بخش 04

: ارباب حلقه ها 3 / بخش 4

بخش 04

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

راه رو باز کنيد !

اين همون درخته .

¨گاندولف¨. ¨گاندولف¨ .

¨بله ، درخت سفيد ¨گاندور .

درخت پادشاه .

گرچه لرد ¨دنتور ¨ پادشاه نيست .

اون فقط يک پيشکاره ، يک محافظ تخت .

حالا به دقت گوش کن . لرد ¨دنتور¨ پدر ¨بارومير¨ه .

دادن خبر مرگ پسر عزيزش خيلي غيرعاقلانست .

و چيزي در مورد ¨فرودو¨ و حلقه هم نمي گي .

¨و همينطور در مورد ¨ آراگورن .

در حقيقت ، بهتره که تو هيچي به زبان نياري ، ¨پرگرين توک .

¨درورد بر ¨دنتور¨ ، پسر ¨اکساليون ، فرمانروا و پيشکار ¨گاندور .

من در اين زمان تاريک براي اندرز دادن به اينجا آمدم .

شايد اومدي دربارهِ اين توضيح بدي .

شايد اومدي تا به من بگي چرا پسر من مرد .

بارومير¨ براي نجات ما کشته شد¨ …

من و خويشاوندانم

اون براي دفاع از ما در برابر شمار زيادي از دشمنان کشته شد. پيپين

من در خدمت شما هستم براي …

پرداخت دِيني که به پسرتون دارم

اين اولين دستور من به توئه .

چطور شما تونستيد فرار کنيد ولي پسر من نتونست …

که يک انسان نيرومند بود؟

نيرومند ترين انسان ها هم شايد با يک تير از پا دربيان …

و ¨بارومير¨ با تعداد زيادي از پا در اومد .

بلند شو .

سرور من ، براي سوگواري بارومير وقت خواهد بود …

ولي الان وقتش نيست

جنگ در حال آغاز شدنه .

دشمن در دو قدمي ماست . به عنوان پيشکار ، شما مسئول …

دفاع از شهر هستيد . نيروهاي ¨گاندور¨ کجا هستند ؟

شما هنوز دوستاني داريد . در اين نبرد تنها نيستيد .

براي ¨تئودن¨ پادشاه ¨روحان¨ پيغام بفرستيد . آتش ديدباني رو روشن کنيد .

تو فکر مي کني خيلي باهوشي “ ميثراندير” .

با تمام زيرکيهات عقل کافي نداري .

فکر مي کني چشم هاي برج سفيد کوره؟

من خيلي بيشتر از چيزايي که تو ميدوني ديدم .

با دست چپت از من به عنوان سپر عليه “ موردور “ استفاده ميکني .

و با دست راستت دنبال اين هستي تا من رو از شاهي بندازي .

من ميدونم کي با ¨تئودن¨ پادشاه روحان ميتازه .

اوه ، بله . اسم ¨ آراگورن¨ ، پسر آراتورن به گوشم خورده .

و الان بهت ميگم ، من به اين سرباز شمالي تعظيم نخواهم کرد .

آخرين اين خاندان کهن سال که براي پادشاهي لحظه شماري ميکنه .

اين اجازه به تو داده نشده تا مانع بازگشت پادشاه بشي, پيشکار .

قانون ¨گاندور¨ براي منه و نه کس ديگه .

بيا .

همه جاه طلب شدن .

اون حتي داشت از سوگ خودش براي رد گم کني استفاده ميکرد .

اين شهر هزار ساله که پايدار باقي مونده .

حالا, به خاطر شيون يک ديوانه سقوط خواهد کرد .

و درخت سفيد ، درخت پادشاه …

هرگز ديگر شکوفه نخواهد کرد .

پس چرا هنور ازش نگهداري مي کنند ؟ ازش نگهداري ميکنن چون بهش اميد دارن .

اميدي کم رنگ به اينکه روزي شکوفه بده .

که شاه خواهد آمد و شهر مانند سابقش خواهد شد…

قبل از اينکه دچار تباهي بشه

خِرد ديرين مغرب زمين فراموش شده .

پادشاهان گورها را بسيار با شکوهتر از خانه هاي زندگان کرده اند …

و نامهاي ديرين اجدادشان را…

عزيزتر از نام پسرانشان ميدانند .

حاکمان پير بي فرزند در انديشهِ جانشينشان بودند…

يا در برجهاي بلند و سرد سرگرم پرسش از ستارگان بودند .

و اينطور مردم “ گاندور “ به نابودي کشيده شدند .

سلسله پادشاهان نابود شد .

درخت سفيد پژمرد .

حکومت “ گاندور “ به دست مردان خُرد افتاد .

¨موردور¨ .

بله ، “ موردور “ اونجاست .

اين شهر همواره در سايه اون ساکن بوده .

طوفان در راهه .

اين شبيه طوفان طبيعي دنيا نيست .

اون به خاطر فعاليت هاي ¨سايرون¨ه .

دودهايي که اون داره براي سپاهش ميفرسته .

¨ارک هاي موردور¨ از روشنايي روز بيزار هستند …

بنابراين اون صورت خورشيد رو ميپوشونه…

تا در مسير جنگ راحتتر عبور کنند .

وقتي که سايهِ ¨موردور¨ به اين شهر برسه …

جنگ شروع خواهد شد .

خوب …

¨ميناس تريس¨…

خيلي احساس برانگيزه .

خب, مقصد بعدي کجاست ؟ اوه ، ديگه خيلي دير شده ، ¨پرگرين .

کسي اين شهر رو ترک نمي کنه .

کمک بايد به سمت ما بياد .

ديگه بايد وقت عصرونه شده باشه .

اقلا حتما تو جاهاي درست و حسابي هنوز چيزي به اسم وقت عصرونه هستش .

ما توي جاهاي درست و حسابي نيستيم !

آقاي فرودو¨ ؟¨

چي شده ؟

فقط يک چيزي حس کردم .

فکر نمي کنم بتونم برگردم .

شما ميتونيد. البته که ميتونيد .

اين افکار فقط از روي خستگيه .

ما به اونجا ميريم و بر مي گرديم …

¨درست مثل آقاي ¨بيلبو .

خواهي ديد .

فکر مي کنم اين سرزمين زماني قسمتي از پادشاهي ¨گاندور¨ بوده .

خيلي وقت پيش، وقتي پادشاه بر مسندش بوده .

آقاي ¨فرودو¨ ، نگاه کنيد .

پادشاه دوباره تاج گذاري کرده .

زود باشيد ، ¨هابيت¨ ها ! نبايد الان بايستيم . از اين طرف .

خب, من فکر ميکنم اين فقط يه جايگاه تشريفاتيه .

منظورم اينه که ، اونها از من انتظار ندارند که در جنگ شرکت کنم .

دارند ؟ تو الان در خدمت پيشکار هستي .

هر چي که بهت ميگن رو بايد انجام ميدي، ¨پرگرين توک¨ .

هابيت¨ مضحک¨ .

نگهبان سيتادل .

ديگه ستاره اي نيست .

وقتش رسيده ؟

بله .

خيلي ساکته .

مثل نفس عميق قبل از شيرجه زدنه .

من دلم نمي خواد که توي نبرد باشم …

ولي وقتي در آستانهِ يکيشون قرار بگيرم و نتونم فرار کنم خيلي بدتره .

¨اميدي هست ، ¨گاندولف ، براي ¨فرودو¨ و ¨سم¨ ؟

هيچوقت ، اميد زيادي نبوده .

فقط يک اميد ابلهانه .

دشمن ما آماده يه .

تمام نيرو و قدرتش رو جمع کرده .

نه فقط ¨ ارک¨ ها ، همچنين انسانها .

هَنگ هاي ¨هارادريم¨ از جنوب …

مزدورها از سمت ساحل .

همه به درخواست ¨موردور¨ جواب خواهند داد .

تا اونجا که مي دونم اين ميتونه پايان ¨گاندور¨ باشه .

ضربات سختي به اينجا وارد خواهد شد .

اگه کنترل رودخانه رو به دست بگيرند ، اگر پادگان ¨ اوزگيلياس¨ سقوط کند …

آخرين دفاع اين شهر هم از بين خواهد رفت .

ولي ما جادوگر سفيد رو داريم . يه حسابهايي ميشه روش کرد .

گاندولف¨ ؟¨

سايرون ميخواد از کشنده ترين نوکرش استفاده کنه .

کسي که ارتش هاي “ موردور “ رو در جنگ هدايت خواهد کرد .

کسي که گفته ميشه, هيچ مردي نمي تونه اون رو بکشه .

¨پادشاه جادوگرِ ¨ آنگمار .

تو قبلاً اون رو ديدي .

اون در ¨ودر تاپ¨ به ¨فرودو¨ شمشير زد .

اون ارباب ¨ نازگول ¨ ه …

توانمندترين بين نه اژدها .

ميناس مورگول¨ جايگاه اونه¨ .

شهر مرده .

يک مکان بسيار آلوده . پر از دشمن .

سريع . سريع .

اونها ما رو مي بينند . اونها ما رو مي بينند .

بيا کنار . بيا کنار . مي بيني ، پيداش کرديم .

¨راه رفتن به ¨موردور .

پله هاي مخفي .

برو بالا .

¨نه ، آقاي ¨فرودو ! از اين راه نه ! داري چي کار مي کني ؟ نه . دارند من رو صدا مي کنند . نه .

مخفي شيد !

مي تونم تيزيش رو احساس کنم .

متن انگلیسی بخش

Make way!

It’s the tree.

Gandalf. Gandalf.

Yes, the White Tree of Gondor.

The tree of the king.

Lord Denethor, however, is not king.

He is a steward only, a caretaker of the throne.

Now listen carefully. Lord Denethor is Boromir’s father.

To give him news of his beloved son’s death would be most unwise.

And do not mention Frodo or the Ring.

And say nothing of Aragorn either.

In fact, it’s better if you don’t speak at all, Peregrin Took.

Hail Denethor, son of Ecthelion, lord and steward of Gondor.

I come with tidings in this dark hour, and with counsel.

Perhaps you come to explain this.

Perhaps you come to tell me why my son is dead.

Boromir died to save us…

my kinsman and me.

He fell defending us from many foes. Pippin.

I offer you my service, such as it is…

in payment of this debt.

This is my first command to you.

How did you escape and my son did not…

so mighty a man as he was?

The mightiest man may be slain by one arrow…

and Boromir was pierced by many.

Get up.

My lord, there will be a time to grieve for Boromir…

but it is not now.

War is coming.

The enemy is on your doorstep. As steward, you are charged…

with the defense of this city. Where are Gondor’s armies?

You still have friends. You are not alone in this fight.

Send word to Theoden of Rohan. Light the beacons.

You think you are wise, Mithrandir.

Yet for all your subtleties, you have not wisdom.

Do you think the eyes of the White Tower are blind?

I have seen more than you know.

With your left hand you would use me as a shield against Mordor.

And with your right you’d seek to supplant me.

I know who rides with Theoden of Rohan.

Oh, yes. Word has reached my ears of this Aragorn, son of Arathorn.

And I tell you now, I will not bow to this Ranger from the North…

last of a ragged house long bereft of lordship.

Authority is not given to you to deny the return of the king, steward.

The rule of Gondor is mine and no other’s.

Come.

All has turned to vain ambition.

He would even use his grief as a cloak.

A thousand years this city has stood.

Now, at the whim of a madman, it will fall.

And the White Tree, the tree of the king…

will never bloom again.

Why are they still guarding it? They guard it because they have hope.

A faint and fading hope that one day it will flower.

That a king will come and this city will be as it once was…

before it fell into decay.

The old wisdom borne out of the West was forsaken.

Kings made tombs more splendid than the houses of the living…

and counted the old names of their descent…

dearer than the names of their sons.

Childless lords sat in aged halls, musing on heraldry…

or in high, cold towers, asking questions of the stars.

And so the people of Gondor fell into ruin.

The line of kings failed.

The White Tree withered.

The rule of Gondor was given over to lesser men.

Mordor.

Yes, there it lies.

This city has dwelt ever in the sight of its shadow.

A storm is coming.

This is not the weather of the world.

This is a device of Sauron’s making.

A broil of fume he sends ahead of his host.

The Orcs of Mordor have no love of daylight…

so he covers the face of the sun…

to ease their passage along the road to war.

When the Shadow of Mordor reaches this city…

it will begin.

Well…

Minas Tirith…

very impressive.

So where are we off to next? Oh, it’s too late for that, Peregrin.

There’s no leaving this city.

Help must come to us.

It must be getting near teatime.

Leastways, it would be in decent places where there is still teatime.

We’re not in decent places.

Mr. Frodo?

What is it?

It’s just a feeling.

I don’t think I’ll be coming back.

Yes, you will. Of course you will.

That’s just morbid thinking.

We’re going there and back again…

just like Mr. Bilbo.

You’ll see.

I think these lands were once part of the kingdom of Gondor.

Long ago, when there was a king.

Mr. Frodo, look.

The king has got a crown again.

Come on, Hobbits! Mustn’t stop now. This way.

So I imagine this is just a ceremonial position.

I mean, they don’t actually expect me to do any fighting.

Do they? You’re in the service of the steward now.

You’ll have to do as you’re told, Peregrin Took.

Ridiculous Hobbit.

Guard of the Citadel.

There’s no more stars.

Is it time?

Yes.

It’s so quiet.

It’s the deep breath before the plunge.

I don’t want to be in a battle…

but waiting on the edge of one I can’t escape is even worse.

Is there any hope, Gandalf, for Frodo and Sam?

There never was much hope.

Just a fool’s hope.

Our enemy is ready.

His full strength’s gathered.

Not only Orcs, but Men as well.

Legions of Haradrim from the south…

mercenaries from the coast.

All will answer Mordor’s call.

This will be the end of Gondor as we know it.

Here the hammer stroke will fall hardest.

If the river is taken, if the garrison at Osgiliath falls…

the last defense of this city will be gone.

But we have the White Wizard. That’s got to count for something.

Gandalf?

Sauron has yet to reveal his deadliest servant…

the one who will lead Mordor’s armies in war.

The one they say no living man can kill.

The Witch King of Angmar.

You’ve met him before.

He stabbed Frodo on Weathertop.

He is the lord of the Nazgul…

the greatest of the Nine.

Minas Morgul is his lair.

The Dead City.

Very nasty place. Full of enemies.

Quick. Quick.

They will see. They will see.

Come away. Come away. Look, we have found it.

The way into Mordor.

The secret stair.

Climb.

No, Mr. Frodo! Not that way!

What’s it doing? No.

They’re calling me. No.

Hide!

I can feel his blade.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.