish me to tell you this.

But not to do so, I think, would be an insult to his memory.

Now, the pain…

…we all feel at this dreadful loss reminds me…

…and reminds us…

…that while we may come from different places and speak in different tongues…

…our hearts beat as one.

In light of recent events…

…the bonds of friendship we’ve made this year will be more important than ever.

Remember that, and Cedric Diggory will not have died in vain.

You remember that…

…and we’ll celebrate a boy who was…

…kind and honest…

…and brave and true, right to the very end.

I never liked these curtains.

Set them on fire in my fourth year.

By accident, of course.

I put you in terrible danger this year, Harry. I’m sorry.

Professor…

…when I was in the graveyard, there was a moment…

…when Voldemort’s wand and mine sort of connected.

Priori Incantatem.

You saw your parents that night, didn’t you?

They reappeared.

No spell can reawaken the dead, Harry. I trust you know that.

Dark and difficult times lie ahead.

Soon we must all face the choice between what is right and what is easy.

But remember this:

You have friends here.

You’re not alone.

Hermione.

This is for you.

Write to me. Promise.

Bye.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.