سرفصل های مهم
1بخش
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
باید می دونستم که شما اینجایین، پرفسور مک گونگال.
شب بخیر، پرفسور دامبلدور.
این شایعات حقیقت دارن، آلبوس؟
خیلی متأسفم، پرفسور.
خیر و شر.
و اون پسر؟
هاگرید داره اون رو میاره.
تو فکر میکنی هاگرید برای کاری به این مهمی قابل اعتماده؟
پرفسور،من به هاگرید اعتماد کامل دارم.
جناب پرفسور دامبلدور.
پرفسور مک گونگال.
مطمئن باشم که مشکلی پیش نیومده،هاگرید؟
نه آقا.
طفلک وقتی داشتیم از بالای بریستول رد می شدیم خوابش برد.
بیدارش نکردم.
بفرمایین.
آلبوس،واقعا فکر می کنی این درسته، که اون رو با این آدم ها تنها بگذاریم؟
من تمام روز اونا رو زیر نظر داشتم.
اونا بدترین مشنگ هایی هستن که تا به حال دیدم.
اونا واقعا تنها قوم و خویش اون هستن.
این پسر مشهور میشه.
تمام بچه های دنیامون اون رو می شناسن.
کاملاً درسته.
و به نفعشه که دور از این جنجال ها بزرگ بشه.
تا وقتی که آماده بشه.
ناراحت نباش هاگرید.
هرچی باشه این که یه خداحافظی واقعی نیست.
موفق باشی.
هری پاتر.
بلند شو.
بیدارشو!
حالا!
بیدارشو،پسرخاله!
می خوایم بریم باغ وحش.
روز تولدش،داره میاد.
تولدت مبارک، پسرم.
صبحونه رو حاضر کن
و چیزی رو هم نسوزون.
باشه،خاله پتونیا.
من می خوام همه چیز عالی باشه برای روز مخصوص دادلی.
زودباش دیگه!
قهوه من رو بیار،پسر.
باشه، عمو ورنون.
فوق العاده نیست، عزیزم؟
اینا چندتا هستن؟
سی و شش تا، خودم شماردم.
36، اما پارسال که 37 تا داشتم.
اما بعضی هاشون یکم بزرگتر از پارسال هستن.
برام مهم نیست چقدر بزرگن.
خب این کاریه که می کنیم.
هر وقت رفتیم بیرون دو تا کادوی دیگه برات می خریم.
چطوره، توپولی؟
توی باغ وحش خیلی خوش می گذره.
دلم می خواد هرچه زودتر برسیم.
دارم بهت هشدار می دم، پسر.
کافیه کار عجیبی بکنی، هر کاری.
اون وقت تا یه هفته از شام خبری نیست.
بشین.
یه کاری کن تکون بخوره.
تکون بخور!
تکون بخور!
اون خوابیده.
چه بی مزه س.
از بابت اون متأسفم.
اون نمی دونه که چقدر سخته این جا دراز بکشی و مردم رو تماشا کنی که صورت های زشتشون رو به شیشه فشار میدن.
می تونی صدای منو بشنوی؟
منظورم اینه که، من قبلا با هیچ ماری صحبت نکرده بودم.
تو اغلب.
تو اغلب با آدم ها حرف می زنی؟
تو اهل برمه هستی، نه؟
اون جا جای قشنگیه؟
تو خانواده ات رو از دست دادی؟
حالا فهمیدم.
درست مثل من.
من تا حالا پدر و مادرم رو ندیدم.
مامان، بابا، ببین این مار داره چی کار می کنه!
متشکرم.
خواهش می کنم.
مار!
مامان!
مامان!
کمکم کن!
پسرک عزیزم!
چطور رفتی اون تو؟
کی این کار رو کرد؟
چه جوری رفتی اون تو؟
اون جا مار نیست؟
همه چیز روبه راهه عزیزم.
تو رو از این لباس های وحشتناک بیرون میارم.
چه اتفاقی افتاد؟
قسم می خورم، نمی دونم.
یه لحظه شیشه اون جا بود و بعد غیبش زد، درست مثل جادو بود!
چیزی به اسم جادو وجود نداره!
متن انگلیسی بخش
I should’ve known that you would be here, Professor McGonagall.
Good evening, Professor Dumbledore.
Are the rumors true, Albus?
I’m afraid so, professor.
The good and the bad.
And the boy?
Hagrid is bringing him.
you think it’s wise to trust Hagrid with something as important as this?
Professor, I would trust Hagrid with my life.
Professor Dumbledore, sir.
Professor McGonagall.
No problems, I trust, Hagrid?
No, sir.
Little tyke fell asleep as we were flying over Bristol.
Try not to wake him.
There you go.
Albus do you really think it’s safe, leaving him with these people?
I’ve watched them all day.
They’re the worst sort of Muggles imaginable.
They really are The only family he has.
This boy will be famous.
There won’t be a child in our world who doesn’t know his name.
Exactly.
He’s far better off growing up away from all of that.
Until he’s ready.
There, there, Hagrid.
It’s not really goodbye, after all.
Good luck
Harry Potter.
Up.
Get up!
Now!
Wake up, cousin!
We’re going to the zoo!
Here he comes, the birthday boy.
Happy birthday, son.
Why don’t you just cook the breakfast.
And try not to burn anything.
Yes, Aunt Petunia.
I want everything to be perfect for my Dudley’s special day!
Hurry up!
Bring my coffee, boy.
Yes, Uncle Vernon.
Aren’t they wonderful, darling?
How many are there?
36, Counted them myself.
36, But last year, last year I had 37!
Yes, but some are quite a bit bigger than last year’s.
I don’t care how big they are!
This is what we’re going to do.
When we go out, we’re going to buy you two new presents.
How’s that, pumpkin?
It should be a lovely day at the zoo.
I’m really looking forward to it.
I’m warning you now, boy.
Any funny business, any at all
and you won’t have any meals for a week.
Get in.
Make it move.
Move!
Move!
He’s asleep!
He’s boring.
Sorry about him.
He doesn’t understand what it’s like, lying there, day after day watching people press their ugly faces in on you.
Can you hear me?
It’s just, I’ve never talked to a snake before.
Do you?
I mean, do you talk to people often?
You’re from Burma, aren’t you?
Was it nice there?
Do you miss your family?
I see.
That’s me as well.
I never knew my parents either.
Mummy, Dad, come here, you won’t believe what this snake is doing!
Thanks.
Anytime.
Snake!
Mum!
Mummy!
Help me!
My darling boy!
How did you get in there?
Who did this?
How did you get in there?
Is there a snake?
It’s all right, sweetheart.
We’ll get you out of these cold clothes.
What happened?
I swear, I don’t know!
One minuet the glass was there and then it was gone, like magic.
There’s no such thing as magic.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.