Optional Interview with Writing Coach Daphne Gray-Grant
دوره: چگونه بیاموزیم / فصل: یادگیری چیست؟ / درس 14سرفصل های مهم
Optional Interview with Writing Coach Daphne Gray-Grant
توضیح مختصر
Interestingly Daphne says that she struggled with writers block during all of her years of newspapering and didn't address the problem until she started her own business. That's the part of the brain that's good at spelling and grammar and alphabetical order and sort of very specific tasks and when you're writing, you want to create. >> Well, this is very interesting because it's related to the techniques that brilliant Nobel Prize winning neuroscientist Santiago Ramr,Lr,n y Cajal used when he was trying to really understand what was going on at an anatomical level.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
دافنه گری گرانت در کسب و کار روزنامه بزرگ شد.
پدرش مالک هفتهنامهای در ونکوور کانادا بود.
در حین تحصیل در دبیرستان و کالج و چندسال پس از آن در آنجا کار کرد.
بعد از آن ویراستار ارشد در روزنامهای بزرگ شد و هشت سال آنجا کار کرد.
بعد از آن سه قلو حامله شد و با خود گفت که هنوز هیچ کاری نکرده است.
دلش میخواست که کارفرمای خودش باشد و این چنین «پابلیکیشن کوچ» متولد شد.
جالب است که دفنی میگوید با مشکل بنبست نویسندگی در تمامی سالهای کار در روزنامه روبهرو بوده و زمانی متوجه این مشکل شده که کسبوکار خودش را راه انداخته است.
او همچنین نویسندهی کتاب محبوب هشت و نیم گام برای بهتر و سریعتر نوشتن است.
در وبسایتش به آدرس www.publicationcoach.com هر هفته مجلهای به نام «پاور رایتینگ» منتشر میکند.
هفتگی، کوتاه، و بهتر از همه رایگان است.
من چندین سال است که مشترکش هستم و شما را هم به عضویتش تشویق میکنم.
ضمنا، باعث افتخار من است که به خاطر حضور دفنی در اینجا بهش خوشآمد بگم. دفنی تو مربی حرفهای نویسندگی هستی. در خصوص مشکلات بنبست نویسندگی خودت در گذشته بهم بگو.
خب، میدونی، مسألهی جالب برای من اینه که مشکل زیادی با نویسندگی داشتم، حتی زمانی که گزارشگری حرفهای در روزنامه بودم. شاید با خودت بگی چطور کسی که توی روزنامه کار میکنه دچار بنبست نویسندگی میشه؟ مگه نباید هر روز بنویسی؟ اما مسأله اینه که من ذاتا ویراستار بودم و زمانی که در روزنامه کار میکردم، خیلی کم مینوشتم و خیلی زیاد ویرایش میکردم. و عاشق ویراستاری بودم.
همیشه عاشق ویراستاری بودم و معدود دفعاتی که مجبور بودم برای روزنامه بنویسم
برام خیلی استرسآور و بینهایت دشوار بود.
فکر میکنم بخشیش به خاطر این بود که ویراستار بودم و تاحدودی شرمنده شده بودم که چه نویسندهی کندی هستم. اما به این خاطر هم بود که اون زمان ترفندها و تکنیکهایی که برای نویسندگی سریعتر، آسانتر، و بهتر لازم هست رو یاد نگرفته بودم. » خب، فکر میکنم در مورد بعضی از اون ترفندها با هم صحبت خواهیم کرد. و فکر میکنم یکی از روشهایی که میتونیم در موردشون صحبت کنیم اینه که چطوری نویسندگی رو به سه قلوها یاد دادی؟ از بعضی از اون ترفندها استفاده کردی؟
خب میدونی، من خیلی کارها به سه قلوها یاد دادم، الان ۲۰ سالشونه و همگی در دانشگاه هستن که عالیه.
خیلی با هم تفاوت دارن، متوجه نمیشی که خواهر و برادرن، سه قلو بودن که بماند. نمیدونم درسته اینجوری بگیم که من نوشتن رو بهشون یاد دادم یا نه، اما مطمئنا بعضی از ترفندها و تکنیکهایی که به مراجعینم یاد میدم به اونها هم یاد دادم و به نظرشون خیلی مفید بوده. » خب، بیا در مورد یکی از اون ترفندها صحبت کنیم. تو چطوری تفاوت میان روش پراکنده و روش متمرکز رو در هنگام نویسندگی توصیف میکنی؟
آره، این خیلی خیلی نکتهی مهمیه، چون برای من روش پراکنده روش خلاقانه یا نویسندگی هست. و روش متمرکز در واقع ذهن ویراستاری هست.
و یکی از بزرگترین اشتباهات که افراد زیادی هنگام نویسندگی انجام میدن این هست که سعی میکنن با ذهن ویراستاریشون بنویسن.
و مثالی که میزنم این هست که تصور کنین این دو بخش ِ متفاوت ذهنتون دو آدم متفاوت هستن، و بعد اینها رو سوار یک ماشین کنین. به نظرتون چی میشه؟ فقط یک نفر میتونه رانندگی کنه. پس اگر ذهن انتقادی یا متمرکزتون رانندگی کنه ذهن پراکندهتون اون عقب خوابش میبره. و این برای کسی که میخواد بنویسه مطلوب نیست.
باید ذهن پراکندهتون فعال و بیدار باشه، و زمان نویسندگی رانندگی با اون باشه. و یکی از تکنیکهایی که ازش استفاده میکنم تا به دیگران کمک کنم که از ذهن پراکندهشون استفاده کنن، نقشهبرداری ذهنی هست. نکتهی مهم در مورد نقشهبرداری ذهنی اینه که با نقشهبرداری واقعی کمی متفاوته و من چیز زیادی در مورد نقشهبرداری ذهنی نمیدونم چون تحصیلات آکادمیک نداشتم.
اما نقشهبرداری ذهنی که بهش خوشهبندی هم میگن و بعضیها ممکنه با اون اسم بشناسنش، اینه که یک تکه کاغذ برمیدارین و به صورت افقی نگهش میدارین، و این خیلی خیلی مهمه.
افقی نگهداشتن کاغذ ضروریه چون یک جورهایی باعث میشه ذهنتون رو آزاد کنه. و [ذهن] با خودش میگه، اوه، میتونم در هر جهتی پیش برم. اگر این کاغذ رو به صورت عمودی نگهدارین ذهنتون فکر میکنه که باید یه لیست یا بدتر از اون طرح کلی بنویسین
و من به خصوص به دانشجوها توصیه میکنم که قبل از نوشتن طرح کلی رو مشخص نکنین.
و میدونم این خلاف چیزیه که معلمهای انگلیسی سال دهم بهتون میگن انجام بدین، اما اگر بهش فکر کنین متوجه میشین که ایجاد طرح کلی ذهن متمرکزتون رو درگیر میکنه.
این بخشی از ذهنه که در املا و گرامر و ترتیب الفبایی و انجام وظایف بسیار مشخص خوبه، اما زمانی که میخواین بنویسین، باید خلق کنین. باید به چیزهای زیادی فکر کنین. باید ارتباطات جدیدی بسازین. و اینجاست که نیاز دارین از ذهن پراکنده استفاده کنین. خب برای نقشهبرداری ذهنی یک کاغذ برمیدارین، و به صورت افقی موضوع رو در مرکز صفحه مینویسین. بعد دورش دایره میکشین. و زمانی که اون دایره رو کشیدین، هر چیزی که به ذهنتون رسید رو مینویسین. چیزی که میخوام بگم و بعضیها فکر میکنن حال به هم زنه، اینه که این کار شبیه استفراغ کردن روی کاغذه.
پس خودتون رو نقد نکنین، روی هیچ کدوم از این ایدهها فکر نکنین و فقط بنویسیدشون. من چند سال پیش از نقشهبرداری ذهنی استفاده کردم و زمانی که نقشهبرداری ذهنی رو درس میدم ازش استفاده میکنم. و برای روز اول مدرسهی خودم انجامش دادم.
منظورم این نیست که روز اول مدرسه نقشهبرداری ذهنی انجام دادم. در مورد روز اول مدرسه نقشهبرداری ذهنی رو انجام دادم. پس روی مرکز کاغذ نوشتم روز اول مدرسه. و یکی از دلایلی که این موضوع رو انتخاب کردم این بود که این روز مشخصا یکی از نقاط مهم [زندگی] هست.
یکیش کلاس اول دبستانه، یکیش اول دبیرستان و یکیش دانشگاه
و در هر کدوم از این مقاطع یه روزی هست که روز اوله.
خب اینها رو نوشتم و میبینین که دور دایره خطهای کوتاهی کشیدم،
به این خاطر این کارو کردم که وقتی به نقشهی ذهنی نگاه میکنین بتونین به راحتی ببینیدش.
و بعد اگر نگاه کنین میبینین که کنار دایرهی بالا سمت راست
که توش نوشتم «کلاس اول» نوشتم نیش زنبور. خب نیش زنبور چه ربطی به روز اول مدرسه داره؟ خب، زمانی که به کلاس اول رفتم، روز اول مدرسه توی حیاط کنار مادرم ایستاده بودم که یه زنبور اومد و لبم رو نیش زد. هیچوقت هیچوقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم. برای من اولین روز مدرسه همیشه با خاطرهی نیش زنبور گره خورده اون هم درست روی لبم. تنها چیزی که باید بنویسم دو کلمه است: نیش زنبور. و بعد همهچیز به یادم میاد. میتونم دقیقا محلی که اون لحظه توی حیاط ایستاده بودم رو تصور کنم.
میتونم اون راهبه رو به یاد بیارم که اومد کنار من و برای چی این همه شلوغش کردی، چون داشتم گریه میکردم. خب میدونین، تقریبا شبیه یه فیلمه که میتونم توی ذهنم پخشش کنم، و همش با دو کلمه.
اکثرا وقتی از این موضوع حرف میزنم از من سؤال میشه که خب نقشهبرداری ذهنی میتونه برای داستاننویسی و همینطور خاطرات مفید باشه. اما برای نوشتن مطالب غیرداستانی چه فایدهای داره؟ و باید بگم که از نقشهبرداری ذهنی هر روز در نوشتن مطالب استفاده میکنم و تا به حال داستان ننوشتم. هیچوقت. یعنی کاملا برای نوشتن مطالب غیرداستانی ازش استفاده میکنم.
و کاری که میتونین انجام بدین اینه که هنگام مصاحبه با کسی اول یادداشتنویسی کنین، و بعد یادداشتها رو بذارین کنار و و باتوجه به حافظهتون از اون مصاحبه نقشهبرداری ذهنی رو انجام بدین. و چیزی که از همه جالبتره اینه که تضمین میکنم ذهنتون به خاطر میاره.
خب، برای دانشجویان دانشگاه، مسأله کمی متفاوتتره چون کمتر پیش میاد برین با مردم مصاحبه کنین
بیشتر اینجوریه که باید چندتا کتاب بخونین اما اینجا هم همون اصول کاربرد دارن.
اگر چیزی واقعا براتون جالب و مهم هست و برای تحقیقتون هم مهمه احتمالا به یادتون میمونه. و چیزهایی که از همه مهمترن بالا میان و روی ذهنتون شناور میشن. پس به یادشون میارین و اینجوری میتونین نقشهبرداری ذهنیشون رو انجام بدین.
خب، این خیلی جالبه چون شبیه تکنیکهایی هست که نابغهی برندهی نوبل، سانتیاگو رامون کاخال از اونها استفاده میکرد، زمانی که میخواست بفهمه که واقعا در ابعاد اتمی چه اتفاقی میفته.
خیلی به دقت با میکروسکوپ به سلولها نگاه میکرد و بعد سعی میکرد روی کاغذ شکلشون رو بکشه، و این کار رو بارها تکرار میکرد،
تا زمانی که هر چیزی که توی ذهنش مخفی شده بود، هنگام نگاه به سلولها با میکروسکوپ، در مقایسه با زمانی که میخواست اونها را روی کاغذ بکشه. پس به یک معنا، به نظر میرسه هدف تو این هست که به ایدههای کلیدیای که به نحوی در ذهنت منجمد شدن دست پیدا کنی، و برای این کار از تکنیک نقشهبرداری ذهنی استفاده میکنی. » خیلی خیلی خوب گفتی. آره، و میدونی، یه نکتهای برام جالبه. این روزها در حوزهی آموزش، فکر میکنم ارزش حافظه رو دست کم میگیریم. و میدونی، نظر تو رو نمیدونم اما من همهی شماره تلفنهام رو وارد گوشی کردم.
دیگه نباید برای نجات زندگیم شماره تلفنی رو حفظ باشم. و مردم دیگه شعر حفظ نمیکنن، و میدونی، خیلی چیزها وجود داره که زمانی بخشی از زندگی روزمره بودن، و بخشی از مدرسه بودن، ولی دیگه نیستن.
و فکر میکنم تنبلتر از اون هستیم که خودمون رو مجبور کنیم تا از حافظهمون استفاده کنیم. اما چیزی که در نقشهبرداری ذهنی خیلی برام جالبه، اینه که اگه چیزی براتون جالب یا مهم باشه، اون رو به یاد خواهید سپرد. حداقل تا اون اندازه به یادش میارین که نقشهبرداری ذهنیش رو انجام بدین. و بعد، میدونی، البته که به جایی میرسی که باید نقلقول بیاری، و البته که باید از درستیش مطمئن بشی. باید ۱۰۰ درصد ازش مطمئن بشی، یا برای نقلقول از کسی دیگه باید کلمه به کلمهش رو بررسی کنی. اما برای نقشهبرداری ذهنی، برای الهامدادن به خودتون برای نوشتن، نیازی به درستی ۱۰۰ درصد ندارین، فقط به الهام نیاز دارین. و به این خاطره که نقشهبرداری ذهنی اینقدر با ارزشه. » کاملا باهات موافقم. همینطور کاملا در مورد اهمیت حافظه باهات موافقم.
فکر میکنم کاری که انجام دادیم اینه، که به اشتباه [گفتیم حفظ کردن همیشه بده]، خب در مواردی که فقط چیزی رو حفظ میکنین بدون اینکه به معناش فکر کنین بده اما همه جا اینطور نیست
میگیم که حفظ کردن همیشه بده.
و این حرف واقعا درست نیست.
شاعران بزرگی گفتهاند که شعرها رو حفظ میکنن چون این کار کمک میکنه تا معنای اصلی شعر رو عمیقتر درک کنن.
و همین طور اینکه وقتی مثلا معادلهای رو حفظ میکنین. این کار به شما کمک میکنه تا معنای معادله رو درک کنین، و این چیزیه که معمولا نادیده گرفته میشه.
اما باید چیزی رو مطرح کنم که کمی پیش بهش اشاره کردی و اون این هست که زمانی که میخوایم وارد حالت پراکنده بشیم، و باید بگم که این فقط یه تشبیهه، چون ما هنوز نفهمیدیم که واقعا چه اتفاقی میفته.
اما، اون روشی که کمی از موضوع فاصله میگیری و در حالت تمرکز و دقت کامل نیستی،
و سعی میکنی روی کاغذ چیزی بنویسی،
و گاهی برای اینکه وارد حالت ویراستاری نشی بهترین کار اینه که صفحهنمایش رو با حوله یا یه چیز مشابه بپوشونی،
و این کار مانع از این میشه که برگردین و سعی کنین چیزی رو که تازه نوشتین ویرایش کنین.
کاملا درست میگی. میدونی این اشتباه شماره یکه. که بیشتر دانشجوها [انجام میدن]، و حتی به جز دانشجوها. این اشتباه مختص دانشجوها نیست. بیشتر نویسندههای تازهکار در زمان نوشتن میخوان ویرایش کنن. و میخوام بگم که این کار مثل اینه که بخوایم وقتی هنوز در حال خوردن هستیم میز رو تمیز کنیم.
این کار جواب نمیده و یکی از ترفندهایی که اگر چنین عادتی دارین پیشنهاد میکنم انجام بدین این هست که هنگام نوشتن مانیتور رو خاموش کنین.
البته برای انجام این کار باید تایپیست خوبی باشین اما اگر تایپیست خوبی هستین، مانیتور رو خاموش کنین و اگر اینکار خیلی سخته، یا مثلا وسیلهای دارین که نمیشه مانیتور رو جداگانه خاموش کنین، فقط یه حوله بندازین روش، و بنویسین بدون اینکه نگاه کنین.
خب، میدونی، من حدودا ۴۰ سال در حالی نوشتم،
که در همون حین سعی میکردم ویرایش کنم.
و این روش اینقدر غیرکاربردی و اینقدر بد بود، و اینقدر سرعت نوشتنم رو کند میکرد و نوشتن رو سخت و طاقتفرسا میکرد که در نهایت به خودم گفتم که باید این عادت رو ترک کنم. و بعد از اون از روش خاموش کردن مانیتور استفاده کردم. کارهای دیگهای رو هم امتحان کردم که اونا هم واقعا کمک کردن.
یه برنامهی خوبی هست،
که اینترنتیه و اسمش «بنویس یا بمیر» هست
write or die آدرسش اینه: writeordie.com
و اگر یه کم بیاین پایین قسمتی رو میبینین که توی اون باید تعداد کلماتی که میخواین تایپ کنین رو وارد کنین و همین طور محدودیت زمانی رو مشخص کنین. و بعد دکمهای رو کلیک میکنین که روش نوشته، یادم نمیاد چی روش نوشته، یه چیزی شبیه شروع (مترجم: دکمهی Try هست به معنی امتحان کن.)
و بعد یه صفحهی خالی بهتون نشون میده و شروع به نوشتن میکنین. و اتفاقی که همیشه میفته اینه که همهی ما چند کلمهای مینویسیم و متوقف میشیم و به فضا خیره میشیم و سعی میکنیم طرح چیزی که میخوایم بنویسیم رو مشخص کنیم. و نرمافزار متوجه میشه که ما تایپ نمیکنیم و بعد از چند ثانیه، فکر میکنم ۱۰ ثانیه، که تایپ نمیکنیم، صفحه نمایش قرمز میشه. و از نظر من مثل سرخ شدن صورته.
چون صفحهنمایش به جای شما خجالت میکشه. و هرچه بیشتر برای نوشتن معطل کنین قرمزتر و قرمزتر میشه.
من چند وقتی میشه که ازش استفاده نکردم و یادم نمیاد دقیقا چند ثانیه طول میکشه،
فرض کنیم ۲۰ ثانیه،
۲۰ ثانیه به شما وقت میده که اصلا چیزی ننویسین، و بعد یه صدای آزاردهنده پخش میشه.
گاهی وقتا گریهی بچهست، یا آژیر ماشین، یا موزیک دیسکوی دهه هفتادی. به خودتون بستگی داره که کدومش از همه بدتره. ولی این یه تکنیک بسیار هوشمندانهست برای اینکه بهتون یاد بده عادت نوشتن و ویرایش همزمان رو ترک کنین. من خودم از «بمیر یا بنویس» استفاده کردهم و فکر میکنم خیلی خیلی خوبه. از این رویکرد که باید ویراستاری رو از نویسندگی جدا کرد خیلی خوشم میاد.
برای من پیش اومده که گاهی ایدهای به ذهنم رسیده و و میخواستم که بنویسمش اما فکر کردم که خیلی بده،
و نمیتونم همچین چیزی رو بنویسم، و قبل از نوشتن توی ذهنم ویراستاری کردم، و وقتی دیگه این کارو نکردم، و گفتم باید این رو بنویسم، و [با خودم گفتم]
میدونم که خیلی بده، ولی همینه که هست،
و قراره روی کاغذ هم خیلی بد بشه.
خیلی متعجب میشم که بعدا که بهش نگاه میکنم، با خودم میگم
خودمونیم، اونقدرا که فکر میکردم بد نشده. در حقیقت، باعث شده شروع کنم و این خیلی خوبه.
بله بله. این مسأله برای خیلیها رخ میده. و باید بهت بگم که من مدرس نویسندگی هستم، الان چندین سال میشه،
و میتونم بهت بگم که وقتی با دیگران در مورد اون صدای آزاردهندهی ویراستاری که توی ذهنمونه صحبت میکنم، همه میگن این صدا رو میشنون.
به همهی ما یه چیز رو میگه، میگه چنین چیزی خوب نیست. رئیسم، معلمم و خوششون نمیاد. خستهکنندهست. خیلی خیلی بده. این صدا چیزهای منفی بیفایدهای به همهی ما میگه. ما همه همین مشکل رو داریم. و کاری که من انجام میدم، این هست که با این صدا صحبت میکنم.
و بهش میگم که میتونی چند دقیقه خفه شی؟ الان وقت ندارم که باهات حرف بزنم.
زمانی که دارم ویراستاری میکنم باهات حرف میزنم. اما الان دارم مینویسم، و اصلا وقت ندارم.
و اگر شما نسبت به این صدا آگاه باشین و باهاش حرف بزنین به جای اینکه بذارین توی سرتون ور ور کنه، شرایطتون خیلی بهتر میشه.
فکر میکنم تکنیک شماره یک برای مواجهه با این مشکل آگاهی از این اتفاق هست، و آگاهی از اینکه برای همه رخ میده و بعد انجام چند کار برای برطرف کردنش.
خب ازت خیلی تشکر میکنم دفنی،
حرفات خیلی مفید بوده، و یادآور خیلی خوبی بود، حتی برای من.
میخوام همه رو تشویق کنم که در مجلهی رایگان دفنی به این آدرس عضو بشن: www.publicationcoach.com
من خودم هم مشترکش هستم.
و شاید حتی نگاهی به کتاب هشت و نیم گام برای بهتر و سریعتر نوشتن داشته باشین، یا در دورهی ایمیلی دفنی به نام Extreme Writing Makeover عضو بشین. خب دوباره ازت تشکر میکنم دفنی و تا دیدار بعد خدانگهدار. » ممنونم بارب. از صحبت باهات خوشحال شدم.
متن انگلیسی درس
Daphne Gray-Grant grew up in the newspaper business.
Her father owned a struggling weekly paper in Vancouver, Canada.
While going to highschool and college she worked there until she graduated and for a few more years.
Then she became a senior editor at a large metropolitan daily where she worked for about eight years.
Following that she became pregnant with triplets and decided she still didn’t have nearly enough work.
She wanted to be self employed so, the Publication Coach was born.
Interestingly Daphne says that she struggled with writers block during all of her years of newspapering and didn’t address the problem until she started her own business.
She’s also the author of the popular book, Eight and a Half Steps to Writing Faster, Better.
Through her website, www.publicationcoach.com she offers the weekly newsletter, Power Writing.
It’s weekly, brief, and best of all, it’s free.
I’ve been a subscriber for years myself and I encourage you to sign up as well.
Meanwhile, it’s my great pleasure to welcome Daphne here today. Daphne you’re a professional writing coach. Tell me about your own past struggles with writer’s block.
Well, you know, the interesting thing for me is that I struggled enormously with writing, even when I was a professional reporter at a daily newspaper. Now you might think, how can someone who works at a daily newspaper have writer’s block? Didn’t you have to write every day? But the thing is, I was a born editor, and when I worked in newspapers, I did a little bit of writing and mostly editing. And I loved editing.
I’ve always loved editing and the few times when I had to write when I worked for the daily newspaper.
I found it very stressful and extremely difficult.
Partly I guess because I was an editor and so I was a little bit embarrassed about how slow a writer I was. But also because I hadn’t really learned the tricks and techniques I’ve since learned to make writing faster, easier and better.
Well, I think we’ll be talking about some of those tricks. And one of the ways I think that we might talk about that is just, how did you teach your triplets to write. Did you use some of those tricks?
Well, you know, I taught my triplets to do many things, they’re 20 years old now, and they’re all at university which is great.
They’re so different you’d barely know they were siblings, nevermind triplets. I don’t know whether it would be fair to say I taught them to write, but I certainly gave them some of the tricks and techniques I give my own clients, and they too have found them very helpful.
Well, let’s hone in on one of those tricks. I mean, how would you describe the difference between diffuse mode and focused mode when you’re thinking about and when it comes to writing?
Yeah, that’s, that’s a really, really important point because, for me the diffuse mode I call that the creative or writing mode. And the focus mode I call the editing brain.
And what, one of the big mistakes that many people make when they’re writing is they try to write with their editing brain.
And the metaphor I like to use is I say, imagine that these two different parts of your brain are like two different people, and now put them in a car. What do you know about that? Only one person can drive. So if you’re critical or focused brain is driving your diffused brain is asleep in the back seat. And that’s not what anyone wants when they’re writing.
You want your diffused brain to be active and awake, to be the one that’s driving when you’re writing. And so one of the techniques I like to use to help people engage their diffused brain is mind mapping. Now the important thing about mind mapping is its a little bit different from concept mapping and I don’t know too much about concept mapping because I’m not am academic myself.
But mind mapping, which is also called clustering, some people may know it by that name instead, is where you take a piece of paper and you turn it sideways and that’s really, really important.
Having the paper sideways is essential because what that does is that kind of liberates your brain. And it says oh, I can go off in any direction. If you, if you have the paper in the sort of standard 8/5 by 111 way, that going to make your brain think you need to write a list or worse, an outline.
And I really encourage students, in particular, not to outline before writing. And I know this flies in the face of what many Grade 10 English teachers will counsel you to do but the thing is, if you think about it, outlining engages your focused brain.
That’s the part of the brain that’s good at spelling and grammar and alphabetical order and sort of very specific tasks and when you’re writing, you want to create. You want to think of things. You want to make new connections. And that’s where you really need the diffused brain. So to mind map take that piece of paper, turn it sideways and write the topic in the center of the page. Then draw a circle around it. And once you’ve drawn that circle around it, then just write whatever springs into your brain. The thing I also like to say, and people find this a little bit gross sometimes, but I say its kind of like vomiting onto the page.
So, Don’t criticize yourself, don’t second guess any of those ideas that occurs to brain then write it down. So I did a mind map some years ago and I use this when I’m teaching mind mapping all the time. And I did it on the first day of school.
I, I don’t mean I wrote the mind map on the first day of school. I wrote the mind map about the first day of school. So what I wrote in the center of the page was first day of school. And part of the reason I picked this topic was because it breaks very neatly into some obvious marking points.
So one is grade one, one is high school, one is university.
So you can have different first days of school tied to those events.
So then I wrote those down and you’ll see I’ve marked them with little cross hatches.
I did that after the fact just so that when you look at the mind map you can see this easily.
And then if you look you’ll see next to the one I’ve marked grade one in the top right hand corner.
I’ve written the words bee sting. Now what does a bee sting have to do with a first day of grade one? Well, when I went to grade one, first day of school I’m standing in the school yard with my mother and I got stung on the lip by a bee. I will never ever forget that moment. For me first day of school will always be linked with being stung by a bee right there on the lip. So all I have to write is two words, bee sting. And everything comes back to me. I can picture the spot, the exact spot in the playground where I was standing.
I can remember the crabby old nun who came up to me and said what are you making such a big deal about because I was crying. You know, so its almost like a movie I can play in my own brain just based on those two words.
Now one of the questions I often get when I talk about this is people say well, I can see how mind mapping would be very useful for fiction and I can see how it might even be useful for memoire. But what does it have to do with non fiction? And I have to say that I use mind mapping everyday of my writing life and I have never written any fiction. Ever. So I use it entirely for non fiction.
And what you can do is when you interview someone and you take your notes, then you put the notes aside and you do the mind map based on your memory of that interview. And the things that are most interesting, I guarantee your brain will remember.
Now, for university students, the issue’s going to be a bit different because you’re, it’s less likely you’re gong to be interviewing a bunch of people. It’s more likely you’re going to be reading a bunch of books, but the same principle applies.
If there is something that is really interesting to you and important and integral to your research, you’re likely to remember that. And the things that are most important are going to float to the top of your memory. So you will remember them and then you can mind map about them.
Well, this is very interesting because it’s related to the techniques that brilliant Nobel Prize winning neuroscientist Santiago Ramon Cajal used when he was trying to really understand what was going on at an anatomical level.
He would look very carefully at the cells he was watching in his microscope, and then we would turn and he would try to draw them, and and he would draw and re-draw.
Until he, he had abstracted the key chunks that stuck in his memory from when he was looking at them with the camera, with the microscope, versus when he was trying to draw them on the page. So in some sense, it seems what you’re doing is, is to try and abstract the key ideas that have somehow crystalized in your mind through using the mind mapping technique.
That, that’s a really, really good way of putting it. Yeah, and, and, you know, it’s, it interests me. In terms of education these days, I think we are down playing a bit the value of memory. And, you know, I don’t know about you but I have all my phone numbers entered into my iPhone.
I don’t remember a phone number anymore to save my life. And, and people don’t memorize poetry anymore and, you know, there’s all sorts of things that used to be part of the regular day to day life and regular school life that aren’t there so much anymore.
And so I think we’re a little bit weary forcing ourselves to rely on our memory at all. But the thing that strikes me about mind mapping is that if something is interesting or important to you, you’re going to remember it. At least you’re going to remember it well enough to mind map it. And then, you know, of course when you get to the point where you have to do citations, of course you have to look it up. You have to get that 100% right, or you’re, you know, quoting someone else, you, you need to check it, word for word. But for doing the mind map, for inspiring yourself to write, you’re not needing that kind of 100% accuracy, you’re just needing the inspiration. And that’s what mind mapping is so valuable for.
I couldn’t agree more and I also couldn’t agree more about the importance of memory. I think what we’ve done is.
Mistakenly by, by thinking, well, memorization can be sometimes a bad thing if you’re just sitting there memorizing things without understanding them, but we’ve thrown the baby out with the bath water.
We’ve said memorization is always bad.
And that’s actually not true. I mean great poets have said memorize a poem because it helps you to, to understand the underlying meaning much more deeply.
And in the same way, when you memorize for example an equation. It can help you understand that poetic under tone that underlies the equation and, and that’s often lost.
But I have to bring out another something you’ve alluded to in the past, and that’s simply the idea of when you’re trying to get into that diffuse mode and I’m saying this a little bit metaphorically because we haven’t truly analyzed what’s going on.
But, but that, that mode where you’re stepping back a little bit and you’re not focusing completely and intently.
But and you’re trying to get something down on a page. That sometimes in order to avoid that editorial mode, the best thing to do is to cover up your screen with a, a towel or something like that.
And that, that helps prevent you from going back and trying to edit what you just wrote and just get it out onto the page.
Oh, absolutely. You know that is the number one mistake. That most students and you know, not even students. You don’t have to be a student to make this mistake. Most beginning writers make is they edit while they write. And I like to say that that’s kind of like trying to clear the table while you’re still eating dinner.
It just doesn’t work very well and one of the tricks I suggest to people if they’ve developed this habit is that they turn off their monitor while they’re writing.
So you, of course you need to be a touch typist to be able to do that, but if you are a touch typists, then turn of your monitor and if that feels to drastic, or if you have a Mac that doesn’t let you turn of your monitor separately, then just hang a towel over it, and write without looking at what you’re reading.
So, you know, I wrote for probably 40, more than 40, 40 years.
While I edited constantly while I wrote.
And that was so dysfunctional and so bad for me, and it slowed me down so much and made writing so difficult and traumatic that I finally made the decision that I had to break that habit. And so I started turning off my monitor. I tried some other things as well that also really helped.
There’s a great app. Up on the internet called write or die.
So it’s write or die dot com.
And if you scroll down that screen a little bit, then you’ll get to an area where you can enter the number of words you want to write and enter a time limit for yourself. And then you press a button that says, I can’t remember what it says, but something like start.
And then you get a blank screen and you start to write. And what happens is, what inevitably happens is we all, will write a few words and then we stop and we look off and stare into space while we’re trying to plan what to write next. And what happens is the software notices we’re not typing and after X number of seconds, I think it’s about 10 seconds, of not moving the keyboard at all then, the screen starts to pinken. And I like to compare it to a blush.
because the screen’s embarrassed for you. And it gets pinker and pinker and pinker the longer you go without writing.
And I haven’t timed this in a long time so I can’t remember exactly the time limit it gives you.
Let’s say it’s 20 seconds.
If you’ve gone 20 seconds without writing at all then you get a loud punishing noise.
So its either a crying baby, a car alarm, or 70’s disco music. I’ll leave it to you to decide which is worse. But its a, it’s a very clever technique for teaching you to break the habit of editing while you write.
I’ve used Write or Die myself and I think it does work very, very well. I love this approach of separating your editing from your actual writing.
For me, what I sometimes find is, when I’m out, I’ll think of something and I’m about to put it down, and then I think oh, that’s terrible.
I, I can’t write that and then I’m editing in my head before I’m writing and when I stop that, when I just say okay, I ought to get that out.
Hey, that’s terrible, but that’s the way it is.
It’s going to come out on the page terrible.
I’m so surprised later when I look back, and I find hey, you know what? That actually wasn’t as terrible as I thought.
In fact, it got me started and, and it’s pretty good.
Yes, yes. That, that happens to so many people.
and, and, you know, I have to tell you, I have, I’ve taught writing for so many years now.
I can tell you that when I talk to people about that nasty little editing voice that’s in the back of all our brains, we all have that voice and it says the same thing to all of us.
It says things like this is no good. My boss, or teacher, is going to hate this.
This is boring. This is really, really bad. The, that, that voice says really negative essentially unhelpful things to all of us. We’re all in the same boat. So what I like to do, is I like to talk back to that voice.
And I say things like, could you shut up for a minute? I don’t have time to talk right now.
I will talk to you when I’m editing. But I’m writing right now, I’m too busy.
And if you can be conscious of that voice and talk back to it rather than just let it yammer in your ear, then you are better off.
So I think the number one technique for dealing with that, is just recognizing that it’s happening, recognize, recognizing that it happens to everyone, and taking some steps to deal with it.
Well, I thank you so much, Daphne.
This was so useful, and a fantastic reminder, even for me.
I want to encourage everyone out there to please go ahead and explore signing up for your for Daphne’s free newsletter which is at www.publicationcoach.com. I’m a subscriber as well.
And maybe even take a look at her great book Eight and a Half Steps to writing Faster better or Daphne’s email course which is called “Extreme Writing Makeover”. So thank you so much again Daphne and we’ll see you on the flip side.
Thanks Barb. Nice talking to you.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.