13بخش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

هاگرید، اون چیه؟

چیزی که براش اومدیم. می بینین؟

این خون تک شاخه. چند هفته پیش جسد یکی شون رو پیدا کردم.

حالا، این یکی رو بدجوری زخمیش کردن.

پس، وظیفه مون اینه که اون حیوون بیچاره رو پیدا کنیم.

رون، هرمیون، با من بیاین.

هری، تو با مالفوی برو.

باشه. پس فنگ با ما بیاد.

باشه. ولی بهت گفته باشم، اون خیلی بزدله.

صبر کن تا خبر به گوش پدرم برسه. این کار ها وظیفه مستخدم هاست.

اگه درست تو رو نمی شناختم، دراکو، فکر می کردم ترسیدی.

من نترسیدم، پاتر.

شنیدی؟

بیا، فنگ.

ترسیدم!

چی شده، فنگ؟

هری پاتر، تو باید از اینجا بری. موجودات زیادی اینجا هستن که تو رو می شناسن.

الان جنگل جای امنی نیست. مخصوصاً برای تو.

اون چیزی که منو از چنگش نجات دادی چی بود؟

یه موجود پلید. کشتن تک شاخ جنایت وحشتناکیه.

خوردن خون یه تک شاخ آدم رو زنده نگه می داره حتی اگه با مرگ فاصله ای نداشته باشه.

اما بهای وحشتناکی داره. کسی که یه موجود پاک رو می کشه…

از همون لحظه ای که به خونش لب می زنه، زندگیش ناقص می شه.

یه زندگی نفرین شده.

  • اما کی ممکنه این زندگی رو انتخاب کنه؟
  • کسی به فکرت نمی رسه؟

یعنی می خوای بگی اونی که این تک شاخ رو کشته…

اونی که داشت از خونش می خورد، ولدمورت بود؟

هیچ می دونی همین الان توی مدرسه تون چی مخفی شده، آقای پاتر؟

سنگ جادو!

هری!

سلام، فایرنز. می بینم که با آقای پاتر جوونمون آشنا شدی.

حالت خوبه، هری؟

هری پاتر، من همین جا ازت جدا می شم.

این جا در امانی. موفق باشی.

یعنی، اسمشونبر الان اون بیرون توی جنگله؟

ولی ضعیفه. با خون تک شاخ زنده س.

متوجه نشدین؟ ما اشتباه می کردیم.

اسنیپ اون سنگ رو برای خودش نمی خواست.

می خواد اونو به ولدمورت بده.

با اکسیر حیات، ولدمورت دوباره قدرتشو به دست میاره.

اون برمی گرده.

ولی اگه برگرده…

تو که فکر نمی کنی اون سعی کنه تو رو بکشه؟

اگه فرصت داشته باشه، همین امشب منو می کشه.

فکرش رو بکنین، من نگران امتحان نهایی معجون سازی هستم.

صبر کنین ببینم،

یه چیزی رو فراموش کردیم.

تنها جادوگری که ولدمورت ازش می ترسه کیه؟

دامبلدور.

تا وقتی که دامبلدور اینجا باشه، تو در امانی.

تا وقتی که دامبلدور اینجا باشه، دست کسی به تو نمی رسه.

شنیده بودم امتحانات نهایی هاگوارتز وحشتناکه، اما تقریباً لذت بخش بود.

از طرف خودت حرف بزن. چی شده، هری؟

  • زخمم. دائم درد می کنه.
  • قبلاً هم این طوری شده؟

  • نه این طوری.
  • شاید بهتر باشه به درمانگاه بری.

به نظر من این یه هشداره. یعنی این که خطر در راهه.

  • البته!
  • چی شده؟

این به نظرت عجیب نیست که هاگرید همیشه یه اژدها می خواسته…

… و یه غریبه پیداش می شه که اتفاقاً یکیش رو داره؟

یعنی، چند نفر این اطراف پیدا می شن که توی جیبشون تخم اژدها داشته باشن؟

چرا قبلاً متوجه نشده بودم؟

هاگرید، کی اون تخم اژدها رو بهت داد؟ اون چه شکلی بود؟

اصلاً صورتش رو ندیدم. کلاه شنلش رو برنداشت.

تو باید با این غریبه حرف زده باشی.

خب، می خواست بدونه از چه حیوونایی می تونم نگه داری کنم.

منم بهش گفتم، بعد از پشمالو، نگهداری از یه اژدها که کاری نداره

  • پشمالو توجهش رو جلب نکرد؟
  • معلومه که توجهش رو جلب کرد.

مگه یه آدم چند بار به یه سگ سه سر برمی خوره؟

اما من بهش گفتم، هر حیوونی یه شگردی داره که می تونه اونو رام کرد

مثلاً همین پشمالو. کافیه براش آهنگ بزنی بلافاصله می خوابه.

نباید اینو بهتون می گفتم.

دارین کجا می رین؟

ما باید پرفسور دامبلدور رو ببینیم.

فوراً!

متأسفم پرفسور دامبلدور اینجا نیستن.

یه نامه فوری از وزارت سحر و جادو براش اومد و فوراً به لندن رفت.

رفته؟

اما موضوع خیلی مهمه!

در مورد سنگ جادو!

  • شما از کجا…؟
  • یه نفر داره سعی می کنه اونو بدزده.

من نمی دونم شما سه نفر قضیه این سنگو از کجا فهمیدین، ولی مطمئن باشین از اون به خوبی محافظت میشه.

حالا میشه برگردین به خوابگاهتون؟

سریع.

اونی که هاگرید دیده غریبه نبوده. اسنیپ بوده.

یعنی اون می دونه چطور باید از جلوی پشمالو رد بشه.

  • با رفتن دامبلدور…
  • عصر به خیر.

سه نفر از اعضای گریفیندور…

در چنین روزی توی ساختمون چی کار می کنن؟

  • ما داشتیم…
  • بهتره حواستون رو جمع کنین.

بعضی ها فکر می کنن…

خیالاتی دارین.

متن انگلیسی بخش

Hagrid, what is that?

What we’re here for. See that?

That’s unicorn blood, that is. I found one dead a few weeks ago.

Now, this one’s been hurt bad by something.

So, it’s our job to go and find the poor beast.

Ron, Hermione, come with me.

And, Harry, you’ll go with Malfoy.

Okay. Then I get Fang.

Fine. Just so you know, he’s a bloody coward.

Wait till my father hears about this. This is servant’s stuff.

If I didn’t know better, I’d say you were scared.

I’m not scared, Potter.

Do you hear that?

Come on, Fang.

Scared!

What is it, Fang?

Harry Potter, you must leave. You are known to many creatures here.

The Forest is not safe at this time. Especially for you.

What was that thing you saved me from?

A monstrous creature. It is a terrible crime to slay a unicorn.

Drinking its blood will keep you alive even if you are an inch from death.

But at a terrible price. For you have slain something so pure…

…that the moment the blood touches your lips, you will have a half-life.

A cursed life.

  • Who would choose such a life? - Can you think of no one?

Do you mean to say that that thing that killed the unicorn…

…that was drinking its blood, that was Voldemort?

Do you know what is hidden in the school at this very moment?

The Philosopher’s Stone.

Harry!

Hello there, Firenze. See you’ve met our young Mr. Potter.

You all right there, Harry?

Harry Potter, this is where I leave you.

You’re safe now. Good luck.

You mean, You-Know-Who is out there right now in the Forest?

But he’s weak. He’s living off the unicorns.

Don’t you see? We had it wrong.

Snape doesn’t want the Stone for himself. He wants it for Voldemort.

With the Elixir of Life, Voldemort will be strong again.

He’ll come back.

But if he comes back…

…you don’t think he’ll try to kill you, do you?

If he’d had the chance, he might have tried tonight.

And to think I’ve been worrying about my Potions final.

Hang on a minute. We’re forgetting one thing.

Who’s the one wizard Voldemort always feared?

Dumbledore. As long as Dumbledore is around, Harry, you’re safe.

As long as Dumbledore is around, you can’t be touched.

I’d heard Hogwarts’ final exams were frightful, but I found that enjoyable.

Speak for yourself. All right there, Harry?

  • My scar. It keeps burning. - It’s happened before.

  • Not like this. - You should see the nurse.

I think it’s a warning. It means danger’s coming.

  • Of course! - What is it?

Isn’t it odd that what Hagrid wants more than anything is a dragon…

…and a stranger just happens to have one?

How many people wander around with dragon eggs?

Why didn’t I see it before?

Who gave you the egg? What did he look like?

I never saw his face. He kept his hood up.

You and this stranger must have talked.

He wanted to know what sort of creatures I looked after.

I said, “After Fluffy, a dragon’s gonna be no problem.”

  • Was he interested in Fluffy? - Of course he was interested.

How often do you come across a three-headed dog?

But I told him, “The trick with any beast is to know how to calm him.”

Take Fluffy, for example. Play him music and he falls straight to sleep.

I shouldn’t have told you that.

Where are you going?

We have to see Dumbledore. Immediately!

I’m afraid he’s not here.

He received an urgent owl from the Ministry of Magic and left.

He’s gone? But this is important!

This is about the Philosopher’s Stone!

  • How do you know? - Someone’s going to try and steal it.

I don’t know how you know, but I assure you it is well protected.

Now would you go back to your dormitories? Quietly.

That was no stranger Hagrid met. It was Snape.

Which means he knows how to get past Fluffy.

  • And with Dumbledore gone… - Good afternoon.

What would three young Gryffindors…

…be doing inside on a day like this?

  • We were just… - You ought to be careful.

People will think you’re…

…up to something.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.