14بخش

: ستیغ جهنمی / بخش 14

14بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

ترجمه‌ی بخش

تمام مدت داشتم دعا میکردم

تازه شروع به دعا کرده بود لطفا بزار یکی دیگه رو هم نجات بدم

وقتی یکی رو گرفتم، گفتم “ باشه، بزار یکی دیگه رو هم نجات بدم”ّ

من به همه میگم که سعی در تغییر ایمان یه نفر اشتباهه

برام مهم نیست ارتش باشه یا هرچی

وقتی به یه چیزی ایمان دارید شوخی بردار نیست

همینه که هستید

با وجود اینکه درمورد حمل اسلحه بهش اون حرفها رو زدم

اینکه هیچوقت نمیخوام کنارم باشه مگه با یه تفنگ

ولی بعد از مدتی

فهمیدم که اون شجاعترین مردی بود که دیدم

و بعد که حتی جون خودم رو هم نجات داد،

از همه جالب تر بود

خون از صورتش چکه میکرد

اونموقع بود که پزشک رو صدا کرد

من قمقه‌ی آبم و نوارزخم در درآوردم

و صورتش رو شستم و وقتی که روی چشماش رو تمیز کردم اشکهاش ور دیدم

مرد، چشماش روشن شد

گفت فکر میکردم کور شدم

و اون لحظه و اون لبخند برام از همه چیز بهتر بود

از این بهتر نمیشد پاداش بگیرم

دزموند، در مارس‌۲۰۰۶ در سن هشتاد‌و‌هفت سالگی در گذشت.

متن انگلیسی بخش

I was praying the whole time.

I just kept praying, “Lord, please help me get one more.”

When I got this, I said, “Lord, please help me get one more.”

I would say anyone is wrong to try to compromise somebody’s conviction.

I don’t care whether it’s army or what it is.

When you own a conviction, that is not a joke.

That’s what you are.

Even though I said those things to him in regard to carrying a rifle,

then he would never be by my damn side at all unless he had a rifle.

But then, in the long run,

finding out that he was one of the bravest persons alive.

And then to have him end up saving my life

was the irony of the whole thing.

Blood had run down into the fella’s face and eyes.

He was laying there just groaning and calling for a medic.

I took water from my canteen, got some bandage, and I washed his face.

And when I, was washing his eyes, his eyes came open.

Man, he just lit up.

He says, “I thought I was blind.”

And if I hadn’t got anything more out of the war

than that smile he gave me, I’d have been well repaid.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.