سرفصل های مهم
بخش 01
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زوم»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی بخش
اسمگل!يکي گرفتم !
من يک ماهي گرفتم ،اسميگ. اسميگل !
بکشش بيرون . زود باش. زودباش .
زود باش.
بکشش بيرون .
¨ديگل ¨ !
¨ديگل ¨ !
¨ديگل ¨ .
اين رو بده به ما ، ¨ديگل ¨ ، عشق من .
چرا ؟
براي اينکه امروز روز تولدمه و اون رو مي خوام .
عزيز من .
اونها ما رو نفرين کردند .
قاتل .
اونها ما رو قاتل دونستند
اونا ما رو نفرين و رها کردند
¨گالوم¨.
¨گالوم¨.
¨گالوم¨.
و ما اشک ريختيم ، عزيز من .
ما براي تنهاييمون اشک ريختيم و غذاي سرد
براي ما خيلي لذيذه
و ما فقط مي تونستيم ماهي بگيريم
مزه اون خيلي مطبوعه
و ما مزه نان رو فراموش کرديم و صداي درختان و نرمي نسيم رو .
ما حتي اسم خودمون رو هم فراموش کرديم .
عزيز من .
بيدار شيد !
بيدار شيد !
بيدار شيد خواب آلوها !
ما بايد بريم ، بله .
ما بايد همين الان حرکت کنيم .
شما اصلاً خوابيديد ، آقاي ¨فرودو¨ ؟
من که تو هپلوت بودم .
بايد دير شده باشه .
نه .
اين طور نيست .
هنوز ظهر نشده .
روزها دارن همينجور تاريکتر ميشن .
زود باشيد !
بايد بريم ! وقت نداريم !
نه قبل از اينکه آقاي فرودو چيزي نخورده .
وقتي براي از دست دادن نداريم ، احمق .
بگيريد .
خودت پس چي ؟
اوه ، نه ، من گرسنه نيستم .
حداقل ، نه براي نون لمباس .
سم.
خيلي خب .
ما به اندازه کافي نان نداريم .
بايد خيلي مراقب باشيl وگر نه تمام مي شن .
¨شما مشغول خوردن بشيد ، آقاي ¨فرودو .
من جيره بنديش مي کنم .
بايد کافي باشن .
براي چي ؟
بازگشت به خونه .
بيايد ، ¨هابيت¨ ها .
خيلي نزديک شديم .
خيلي به ¨موردور¨ نزديک شديم .
اينجا جاي امني نيست .
شتاب کنيد .
خوبه .
بطور قطع براي ¨شاير¨ه .
¨برگ ¨لانگ باتم .
احساس مي کنم که برگشتم به گرين دراگون .
¨گرين دراگون¨.
يک ليوان آبجو توي دست منه .
پاهامو بعد از يه روز سخت کاری روي يه نيمکت گذاشتم .
فقط يه چيزي تو هيچوقت يک روز سخت کاري نداشتي .
خوش آمديد، سرورانم ¨به ¨ آيزنگارد !
شما جوون هاي رذل !
پدرمون در اومد تا شما رو پيدا کنيم.
و ما شما رو در حالي پيدا مي کنيم که جشن گرفتيد و چپق مي کشيد !
ما رو ميدان پيروزيمون نشستيم و از چيزهاي خوبي که به دست آورديم لذت ميبريم
گوشت خوک شور ، محشره !
گوشت خوک شور ؟
هابيت¨ ها¨ .
ما تحت امر “ درخت پشمالو “ بوديم کسي که کنترل تاسيسات “ آيزنگارد “ رو به دست گرفته
¨ارباب ¨گاندولف .
خوشحالم که شما اومديد .
چوب و آب ، سنگ و صخره من همه رو در کنترل گرفتم .
ولي جادويي براي مديريت اينجا هست که تو اين قلعه محصوره .
خودت رو نشون بده .
مراقب باش .
حتي ¨سارومان¨ شکست خورده هم خطرناکه .
خب.بزار بکشيمش تا از شرش خلاص شيم
نه .
ما به زنده اون نياز داريم .
بايد باهاش حرف بزنيم .
شما جنگ هاي زيادي انجام داديد و کشته هاي زيادي هم داديد پادشاه تئودن و بعد از آن صلح کرديد .
ما ديگه نمي تونيم مثل گذشته با هم مشارکت داشته باشيم مگه نه دوست قديمي ؟
ديگه نمي تونيم با هم صلح کنيم ، من و تو ؟
ما با هم صلح خواهيم کرد.
ما با هم صلح خواهيم کرد وقتي که جوابي براي دليل سوزاندن وستفولد دادي و کودکاني که اونجا مردن !
ما با هم صلح خواهيم کرد وقتي زندگي سربازاني که پيکرشان با اين که مرده بودند تکه تکه شدند در برابر دروازه هاي هورنبرگ تقاص شوند !
وقتي که براي کارهايي که افرادت انجام دادن از چوبهِ دار آويزان شدي ما با هم صلح خواهيم کرد.
چوبهِ دار و افراد ؟
آدم خرفت !
تو چي مي خواهي ، ¨گاندولف¨ خاکستري ؟
¨بذار حدس بزنم . کليد ¨اورتان .
¨يا شايد کليد هاي خود ¨بارد دور به همراه تاجهاي هفت پادشاه و عصاهاي پنج جادوگر !
خيانت تو تا همين الان هم جانهاي زيادي رو گرفته .
هزاران نفر ديگه هم حالا در خطرن .
¨ولي تو مي توني اونها رو نجات بدي ، ¨سارومان .
تو در قلب مشارکت با دشمن هستي .
پس تو براي به دست آوردن اطلاعات اينجا اومدي .
يه چيزهايي برات دارم .
چيزي گنديده در دل خطهِ مياني
چيزي که تو قادر نيستي ببيني .
ولي ¨چشم بزرگ¨ اونو ديده .
حتي حالا هم برتريش رو داره ثابت ميکنه .
اون به زودي حمله خواهد کرد .
همتون خواهيد مرد .
ولي تو اين رو مي دوني ، مگه نه ¨گاندولف¨ ؟
تو نميتوني فکر کني که اين سوار بتونه روي تخت پادشاهي گاندور بشينه .
اين تبعيدي که از سايه ها بيرون خزيده ، هرگز پادشاه تاجور نخواهد شد .
گاندولف در قرباني کردن نزديکترين کسانش درنگ نميکنه کسايي که ادعا ميکنه دوستشون داره.
به من بگو چه وعده هايي به اون کوتوله دادي قبل از اينکه اونو به سمت سرنوشتش بفرستي؟
مسيري که تو اونو بهش فرستادي تنها به مرگش منتهي ميشه .
به اندازه کافي شنيدم !
بهش تيراندازي کن .
يک تير بزن توي دهنش .
نه.
¨بيا پايين ، ¨سارومان تا از جونت بگذريم .
ترحم و بخشندگيت رو براي خودت نگه دار !
نيازي بهشون ندارم !
متن انگلیسی بخش
Smeagol! I’ve got one!
I’ve got a fish, Smeag. Smeagol!
Pull it in!
Go on. Go on. Go on. Pull it in.
Deagol!
Deagol?
Deagol.
Give us that, Deagol, my love.
Why?
Because it’s my birthday and I wants it.
My precious.
They cursed us.
Murderer.
“Murderer” they called us.
They cursed us and drove us away.
Gollum.
Gollum.
Gollum.
And we wept, precious.
We wept to be so alone and cool
So nice for feet
And we only wish To catch a fish
So juicy sweet
And we forgot the taste of bread the sound of trees, the softness of the wind.
We even forgot our own name.
My precious.
Wake up!
Wake up!
Wake up, sleepies.
We must go, yes.
We must go at once.
Haven’t you had any sleep, Mr. Frodo?
I’ve gone and had too much.
Must be getting late.
No.
It isn’t.
It isn’t midday yet.
The days are growing darker.
Come on!
Must go! No time!
Not before Mr. Frodo’s had something to eat.
No time to lose, silly.
Here.
What about you?
Oh, no, I’m not hungry. Leastways, not for lembas bread.
Sam.
All right.
We don’t have that much left.
We have to be careful or we’re going to run out.
You go ahead and eat that, Mr. Frodo.
I’ve rationed it.
There should be enough.
For what?
The journey home.
Come, Hobbitses.
Very close now.
Very close to Mordor.
No safe places here.
Hurry.
It’s good.
Definitely from the Shire.
Longbottom Leaf.
I feel like I’m back at The Green Dragon.
- Green Dragon.
- A mug of ale in my hand.
Putting my feet up on a settle after a hard day’s work.
Only, you’ve never done a hard day’s work.
Welcome, my lords to Isengard!
You young rascals! A merry hunt you’ve led us on.
and now we find you feasting and and smoking!
We are sitting on a field of victory enjoying a few well-earned comforts.
The salted pork is particularly good.
Salted pork?
Hobbits.
We’re under orders from Treebeard who’s taken over management of Isengard.
Young Master Gandalf.
I’m glad you’ve come.
Wood and water, stock and stone I can master.
But there is a wizard to manage here locked in his tower.
Show yourself.
Be careful.
Even in defeat, Saruman is dangerous.
Well, let’s just have his head and be done with it.
No.
We need him alive.
We need him to talk.
You have fought many wars and slain many men, Theoden King and made peace afterwards.
Can we not take counsel together as we once did, my old friend?
Can we not have peace, you and I?
We shall have peace.
We shall have peace when you answer for the burning of the Westfold and the children that lie dead there!
We shall have peace when the lives of the soldiers whose bodies were hewn even as they lay dead against the gates of the Hornburg, are avenged!
When you hang from a gibbet for the sport of your own crows we shall have peace.
Gibbets and crows?
Dotard!
What do you want, Gandalf Greyhame?
Let me guess. The Key of Orthanc.
Or perhaps the Keys of Barad-dur itself along with the crowns of the seven kings and the rods of the Five Wizards!
Your treachery has already cost many lives.
Thousands more are now at risk.
But you could save them, Saruman.
You were deep in the enemy’s counsel.
So you have come here for information.
I have some for you.
Something festers in the heart of Middle-earth.
Something that you have failed to see.
But the Great Eye has seen it.
Even now he presses his advantage.
His attack will come soon.
You’re all going to die.
But you know this, don’t you, Gandalf?
You cannot think that this Ranger will ever sit upon the throne of Gondor.
This exile, crept from the shadows, will never be crowned king.
Gandalf does not hesitate to sacrifice those closest to him those he professes to love.
Tell me, what words of comfort did you give the Halfling before you sent him to his doom?
The path that you have set him on can only lead to death.
I’ve heard enough!
Shoot him. Stick an arrow in his gob.
No.
Come down, Saruman and your life will be spared.
Save your pity and your mercy.
I have no use for it!
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.