15بخش

: هری پاتر و جام آتش / بخش 15

15بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

ترجمه‌ی بخش

!هري

. بارتي کرواچ پسر

اگه تو مال خودت رو نشون بدي . منم مال خودم رو نشون ميدم

. دستت ، هري

مي دوني که اين معنيش چيه ، مگه نه؟

. اون برگشته

. لُرد ولدمورت برگشته

. متأسفم ، قربان . نمي تونستم کاريش کنم

. يه جغد به آزکابان بفرستيد . فکر کنم يه زنداني گُم کرده باشن

. من مثل يه قهرمان بر مي گردم . شايد -

. شخصاً ، من که هيچوقت براي قهرمان ها وقت نداشتم

…امروز ، اقرار مي کنيم

. که ضايعه ي واقعاً بزرگي داشتيم…

…سدريک ديگوري ، همونطور که مي دونين

…بسيار سخت کوش…

…بي اندازه با انصاف…

…و ، از همه مهم تر…

. ژيان ، دوستي ژيان بود…

، حالا ، به نظرم ، حق شماست . که بدونين اون واقعاً چطور مُرد

…در واقع

…سدريک ديگوري به قتل رسيد…

!توسط لُرد ولدمورت…

. وزارت سحر و جادو مخالف گفتن اين موضوع به شماست

، اما نگفتن اين موضوع ، به نظر من . توهين به خاطره ي اونه

…حالا ، دردي

، که اين ضايعه ي وحشتناک در دل ما گذاشته… …به من يادآوري مي کند

…و به ما يادآوري مي کند…

که اگرچه ما از جاهاي مختلفي مي آييم… …و به زبان هاي مختلف صحبت مي کنيم

. قلب ما باهم مي تپد…

…در سلسله حوادث اخير

همبستگي دوستانه اي که امسال… . ايجاد کرديم مهم تر از همه چيز است

. يادتان باشد که ، سدريک ديگوري بيهوده نمُرد

…يادتان باشد که

…ما از پسري تقدير مي کنيم که…

…مهربان و راستگو…

. و شجاع و درستکار بود… . درست تا آخرين لحظه

. من هيچوقت از اين پرده ها خوشم نيومد

. سال چهارمم اونا رو آتيش زدم

. بر حسب اتفاق ، البته

من امسال تو رو در خطر بزرگي . انداختم ، هري . متأسفم

…پروفسور

، وقتي توي قبرستون بودم… …يه لحظه بود

. وقتي چوبدستي من و ولدمورت باهم ارتباط پيدا کردن…

. جادوي قبلي پيش

اون شب پدر و مادرت رو ديدي ، مگه نه؟

. اونا دوباره ظاهر شدن

. هيچ طلسمي نمي تونه مُرده رو دوباره زنده کنه ، هري . مطمئنم که اينو مي دوني

. دوران تاريک و سياهي در پيش رو هست

. به زودي بايد بين حقيقت و راحتي يکي رو انتخاب کنيم

: اما اينو يادت باشه

. تو اينجا دوستاني داري

. تنها نيستي

. هرميون

. اين مال توئه

. برام نامه بنويس . قول بده

. خداحافظ

فکر مي کنين ميشه ما يه سال آروم توي هاگوارتز داشته باشيم؟

. نه . نه -

. نه ، منم فکر نمي کردم . اوه ، خُب زندگي بدون چندتا اژدها چي ميشه؟

حالا ديگه همه چيز عوض ميشه ، مگه نه؟

. آره

. قول بدين تابستون برام نامه مي نويسين . هردوتون

. من نمي نويسم . مي دوني که نمي نويسم

هري مي نويسه ، مگه نه؟ . آره . هر هفته -

متن انگلیسی بخش

Harry!

Barty Crouch Junior.

Ill show you mine if you show me yours.

Your arm, Harry.

You know what this means, dont you?

Hes back.

Lord Voldemort has returned.

Im sorry, sir. I couldnt help it.

Send an owl to Azkaban. I think theyll find theyre missing a prisoner.

Ill be welcomed back like a hero. Perhaps.

Personally, Ive never had much time for heroes.

Today, we acknowledge…

…a really terrible loss.

Cedric Diggory was, as you all know…

…exceptionally hard-working…

…infinitely fair-minded…

…and, most importantly…

…a fierce, fierce friend.

Now, I think, therefore, you have the right to know exactly how he died.

You see…

…Cedric Diggory was murdered…

…by Lord Voldemort!

The Ministry of Magic does not wish me to tell you this.

But not to do so, I think, would be an insult to his memory.

Now, the pain…

…we all feel at this dreadful loss reminds me…

…and reminds us…

…that while we may come from different places and speak in different tongues…

…our hearts beat as one.

In light of recent events…

…the bonds of friendship weve made this year will be more important than ever.

Remember that, and Cedric Diggory will not have died in vain.

You remember that…

…and well celebrate a boy who was…

…kind and honest…

…and brave and true, right to the very end.

I never liked these curtains.

Set them on fire in my fourth year.

By accident, of course.

I put you in terrible danger this year, Harry. Im sorry.

Professor…

…when I was in the graveyard, there was a moment…

…when Voldemorts wand and mine sort of connected.

Priori Incantatem.

You saw your parents that night, didnt you?

They reappeared.

No spell can reawaken the dead, Harry. I trust you know that.

Dark and difficult times lie ahead.

Soon we must all face the choice between what is right and what is easy.

But remember this

You have friends here.

Youre not alone.

Hermione.

This is for you.

Write to me. Promise.

Bye.

Do you think well ever just have a quiet year at Hogwarts?

No. No.

No, I didnt think so. Oh, well. Whats life without a few dragons?

Everythings going to change now, isnt it?

Yes.

Promise youll write this summer. Both of you.

I wont. You know I wont.

Harry will, wont you? Yeah. Every week.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.