هری پاتر و جام آتش

14 بخش

4بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

بشينيد. لطفاً

حالا لحظه اي فرا رسيده که همه تون منتظرش بودين:

انتخاب قهرمانان

قهرمان دورمشترانگ ويکتور کرام هست

قهرمان بوباتون…

…فلور دلاکوره

قهرمان هاگوارتز، سدريک ديگوري!

عالي بود! حالا هر سه قهرمان ما انتخاب شدن

اما در آخر تنها يک نفر تاريخ رو رغم مي زنه

تنها يک نفر اين جام قهرمانان رو بالاي سر مي بره…

اين نماد پيروزي…

جام سه جادوگر!

هري پاتر

هري پاتر؟

نه. نه

هري پاتر!

برو ، هري

هري، بخاطر خدا

اون يه متقلبه!

حتي هنوز هفده سالش هم نشده

اين بي انصافيه، گفته باشم! فرانسوي هرزه

از نظر تو همه چيز يه توطئه ست!

ساکت! نمي تونم فکر کنم!

همه چيز يه توطئه ست! من اعتراض دارم

هري من اعتراض دارم!

هري، تو اسمت رو توي جام آتش انداختي؟

نه قربان از شاگردهاي بزرگتر خواستي…

که اين کار رو برات انجام بدن؟ نه قربان

کاملاً مطمئني؟ بله. بله قربان

خُب معلومه که داره دورغ ميگه به جهنم که ميگه!

جام آتش يه وسيله ي استثنايي قدرتمند جادوييه

فقط يه طلسم بطلان قوي استثنايي مي تونه اونو فريب بده

اين جادويي فراتر از آموخته هاي يه سال چهارمي هست

انگار خيلي در مورد اين موضوع فکر کردي، چشم باباقوري

خُب اين جزو شغل من بوده که مثل جادوگرهاي تبهکار فکر کنم، کارکاروف…

انگار يادت رفته

اين کمکي نمي کنه، الستور

مي ذاريمش به عهده ي تو، بارتي

قوانين مطلق هستن

جام آتش يه قرارداد جادويي تشکيل داده که باطل نميشه

آقاي پاتر چاره اي نداره

اون از امشب…

يک قهرمان سه جادوگره

اين اتفاقا نمي تونه ادامه پيدا کنه آلبوس

اول علامت شوم. حالا هم اين؟

منظورت چيه مينروا؟

همين جا تمومش کنيم

نذار پاتر مسابقه بده

شنيدي که بارتي چي گفت قوانين مشخص هستن

خُب، بارتي و قانون هاش به درک

و از کي تا حالا با وزارتخونه همکاري مي کني؟

جناب مدير، منم باور نمي کنم که اين حوادث کاملاً تصادفي باشن

هر چند، اگر بخوايم معناي حقيقي اين حوادث رو بفهميم…

شايد بهتر باشه بذاريم به مرور زمان…

راز اونا فاش بشه

چي؟ هيچ کاري نکنيم؟

به عنوان يه طعمه ازش استفاده کنيم؟

پاتر يه پسره، نه يه تيکه گوشت

منم با سوروس موافق هستم

الستور، از هري محافظت کن، باشه؟ مي تونم اين کار رو بکنم

ولي نذار بفهمه اون بايد به اندازه ي کافي نگران باشه…

وقتي بفهمه که چي در انتظارشه

اگرچه، همه ي ما هستيم

چطوري اين کار رو کردي؟

ولش کن. مهم نيست

البته شايد مي خواستي بهترين دوستت خودش بفهمه

بخوام تو چي رو بفهمي؟ خيلي هم خوب مي دوني چه مزخرفي رو

من نخواستم اين اتفاق بيفته رون

خُب؟

چقدر احمق هستي آره، اين منم

رون ويزلي دوست احمق هري پاتر

من اسمم رو توي اون جام ننداختم

من افتخار ابدي نمي خوام من فقط مي خوام…

ببين، من نمي دونم امشب چه اتفاقي افتاد…

و نمي دونم چرا

فقط اتفاق افتاد

باشه؟

برو گمشو

چه گروه چهار نفره جذابي

سلام

من ريتا اسکيتر هستم

گزارشگر پيام امروزم

اما معلومه که مي دونستين، مگه نه؟ اين شما هستين که ما نمي شناسيم

شما خبرهاي آبدار هستين

چه خصوصياتي زير اين گونه هاي سرخ کمين کرده؟

چه رازهايي زير بازوهاتون مخفي شده؟

آيا زير اين موها شجاعت نهفته ست؟

خلاصه، چه چيزي يه قهرمان رو خط مي زنه؟

“من، خودم و بنده” مي خوايم بدونيم گذشته از خواننده هاي بد اخلاقم

خُب، کي احساس مي کنه آماده ست؟

چطوره از کوچکترها شروع کنيم؟ عاليه

اينجا دنجه

اينجا انبار جارو هاست

بايد توي خونه احساس راحتي کني، پس

اشکالي که نداره از قلم پر تندنويس استفاده کنم، نه؟

اوه، نه

پس بهم بگو هري

کسي که اينجا نشسته، يه پسر دوازده ساله ست…

من چهارده سالمه. ببخشيد

که بايد با سه دانش آموز رقابت کنه…

يه پسر حساس بالغ تر از تو نيست…

اما افسون هايي رو بلده که تو توي عميق ترين روياهات هم نمي بيني

نگراني؟

من نمي دونم اصلاً در موردش فکر نکردم

به اون قلم توجه نکن

پس مطمئناً تو يه پسر دوازده ساله ي معمولي نيستي، مگه نه؟

چهارده ساله داستان افسانه ايت

فکر مي کني ضربه ي روحي گذشته ت…

تو رو وسوسه کرد که در همچين مسابقه ي خطرناکي داوطلب بشي؟

نه، من داوطلب نشدم

معلومه که نشدي

همه يه عصيانگر رو دوست دارن، هري

اون آخري رو خط بزن

در مورد پدر و مادرت اگه زنده بودن…

فکر مي کني چه احساسي داشتن؟

احساس غرور مي کردن؟ يا نگران بودن…

که از رفتارت پيداست که، منتهاي مراتب طبق آسيب شناختي به جلب توجه نياز داري…

يا بدتر از اون، آرزوي مرگ يک ديوانه؟

هي، من که چشم هام به خاطر تجسم گذشته م خيس نشده

متن انگلیسی بخش

Sit down. Please.

Now the moment you’ve all been waiting for:

The champion selection.

The Durmstrang champion is Viktor Krum.

The champion for Beauxbatons…

…is Fleur Delacour.

The Hogwarts champion, Cedric Diggory!

Excellent! We now have our three champions.

But in the end, only one will go down in history.

Only one will hoist this chalice of champions…

…this vessel of victory…

…the Triwizard Cup!

Harry Potter.

Harry Potter?

No. No.

Harry Potter!

Go on, Harry.

Harry, for goodness sake.

He’s a cheat!

He’s not even 17 yet!

It’s wrong, I tell you!

You French tart.

Everything is a conspiracy theory!

Quiet! I can’t think!

Everything is a conspiracy theory!

I protest.

Harry.

I protest!

Did you put your name in the Goblet of Fire?

No, sir.

Did you ask one of the older students…

…to do it for you?

No, sir.

You’re absolutely sure?

Yes. Yes, sir.

But of course he is lying.

The hell he is!

The Goblet of Fire is an exceptionally powerful magical object.

Only an exceptionally powerful Confundus Charm could’ve hoodwinked it.

Magic way beyond the talents of a fourth year.

You seem to have given this a fair bit of thought, Mad-Eye.

It was once my job to think as dark wizards do, Karkaroff…

…perhaps you remember.

This doesn’t help, Alastor.

Leave this to you, Barty.

The rules are absolute.

The Goblet of Fire constitutes a binding magical contract.

Mr. Potter has no choice.

He is, as of tonight…

…a Triwizard champion.

This can’t go on, Albus.

First the Dark Mark. Now this?

What do you suggest, Minerva?

Put an end to it.

Don’t let Potter compete.

You heard Barty. The rules are clear.

Well, the devil with Barty and his rules.

And since when did you accommodate the Ministry?

Headmaster, I, too, find it difficult to believe this mere coincidence.

However, if we are to truly discover the meaning of these events…

…perhaps we should, for the time being…

…let them unfold.

What…? Do nothing?

Offer him up as bait?

Potter is a boy, not a piece of meat.

I agree With Severus.

Alastor, keep an eye on Harry, will you?

I can do that.

Don’t let him know, though.

He must be anxious enough as it is…

…knowing what lies ahead.

Then again, we all are.

How did you do it?

Never mind. Doesn’t matter.

Might’ve let your best friend know, though.

Let you know what?

You know bloody well what.

I didn’t ask for this to happen, Ron.

Okay?

You’re being stupid.

Yeah, that’s me.

Ron Weasley, Harry Potter’s stupid friend.

I didn’t put my name in that cup.

I don’t want eternal glory. I just wanna be…

Look, I don’t know what happened tonight…

…and I don’t know why.

It just did.

Okay?

Piss off.

What a charismatic quartet.

Hello.

I’m Rita Skeeter.

I write for the Daily Prophet.

But of course you know that, don’t you? It’s you we don’t know.

You’re the juicy news.

What quirks lurk beneath those rosy cheeks?

What mysteries do the muscles mask?

Does courage lie beneath those curls?

In short, what makes a champion tick?

“Me, Myself & l” want to know. Not to mention my rabid readers.

So who’s feeling up to sharing?

Shall we start with the youngest? Lovely.

This is cozy.

It’s a broom cupboard.

You should feel right at home, then.

Don’t mind if I use a Quick-Quotes Quill, do you?

No.

So tell me, Harry.

Here you sit, a mere boy of 12…

I’m 14. Sorry.

About to compete against three students…

…not only vastly more emotionally mature than yourself…

…but who have mastered spells that you wouldn’t attempt in your dizziest daydreams.

Concerned?

I don’t know. I haven’t really thought about it.

Just ignore the quill.

Then, of course, you’re no ordinary boy of 12, are you?

Fourteen.

Your story’s legend.

Do you think it was the trauma of your past…

…that made you so keen to enter such a dangerous tournament?

No, I didn’t enter.

Of course you didn’t.

Everyone loves a rebel, Harry.

Scratch that last.

Speaking of your parents, were they alive…

…how do you think they’d feel?

Proud? Or concerned…

…that your attitude shows, at best, a pathological need for attention…

…at worst, a psychotic death wish?

Hey, my eyes aren’t “glistening with the ghosts of my past.”

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.