سرفصل های مهم
9بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
بهشون بگو آرتور ويزلي بدجوري زخمي شده
و فرزندانش به زودي با رمزتاز به اونجا ميان
بردنش آلبوس. نزديک بود ولي اونا فکر مي کردن مُرده
درضمن، لُرد سياه نتونسته اون رو به دست بياره
…اوه، خدا رو شکر. حالا ما بايد
به من نگاه کن!
چه بلايي داره سرم مياد؟
شما مي خواستين منو ببينيد، جناب مدير؟
اوه سوروس. متأسفانه نمي تونيم منتظر بمونيم. حتي تا صبح هم نمي تونيم صبر کنيم
اگه کاري نکنيم، همه مون در معرض خطر مي مونيم
به نظر ميرسه که ارتباطي بين ذهن لُرد سياه و ذهن تو وجود داره
هر چند تا اين لحظه آگاهي اون از اين ارتباط مشخص نيست
دعا کن هنوز با خبر نشده باشه
…منظورت اينه، که اگه اين موضوع رو بدونه، بعدش
مي تونه ذهن منو بخونه؟ بخونه، کنترل کنه
مختلش کنه
در گذشته، لُرد سياه اغلب از نفوذ به ذهن قربانيانش لذت مي برده، روياهايي براشون درست مي کرده که اونا رو با درد ديوانه کنه
تنها وقتي که آخرين ذره هاي درد رو به اونا مي چشاند
…و باعث ميشد با التماس تقاضاي مرگ کنن، بالاخره اونا رو مي کُشت
…استفاده ي درست از نيروي چفت شدگي
مي تونه کمک کنه که از دستيابي و نفوذ اون جلوگيري بشه
توي اين دروس، من سعي مي کنم که به ذهنت نفوذ کنم
تو هم سعي مي کني مانع من بشي
خودت رو آماده کن
له جي لي منس
تمرکز کن پاتر. حواست رو متمرکز کن
کريسمس مبارک
بفرماييد
بابايي برگشته
بشينين بچه ها، بشينين. خوبه. حالا هديه ها
و يه جعبه ي بزرگ و عالي براي رون يه جعبه ي بزرگ براي تو. و
فرد و جرج. بجنبين، بازش کنيد
مي خوام قيافه تون رو ببينم. آره
امتحانش کن. ممنون مامان. عاليه
سليقه ي اون بود راستش. آره. درسته. ممنونم مامان
پس بجنبين بچه ها. بياين اينجا رو خلوت کنيم
اوه هري، هري
بفرما
کريسمس مبارک. ممنون
خيلي خوشحالم که پيش مايي. ممنون
حالا نوبت باباست. اون رو بده به بابايي
ممنون. همه گيرشون اومد؟
فرد؟ جرج؟
هرميون. نوشيدني کريسمس
…به سلامتي آقاي هري پاتر
که اگه اون نبود، من اينجا نبودم
هري. هري
هري
خيلي خوشمزه ست. بازم از اينا مي خوام
بابا کريسمس پارسال رو يادت رفته
نمي فهمم چرا نمي خواي اونو بپوشي رونالد
مي دوني چرا، چون مثل احمق ها ميشم
نه اينکه هميشه نيستي رون
توله ي خبيث، با پررويي و وقاحت اونجا وايستاده
هري پاتر، همون پسريه که جلوي لرد سياه رو گرفت
معلومه که دوست گندزاده ها و خيانت کارهاست
…اگه فقط خانم بيچاره ي من مي دونست! کريچر
بسه ديگه خفه خون بخير. برو پي کارت
چشم قربان
کريچر براي اين زنده ست که در خونه ي خاندان اصيل بلک خدمت کنه
بابت اون متأسفم
حتي زماني که بچه بودم اون هيچوقت مهربون نبود
حداقل با من که مهربون نبود
چي، تو اينجا بزرگ شدي؟
اينجا خونه ي والدين منه
من به دامبلدور پيشنهاد کردم که اينجا رو قرارگاه محفل بکنه
شايد تنها کار مفيدي باشه که تونستم انجام بدم
اين شجره نامه ي خاندان بلک هست
اينم دختردايي ديوونه ي منه
از بيشترشون متنفر بودم
والدينم در مورد اصالت خانوادگي جنون داشتن
مادرم بعد از اينکه فرار کردم اسممو سوزوند
زن جالبي بود
اون موقع شانزده سالم بود
کجا رفتي؟
رفتم پيش پدرت
هميشه پاترها با خوش رويي از من پذيرايي مي کردن
خيلي از خصوصيات پدرت رو در تو مي بينم هري
واقعاً خيلي شبيه اون هستي
زياد مطمئن نيستم
…سيريوس، وقتي من
وقتي مي ديدم که ماره به آقاي ويزلي حمله مي کنه فقط اون چيزها رو تماشا نمي کردم
من خود ماره بودم
…و بعد از اون موقعي که توي دفتر دامبلدور بودم
…يه لحظه مي خواستم
اين ارتباطي که بين من و ولدمورت هست
اگه به خاطر اين باشه که من شبيه اون شدم چي؟
مرتب احساس مي کنم خيلي عصباني هستم
…و اگه بعد از اون همه اتفاق که برام افتاده
يه چيزيم شده باشه چي؟ اگه آدم بدي شده باشم چي؟
مي خوام با دقت به حرفام گوش بدي هري
تو آدم بدي نيستي
تو يه آدم خيلي خوب هستي که اتفاقات بدي برات افتاده
متوجهي؟
از اون گذشته، آدم هاي دنيا به دو دسته ي افراد خوب و افراد مرگ خوار تقسيم نميشن
همه ي ما خوبي ها و بدي هايي درونمون داريم
مهم اون قسمتي هست که ما به انتخاب خودمون ازش استفاده مي کنيم
در واقع اين شخصيت ماست
هري، وقت رفتنه
وقتي همه چيز تموم شد ما يه خانواده ي درست و حسابي ميشيم
حالا مي بيني
واقعاً؟
هري. هري
هاگريد برگشته
متأسفم
اين آخرين باره که اينو بهت ميگم
بهت دستور ميدم بهم بگي کجا بودي؟
مگه بهت نگفتم. رفته بودم حال و هوايي عوض کنم
حال و هوا؟
آره. به يه ذره هواي تازه احتياج داشتم، مي دوني
اوه بله. براي يه شکاربان دسترسي به هواي تازه کار مشکليه
اگه من جاي تو بودم فکر برگشتن رو از سرم بيرون مي کردم
راستش، زحمت باز کردن چمدون ها رو هم به خودم نمي دادم
اين فوق سريه، خُب؟
دامبلدور منو فرستاده بود تا با غول ها مذاکره کنم
غول ها؟
پيداشون کردي؟
خُب راستش رو بخواي، پيدا کردنشون زياد سخت نيست. اونا خيلي گُنده هستن، مي دونين؟
سعي کردم که اونا رو متقاعد کنم که طرف ما بشن
ولي اين فقط من نبودم که مي خواست اونا رو جذب کنه
مرگ خوارها؟ آره
مي خواستن اونا رو ترغيب کنن که به اسمشونبر بپيوندن
موفق شدن؟ من پيغام دامبلدور رو به غول ها دادم
به گمونم بعضي از اونا يادشون بود که دامبلدور ازشون حمايت کرده
به گمونم
و اين بلا رو سرت آوردن؟
معلومه که نه
اوه، بيا بگيرش سگ احمق
هواي بيرون داره عوض ميشه
درست مثل دفعه ي قبل
داره طوفان ميشه هري
بهتره وقتي به اينجا ميرسه آماده باشيم
ما فرار ده زنداني فوق امنيتي را که در اولين ساعات شب گذشته صورت گرفت تأييد مي کنيم
و البته، نخست وزير مشنگ ها را نيز از خطر آگاه کرديم
…ما به شدت مشکوکيم
…که اين فرار طراحي ش توسط مردی که تجربه فرار از آزکابان رو داره انجام شده
متن انگلیسی بخش
Tell them that Arthur Weasley is gravely injured…
…and his children will be arriving there soon by Portkey.
They’ve got him, Albus. It was close, but they think he’ll make it.
What’s more, the Dark Lord failed to acquire it.
Oh, thank goodness. Next we need to…
Look at me!
What’s happening to me?
You wished to see me, headmaster?
Oh, Severus. I’m afraid we can’t wait. Not even till the morning.
Otherwise, we’ll all be vulnerable.
It appears there’s a connection between the Dark Lords mind and your own.
Whether he is, as yet, aware of this connection is, for the moment, unclear.
Pray he remains ignorant.
You mean, if he knows about it, then…
… he’ll be able to read my mind? Read it, control it…
…unhinge it.
In the past, it was often the Dark Lord’s pleasure to invade the minds of his victims creating visions designed to torture them into madness.
Only after extracting the last exquisite ounce of agony…
…only when he had them literally begging for death, would he finally kill them.
Used properly, the power of Occlumency…
…will help shield you from access or influence.
In these lessons, I will attempt to penetrate your mind.
You will attempt to resist.
Prepare yourself.
Legilimens.
Concentrate, Potter. Focus.
Ho, ho, ho Merry Christmas.
Here we go.
Daddy’s back.
Sit down, everybody, sit down. That’s it. Now, presents.
And a nice big box for Ron. Big box for you. And…
Fred and George. Come on, open up.
I want to see your faces. Yes.
Try it on. Thanks, Mum. Its perfect.
Just what he wanted, actually. Yeah. Right. Thanks, Mum.
Come on, then, everybody. Let’s clear this away.
Oh, Harry, Harry.
There you are.
Happy Christmas. Thank you.
Lovely to have you with us. Thank you.
Now, Daddy. Pass that to Daddy.
Thank you. Has everybody got?
Fred? George?
Hermione. A Christmas toast.
To Mr. Harry Potter…
…without whom I would not be here.
Harry. Harry.
Harry.
That is delicious. I shall be needing some more of that.
Daddy, don’t forget last Christmas.
I can’t understand why you don’t want to wear it, Ronald.
I look like a bloody idiot, that’s why.
No more than usual, Ron.
Nasty brat, standing there as bold as brass.
Harry Potter, the boy who stopped the Dark Lord.
Friend of Mudblood’s and blood-traitor’s alike.
If my poor mistress only knew… Kreacher!
That’s enough of your bile. Away with you!
Of course, master.
Kreacher lives to serve the noble house of Black.
Sorry about that.
He never was very pleasant, even when I was a boy.
Not to me, anyway.
What, you grew up here?
This is my parent’s house.
I offered it to Dumbledore as headquarters for the Order.
About the only useful thing I’ve been able to do.
This is the Black family tree.
My deranged cousin.
I hated the lot of them.
My parents with their pure-blood mania.
My mother did that after I ran away.
Charming woman.
I was 16.
Where did you go?
Round your dads.
I was always welcome at the Potters.
I see him so much in you, Harry.
You are so very much alike.
I’m not so sure.
Sirius, when I was…
When I saw Mr. Weasley attacked, I wasn’t just watching.
I was the snake.
And afterwards, in Dumbledore’s office…
…there was a moment when I wanted to…
This connection between me and Voldemort.
What if the reason for it is that I am becoming more like him?
I just feel so angry all the time.
And what if, after everything that I’ve been through…
…somethings gone wrong inside me? What if I’m becoming bad?
I want you to listen to me very carefully, Harry.
You’re not a bad person.
You’re a very good person who bad things have happened to.
You understand?
Besides, the world isn’t split into good people and Death Eaters.
We’ve all got both light and dark inside of us.
What matters is the part we choose to act on.
That’s who we really are.
Harry, time to go.
When all this is over, we’ll be a proper family.
You’ll see.
Really?
Harry. Harry.
Hagrid’s back.
I’m sorry.
I will say this one last time.
I’m ordering you to tell me where you’ve been.
I told you. I’ve been away for my health.
Your health? Yeah. Bit of fresh air, you know.
Oh, yes. As gamekeeper, fresh air must be difficult to come by.
If I were you, I shouldn’t get too used to being back.
In fact, I mightn’t bother unpacking at all.
This is top-secret, right?
Dumbledore sent me to parley with the giants.
Giants?
You found them?
Well, they’re not that hard to find, to be perfectly honest. They’re so big, see?
I tried to convince them to join the cause.
But I wasn’t the only one that was trying to win them over.
Death Eaters? Yes.
Trying to persuade them to join You-Know-Who.
Did they? I gave them Dumbledore’s message.
Suppose some of them remember he was friendly to them. I suppose.
And they did this to you?
Not exactly, no.
Oh, go on, you have it, then, you dozy dog.
It’s changing out there.
Just like last time.
There’s a storm coming, Harry.
We’d all best be ready when she does.
We have confirmed that 10 high-security prisoners in the early hours of yesterday evening did escape.
And of course, the Muggle prime minister has been alerted to the danger.
We strongly suspect…
…that the breakout was engineered by a man with personal experience in escaping from Azkaban
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.