گردش

کارتون: کارتون پپاپیگ / اپیزود: قسمت اول / بخش 15

کارتون پپاپیگ

2 اپیزود | 104 بخش

گردش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

پپا: من پپا خوکه هستم

این برادر کوچکم جورجه.

این مامان خوکه است.

و این بابا خوکه است.

پپا: پپاپیگ

تفریح

راوی: ‘این یک روز زیبا و آفتابی است. پپا و خانوادش به پیک نیک (گردش ) می روند. بابا خوک در حال آوردن سبد پیک نیک است.

پدر: پتوی مسافرتی ، نان ، پنیر ، گوجه فرنگی و لیموناد. چیزی فراموش شده است؟

پپا: کیک توت فرنگی مامان!

پدر: من فقط اذیتتون میکردم! کیک توت فرنگی خانگی مامان هم آنجاست.

همه آماده ان؟!

آماده!

پس بزن بریم!

فکر کنم اینجا برای پیک نیک مناسب باشه.

بیرون بودن خیلی عالیه! باید کمی بدویم و ورزش کنیم!

مامان: من می خواهم غذا بخورم ، بعد یک چرت بزنم. مطمئناً نمی خوام دور بزنم.

پپا: شاید بابا باید یکمی بدوئه ، شکمش خیلی بزرگه.

بابا: شکم من بزرگ نیست اما بعداً می تونم یکم ورزش کنم، حتی اگر هیچ کس دیگه ای این کار رو نکنه.

مادر: بیاین غذا بخوریم.

پدر: فکر خوبیه مامان خوکه. من خیلی گرسنه ام.

ممم! خوشمزس!

پدر: من خوابم میاد.

مادر: فکر میکردم میخوای یکم قدم بزنی بابا خوکه.

پدر: بعدا.

پپا: ببینید اونجا یک حوض اردک کوچکه. مامان میتونیم بریم بهشون غذا بدیم؟

مادر: میتونید بقیه نون رو به اونا بدین.

راوی: پپا و جورج غذا دادن به اردک ها رو دوست دارن.

پپا: مامان فکر میکنم بازم میخوان.

مادر این آخرین نون بود. مطمئنم که بسشون بوده.

پپا: متاسفم خانم اردک ، دیگه نون نداریم.

راوی: اردک بازم غذا میخواد.

مادر: خیلیه برای بابا خوکه و ورزشش!

پدر: چی؟

مادر: بازم غذا میخواین؟ پپا که بهتون گفت دیگه نون نداریم!

پپا: مامان کیک توت فرنگی داریم.

مادر: باشه اگه کیک بمونه میتونی به اردک ها بدی.

راوی: همه کیک خانگی مامان خوکه رو دوست دارن.

مادر: زنبور! از زنبور متنفرم!

پدر: چه سرو صدایی راه انداختی مامان خوکه! اون فقط یک زنبوره!

مادر:اوه. برو اونور! زنبور مامان خوکه فقط آروم باش، خودش پرواز میکنه!

اونجاس دیدی؟

همه باید آروم باشید.

ها! برو! زودی برو! کمک! زم دورش کنید!

پپا: امیدوارم زنبور ها بابا رو نیش نزنن.

پدر: دور شو آفت کوچولو!

مادر: نه، بابا خوکه سریع میدوئه که زنبور بهش نرسه.

پپا: بریم کیک مون رو بخوریم تا زنبور برنگشته.

اوه، نه، یادمون رفت یکم به اردکا بدیم!

پدر: فکر کنم گمش کردم.

مادر: تو گفتی که میری و یه کم ورزش می‌کنی، اما من باور نمی‌کنم تو این کار رو بکنی.

پدر: خوشبختانه، من تونستم یه تیکه کیک توت‌فرنگی رو معلق نگه دارم.

پپا: صبر کن بابا!

ما قول دادیم یکم کیک به اردکا بدیم.

اردک ها شما خیلی خوش شانس هستین.

از بابا خوکه تشکر کنید.

پدر: خواهش میکنم.

مادر: وقت رفتن به خونه است.

با اردک ها خداحافظی کنید.

پپا: خدانگهدار اردک ها. بعدا میبینمتون.

متن انگلیسی بخش

I am Peppa pig.

This is my little brother George.

This is Mummy Pig.

And this is Daddy Pig.

Peppa pig.

Picnic

‘It is a lovely bright, sunny day. Peppa and her family are going for a picnic. Daddy pig is bringing the picnic basket.’

Picnic blanket, bread, cheese, tomatoes, and lemonade. Is there anything we’ve forgotten?

Mummy’s strawberry cake!

I was just teasing! Mummy’s home_made strawberry cake is there, too.

Is everybody ready?!

Ready!

Then, let’s go!

This looks like just the spot for our picnic.

It’s great to be outdoors! We should run around a bit and get some exercise!

I want to eat, then have a nap. I certainly don’t want to run around.

Maybe Daddy should run around a bit, his tummy’s quite big.

My tummy is Not big but later I will get some exercise, even if no_one else does.

Let’s eat.

Good idea, Mummy pig. I’m really hungry.

Mmmm! Delicious!

I feel quite sleepy.

I thought you wanted to run around a bit, Daddy pig.

later.

Look, there’s a little duck pond!

Mummy, can we feed the ducks?

Yes, you can feed them the rest of the bread.

‘Peppa and George love feeding bread to ducks.’

Mummy, I think they want some more.

That was the last of the bread. I’m sure they’ve had enough.

Sorry Mrs Duck, we have no more bread.

‘The ducks want more food.

So much for Daddy pig and his exercise!

What?

You lot again?! Peppa told you, there’s no more bread!

Mummy, we do have strawberry cake.

Well, if there’s any cake left over, you can give it to the Ducks.

‘Everyone likes Mummy pig’s home_made strawberry cake.’

A wasp! I hate wasps!

What a fuss, Mummy pig! It’s only a little wasp!

Oh. Go away wasp

Just stay still, Mummy pig, then, it will fly away!

There, You see? All you had to do is stay still.

Huh! Get away! Scram! Help! Get it off me!

I hope the wasp doesn’t sting Daddy.

Get away, you little pest!

No, Daddy pig is running too fast for the wasp to catch him.

Let’s eat our cake before the wasp comes back.

Oh, no, we forgot to leave any for the Ducks!

I think I lost it.

You said you would run around and get some exercise, Daddy pig, but I didn’t believe you do it.

Luckily, I managed to hang onto my slice of strawberry cake.

Stop, Daddy! We promised the rest of the cake for the Ducks.

You’re very lucky ducks.

Say thank you too Daddy pig.

You’re most welcome.

It’s time to go home. Say goodbye to the Ducks.

Bye_bye, ducks. See you next time.

مشارکت کنندگان در این صفحه

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.