شاهزاده خانم خواب آلود

کارتون: کارتون پپاپیگ / اپیزود: قسمت اول / بخش 36

کارتون پپاپیگ

2 اپیزود | 104 بخش

شاهزاده خانم خواب آلود

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

پپا:من پپا خوکه هستم.

این برادر کوچکتر من،جورج هست.

این مامان خوکه هست. و این بابا خوکه هست.

پپاپیگ

این داستان: شاهزاده خانم خواب آلود

وقت خوابه، پپا و جورج در حال رفتن به رختخوابشون هستن.

مامان خوکه: پپا و جورج،شب بخیر.

پپا: مامان،بابا .؟

مامان خوکه: بله،پپا؟

پپا: من خوابم نمیاد. میشه یه داستان برام بگید؟

بابا خوکه: اما جورج خوابش میاد و دلش داستان نمیخواد.

پپا:جورج! میخوای داستان گوش کنی؟ بگو بله!

بابا خوکه خندید: باشه. یه دونه داستان براتون میگم.

مامان خوکه: شما باید قول بدید که بعد از اینکه بابا خوکه داستان رو تعریف کرد،بخوابید.

پپا: قول میدیم.

بابا خوکه: امممم. بزارید براتون داستان شاهزاده خانم خواب آلود رو تعریف کنم.

پپا: داستان خوبیه؟

بنظر میرسه کسل کننده باشه.

بابا خوکه: کسل کننده نیست. خیلی هم خوبه.

پپا: شاهزاده خانم کوچولو هم هست اونجا؟

مامان خوکه: پپا،اگه بخوای همینطور پشت سر هم حرف بزنی، بابا خوکه نمیتونه داستان رو شروع کنه.

پپا: ببخشید،مامان. تو داستان شاهزاده خانم کوچولو هم هست، بابا؟

بابا خوکه خندید : بله،شاهزاده خانم کوچولو هم تو داستان هست.

اممم. شاهزاده خانم خواب آلود.

روزی روزگاری،در یک قلعه،یک شاهزاده خانم کوچولو زندگی میکرد،که اسمش شاهزاده خانم خواب آلود بود.

پپا:بابا،چرا اسمش این بود؟

بابا خوکه: بعد بهت میگم.

پپا: شاهزاده خانم خواب آلود خوشگل بود؟

بابا خوکه: بله. او خیلی خوشگل بود. او عاشق نگاه کردن خودش تو آینه بود.

شاهزاده خانم: من خیلی خوشگلم!

پپا:دیگه کی تو قلعه زندگی میکرد؟

بابا خوکه: اممم، خب مامان خوکه: کسای دیگه ای هم تو قلعه زندگی میکردن . شاهزاده کوچولو. مامان ملکه. و بابا شاهه.

بابا خوکه: درسته! همه با هم تو قلعه زندگی میکردن.

پپا: بابا شاهه شکم گنده داشت؟

بابا خوکه:البته که نه! خیلی خوشتیپ بود. مثل من.

بگذریم،یه اژدها هم اون زمان بود.

جورج: دایناسور!

بابا خوکه: یه دایناسور؟ اوه،بله! اژدها نبود. دایناسور بود.

بیرون از قلعه یه دایناسور خیلی بزرگ درنده زندگی میکرد.

مامان خوکه: اوه،عزیزم! شاید دایناسوره خیلی هم درنده نبوده،بابا خوکه!

بابا خوکه: ببخشید،جورج. نه،دایناسوره خیلی آروم بود.

اون یه عالمه چمن میخورد.

مامان خوکه: بابا خوکه!

بابا خوکه: اووه! ببخشید. دایناسور شده بودم!

پپا: بابا،چرا به شاهزاده خانم،شاهزاده خانم خواب آلود میگفتن؟

بابا خوکه: میگم براتون.

میدونید،خورشید غروب کرد و ستاره ها و ماه بالا اومدن و همه خیلی خوابشون گرفت.

اما کسی که از همه بیشتر خوابش گرفته بود شاهزاده خانم خواب آلود بود.

پپا؟ خوابیدی؟

پپا: نه،بابا! من اصلا خوابم نمیاد!

مامان خوکه: اما یکی خوابش برده.

پپا:جورج! بیدار شو! آخر قصه رو از دست میدیا.

بابا خوکه:خب،پپا شاید خوابش نمیاد،اما شاهزاده خانم خواب آلود واقعا خوابش میومد.

انقدر تمام روز تو آینه به خودش نگاه کرده بود که حسابی خسته شده بود.

بابا شاهه: بزار بزارمت تو تخت. شب بخیر.

بابا خوکه: شاهزاده خانم خواب آلود خیلی خوابش میومد،او خیلی زود خوابش برد.

مامان خوکه: ممنونم از این داستان،بابا شاهه!

بابا خوکه: خواهش میکنم،مامان ملکه.

مامان خوکه:شاهزاده خانم و شاهزاده کوچولومونم لذت بردن.

متن انگلیسی بخش

I am Peppa pig!

This is my little brother, George.

This is Mummy Pig.

And this is Daddy Pig.

Peppa pig.

The Sleepy Princess

‘It is night time Peppa and George are going to bed.’

Good night, Peppa and George.

Mummy, Daddy.?

Yes, Peppa?

I’m not sleepy. Can I have a story?

But Baby George is sleepy and doesn’t want a story.

George! Do you want a story?

Say yes.

Alright. I will tell you just one story.

If Daddy Pig tells you a story, you must both promise to go to sleep.

We promise!

Hmm. I think I’ll tell you the story of the sleepy princess.

Is it a good story? It sounds a bit boring.

It’s not boring. It’s very good.

Is there a little princess in it?

Peppa, if you keep talking Daddy pig can’t start the story.

Sorry, Mummy. Is there a little princess in the story, Daddy?

Yes, there is a little princess in it.

Hmm. The sleepy princess.

‘Once upon a time, in a castle, there lived a little princess, and she was called the sleepy princess.’

Daddy, why was she called that?

I’ll get to that later.

Was the sleepy princess pretty?

Yes.

‘She was very pretty. She loved looking at herself in the mirror.’

I am so pretty!

Who else is living at the castle?

Er, well.

The others in the castle were.

‘The small prince.’

‘Queen Mummy.’

‘And King Daddy.’

‘That’s right! They were all living there as well.’

‘Did king Daddy have a big tummy?’

‘Of course not!’ ‘He was very handsome. Like me.’

‘Anyway, there was also a dragon.

Dinosaur!

A dinosaur? Oh, yes! It wasn’t a dragon. It was a dinosaur.

‘Living outside was a huge, fierce dinosaur.’

Oh, dear! Maybe the dinosaur wasn’t quite that fierce, Daddy Pig!

Sorry, George. No, the dinosaur was very gentle.

‘It ate lots of grass.’

Daddy Pig!

Oops! Sorry. I was being the dinosaur!

Daddy, why is the princess called the sleepy princess?

I’m coming to that.

‘You see, the Sunset and the stars and moon came out and everyone got very sleepy.’

‘But the most sleepy of all was the sleepy princess.’

Peppa? Are you sleepy?

No Daddy! I’m not sleepy at all!

But somebody is.

George! Waker up! You’ll miss the end of the story.

Well, Peppa might not be sleepy, but the sleepy princess certainly was.

‘Looking at herself all day in the mirror had completely worn her out.’

‘Let’s carry you to bed.’

‘Good night.’

‘The sleepy princess was so sleepy, she had fallen fast asleep.’

Thank you for that story, King Daddy!

You’re welcome, Queen Mummy.

And our little prince and princess enjoyed it, too.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.