big_bro_po

کارتون: سریال پاندای کونگ فوکار / فصل: فصل اول / بخش 2

big_bro_po

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این بخش را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی بخش

افسانه های کونگ فو پاندارو گوش بدید

تو یه مغازه رشته فرنگی بزرگ شد

هیچوقت دنبال افتخار و شهرت نبود

به قله کوه میرفت

و لقب “جنگوی اژدها” رو کسب کرد

استاد شیفو شکوفایی جنگو رو دید

و استاد مهارت های بودایی و خارق العاده شد

کونگ فو پاندا

زندگی میکنه، تمرین میکنه

با پنج آتشین مبارزه میکنه

از دره محافظت میکنه…

افسانه های کارهای معرکه و شگفت انگیز

عالیه!

بابا، ديگه رسيدي!

آره، ممنون ازت

ميدوني، ميتوني يه کم کمکم کني “بيان زائو”

مجبورم؟

پيشگو گفت که نبايد مجبورت کنم که کاري بکني،

چون خودبيني رو بدون ميل شخصي نميشه کنترل کرد

درهرحال، خيلي خوب ميشه که به پدرت کمک کني!

ولي، مجبورم؟

نه!

باور نکردنيه

بابا، يکي ميخواد تو رو ببينه!

چطوري!

بياين شروع کنيم

داشته باش! شماها رقيب اين “چنگال آهنين مرگ” من نميشين

و حالا، پاندا…

چي؟

“بيان زائو” بهت گفته بودم که توش روغن بريزي!

نه، تو گفتي که اگر دوست دارم، توش روغن بريزم!

ازين وضع متنفرم

زندان “چور-گام” لايق توئه “تائوتاي”

عالي شد!

حالا اينهمه پله رو بايد برم پايين؟!

معرکه بود بچه ها.

امروز زودتر ميتونم برم چرت بزنم

پس اون چي؟

اون کاري نکرد

ميتوني بري پسر

آزادي…که بري

کجا؟ هرجا

خوب.

خوب.

عاليه.

عاليه.

محشره!

منم همينو گفتم!

دارم ميرم.

برو.

ميرم!

هرجا ميخواي برو

براي هميشه

برو ديگه

ديگه رفتم

خوبه

هرچي، کوفته قلقلي

تو کوفته قلقلي هستي

هومم؟ چي؟

طوفان تو رو کشونده بيرون؟

ها؟ نه.

يعني آره. يعني…

اون هنوز اونجاست، پسر “تائوتاي”

ميدونم. ما هم ميريم اونجا

عاليه! موفق باشي

اومديم پيشت “بيان زائو”

شيفو گذاشت بيايم

“بيان زائو”

هرچي

بعنوان استاد “کاخ جيد”…

دعوتت ميکنم بياي تو

شنيدي رفيق؟

تو…مياي…داخل؟

ببخشيد،…چه خبره؟

پو، ما بايد به سنت ها پايبند باشيم. پدرش با من اينجا تعليم ديد

و وقتي نتونيم کاهاي “تائوتاي” رو بپذيريم،

ميتونيم وارثش…“بيان زائو” رو بپذيريم

ولي اون بده

خوب، بدشکل

نميتونيم بزاريم بدون هيچ نظارتي تو “کاخ جيد” بگرده

درسته

براي همين هم تو مسئولشي

چي؟

چی؟

ببينم چيکار ميکني

شايد بتوني درستش کني

سعيمو ميکنم، ولي اين پاندا خيلي نااميد کننده است

خوب اولش، من فکر کردم…

بايد از يه بچه پرستاري کنم؟ من جنگجوي اژدها هستم

نه يه پرستار جنگجوي بچه!

بعدش فکر کردم که من و “بيان زائو” تقريبا هم سنيم

خوب چندسالته؟

سیزده.

خوب، ما زياد هم…هم سند نيستيم

درهرحال…ميگم

بزار يه شروع بامزه داشته باشيم

چطوره منو بندازي تو زندان؟

قبل از اولي، ميخوام “بي زي” صدات کنم

چون خوبه، و تو هم خوبي

نظرت چيه “بي زي”؟

چرنده

خوب؛ اين سالن تمرينه که

بابات ساختش

بيخوده

اينجا هم جاييه که ماشين هاي باباتو ميزاريم

هروقت که شکستش بدیم

داره پر ميشه

چرنده

حموم، دستشويي، آشپزخونه

چرند، چرند، چرند

چيزي هست که تو نگي چرند؟!

نميدونم

ميدوني چيه؟

بايد يه چي پيدا کنيم

و اگه کسي بدونه که چي چرند نيست،

اون، منم

آره، پو و بيزي با هم خوش ميگذرونن، ها؟

نه بيزي؟ استاد بيزي؟! بیزی-ویزی پوپوریزی

ها ها

الان خيلي ازت بدم مياد!

و اينک

عروسک؟

اينا ژست هاي کونگ فو هستن! ديگه بهشون نگو…عروسک!

بزار نشونت بدم

چرا بازي نميکني

بيشتر حال ميده ها

بابا، اون از هيچي خوشش نمياد

اوو، پو

تو هم از همه چي بغير کونگ فو بدت مي اومد

گرچه، به چيز ديگه اي هم علاقه داشتي

و…اکنون!

کيک پزي؟

که کيک بپزيم و شيريني و از اين اشغالا؟

چ ر ن

خيلي خوشمزه است

صداي خوبي ميده

من و پو عاشق پخت و پز با هم بوديم

وقتي که يه بچه بود

هنوزم هستيم، مگه نه؟

کي پسر خوبه؟ کي پسر خوبه؟

خوب پسرم، خوب يادش بده

ولي دستور پخت “کيک ماهي” رو بهش نگو

يه راز خانوادگيه

خوب تو دوست داري با بابات يه کار مشترک بکني؟

البته. هميشه.

يعني، آدم فقط يه بابا داره

مجبورت ميکنه…باهاش بري

وقتي ميخواد دنيا رو فتح کنه؟

باباي من نميخواد به چيزي غلبه کنه

باباي من هميشه وقتشو صرف ساخت ماشين ميکنه

تا “کاخ جيد” رو نابود کنه…خوب…ميدوني، و تو رو

دلم ميخواست منو بابام يه کاري بکنيم

کاري که مجبور نشيم چيزي رو خراب کنيم

هی.

بابات چيزي نداره، ولي وقت سر زدنه

اون الان زندانه

بايد بري ملاقاتش

و تو هم ميتوني کيک بپزي تا يخشو آب کني

آره! يه امتياز مثبت براي پو

دستا بالا

هيچي

پسرم؟

آره و واست کيک پخته

باشه، من پختمش، ولي بهش ياد دادم

خوشحالم که ميبينمت پسرم

آآآه

عيب نداره که…؟

آءء، باشه

حتما ميخواين حرفاي خصوصي با هم بزنين

و نميخواين کسي مزاحم بشه

وقتي دارين…

ميشه بري؟

الان ميرم

خوب…اون دلقک ها تو کاخ جيد باهات خوب رفتار ميکنن؟

فکر کنم

اون پانداي بيخود ميخواد بهم کيک پختن ياد بده چي؟ کيک؟

ميدوني، يه وقتي يه ماشين خامه ساز به طول 140سانت ساختم که با آتيش فرني ميپخت و…

پسر؟

هرکاري ميکني، همش کاره، صحبت از کار

کار بيشتر و آخرشم ميفهميم که

اين کارهات هيچوت کار نميکنن

اين… چرنده؟

حق داري پسر

اين ديوونگي، خيلي از وقتمو گرفت

ولي اگه کمک کني تا از اينجا در برم

قول ميدم تا هميشه با هم باشيم

کسي هم نتونه جدامون کنه

قول؟

قول

خوب تو برو و با پاندا کيک بپز و

مخفيانه، تکه هاي “چنگال آهني” منو بيار برام

تا از اينجا در برم

اين که يه جورايي انتقام و …نيست؟

نه، فقط من و تو يه کار مشترک پدر و پسري ميکنيم

بخند پسرم!

هي…تو…خوبي؟

همه چي خوبه؟

بله قربان

خوب، حاضري تا اين ماجراي پختن کيک رو شروع کنيم؟

هرچي…يعني

آره، بزار شروع کنيم، چون هيجان زده ام

کيک ميپزيم نميدوني چيکار ميکنيم ببين پشتم ميلرزه وقتي کيک ميپزيم بيان زائو، اينو ببين آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم

و اکنون!

ببين چه قشنگه

حالا زياد ناراحت نشو اگه…

عاليه “بيزي”

بهت افتخار ميکنم

چي؟

افتخار

تاحالا اينو از بابام نشنيدم

ببخشيد، چي؟

ببخشيد…گفتم چرند

آتيش ميزنيم

تو يه پانداي خوبي پو!

نه آقا. تو يه اردک خوبي!

سلام پو.

هي، پو

وقتي تو شهر قدم ميزني

مردم برات چيز پرت نميکنن

خوب، چرا بکنن؟

اونا واسه بابام پرت ميکنن

خوب، ميدوني، اون به مردم حمله ميکنه

با ماشين هاي اهريمني غول آسا

تا همه چي رو خراب کنه همون چيزي که ازش دوري ميکنم

آره

ميدوني، اونقدرا هم بيخود نيستي

آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم، آتیش میزنیم آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم آتيش ميزنيم آتیش میزنیم

پسرم، ممنون

با يه تيکه ديگه، “چنگال آهنين مرگ”

قدرتمندتر از هميشه ميشه

من…بهت افتخار ميکنم

تو مثل دادشي هستي که تا حالا نداشتم

بخاطر تو، رابطه منو پدرم بهتر شده

يعني…وقتي از زندون بياد بيرون…

خودت ببرش پسرم

چون که اين شام، همش

بخاطر تو بوده

نميتونم. نميتونم اينو ببرم برا پدرم

چي شد، کم آورد؟

نميدونم

پو چيه؟ من که نميخوام بخورمش…نه زياد

“بيان زائو” اينو واسه باباش پخته

اگر تو هم يه کيک واسه من مي پختي؟

دلت ميخواست يکي ديگه بخوره؟

چرند پسرم. بالاخره…

چطوري

تو؟

“بيان زائو” نتونست اينو بياره

تو…برام کيک آوردي؟

کار بديه؟

البته نه

خوشحالم که بزرگترين دشمنم برام کيک آورده

بالاخره! آزادي!

چون خوردن اين کيک يه کمي اين مزه رو ميده!

آره، از آزاديت لذت ببر

خدافظ

ممنون بابت کيک جنگجوي اژدها

،جاي شرمندگيه که با همين

تو رو نابود کنم!

آءء، پو؟

بايد يه چيزي بهت بگم

صبر کن

همين تازه از زندان “چور-گام” برگشتم

تو چي؟

بابات بابت کيک خيلي تشکر کرد

گفت که…

کیک رو براي بابام بردي؟

اوه نه! بازي ديگه تمومه پسر.

خوب قضيه چيه؟

همينو ميخواستم بهت بگم

يه چيزي تو کيک بود

وقتي اين چنگال ها باشه، ديگه قانوني در کار نيست

و ايندفعه محوشون ميکنم

محو!

“تائوتاي” داره مياد

چي؟

ما انداختيمش زندان

آره، ولي من آخرين تکه مورد نيازشو براش بردم

تا بتونه “چنگال آهنين مرگ” رو بسازه

تو آخرين قطعه رو بردي…صبر کن

قبليها رو از کجا آورد؟

من…به پو کلک زدم و قطعه ها رو قاچاقي واسه بابام ميبردم

آره، کردي

و اين…

بيخود بود

قبول…

تائوتاي تا حالا نتونسته ما رو شکست بده

اون گفت که “چنگال آهنين” قوي تر از قبل شده

ممکنه نتونه برسه به اينجا

اون اينجاست

سلام پسر

خوشحالم اينجايي تا شاهد آغاز به کار نسخه بهبود يافته و فوق نابود کننده

چنگال آهنين مرگ باشي

ميبيني؟ کاملا خودکار شده

معرکه نيست؟

بابا…تو گفتي که…

ميدونم…ولي بعد از اينجا،

ميريم چند تا سنگ ميگيريم و یه ورزشي ميکنيم

بگيرين

در هر حال

ممنون که پسرمو نگه داشتين

اينم زنجير!

اصلا منصفانه نيست

نه پاندا. خودم از پسش بر ميام

يا، خودت اينکارو بکن!

اينجا باش و مراقب باش

چون بي هيچ شانسي، تيکه هاي اين ماشين ميپره اينور و اونور

ولي منم ميخوام کمک کنم

به کي؟

پسرم

لعنتی! روغنش تموم شد!

به نظر بايد مبارزه کنيم

آه!

پسر!

اون چنگالا از چي ساخته شدن؟آهن؟

فکر کردم که آهني، فقط اسمشه

يعني؛ من جنگجوي اژدها هستم

ولي از اژدها ساخته نشدم!

بيخيال! فقط همينو بلدي؟

نه کاملا

پو!

بابا!

پو!

به نظر با هم مساوي هستيم

بايد اين ببينيم کي بهتره

آره

کمکم کن. من باباتم!

به من کمک کن. من رفيقتم!

من بهت زندگي دادم!

من يه اسم قشنگ بهت دادم!

من تنهايي بزرگت کردم!

من طرز پخت کيک رو يادت دادم!

اوو پسر! چه مسئله سختيه!

چرند

وقتشه بزني به چاک! ترسونديش!

من؟ تو بهش گفتي که

که همه زندگي رو بهش داده!

حرفت خوب نبود

پسرم!

بيزي؟ آره! حمله از آسمان!

بابا، بگيرش!

چي؟

تو بهترين پسر تو دنيايي!

تو هم بهترين بابا…تو فاميلي!

باشه.

حالا برو پايين تا بتونم…

اووخ!

اتفاقي يه چيزي رو خراب کردم، تصادفي بود!

چي…لوله روغن!

اوه، و من داشتم ميبردم!

ببخشيد.

ممنون رفيق.

دارن در ميرن

بر ميگردن

ولي امروز يه کار خوب کرديم

يه خانواده رو به هم نزديک کرديم

زيادي رفتي بالا

عيب نداره بابا.

پايين تر! بيا پايين تر!

يه جورايي!

متن انگلیسی بخش

Hear the legends of the Kung Fu Panda

Raised in a noodle shop

Never seeking glory or fame

He climbed the mountaintop

and earned the “Dragon Warrior” name

Master “Shifu” saw the warrior blossom

And master the skills of Bodacious and Awesome

Kung Fu Panda

He lives, and he trains

And he fights with the Furious Five

Protect the valley

Legends of Awesomeness

Sweet!

Dad, are we almost there?

Yes, no thanks to you.

You could give me a hand with this you know, Bian Zao.

Do I have to?

The oracle said I shouldn’t tell you what you have to do,

because self-esteem can’t be optimized without sufficient personal-decision latitude.

However, it would be very nice of you to offer your father some help.

But I don’t have to?

No!

Unbelievable!

Dad, some guys are here to see you.

Hey there.

Let’s do this.

Behold! You are no match for my iron claws of doom!

And now, panda–

What?

Bian Zao, I told you to lubricate the claws!

No, you asked me if I would do you a favor and lubricate the claws.

I hate this part.

It’s Chor Ghom prison for you, Taotie.

That’s just great!

Now I gotta go down all these stairs?

Awesome job, guys.

Looks like I’m going to be early for my nap.

Uh, what about him?

He didn’t really do anything.

You can skedaddle, junior.

You’re free… to go.

Where?

Away.

Fine.

Fine.

Great.

Great.

Perfect!

That’s what I said!

I’m going.

Go.

Gone!

Anywhere you want.

I’ll be gone.

Just go.

Here I go.

Good.

Oh, whatever, dumpling boy!

You’re the dumpling boy!

Hmm? What?

The storm keeping you up too?

Huh? No.

I mean, yes. I mean, ugh!

He’s still out there, Taotie’s kid.

I see. We’re going down there.

Sweet! Farewell, squatter.

Free ride’s over, Bian Zao.

Shifu, let him have it.

Bian Zao.

Whatever.

As the master of the Jade palace…

I invite you to come inside.

Bow, You hear that, pal?

You gotta– wha– come inside?

I’m sorry, we’re doing what now?

We’re bound by tradition, Po.

His father studied with me here.

And while we may not accept Taotie’s actions,

we accept his legacy– Bian Zao.

But he’s a bad guy.

Well, bad-ish.

We can’t just have him walk around the Jade palace without supervision.

Indeed.

That’s why you are in charge of him.

What?

What?

See what you can do. Maybe you can reform him.

I’ll try, but he’s pretty hopeless.

So at first, I was like,

“Me, a babysitter? I’m the Dragon warrior,

not the baby warrior sitter guy”.

Then I thought, “Bian Zao and I are probably about the same age”.

So how old are you?

thirteen.

Okay, so we’re a lot… not the same.

Anyway… I say

Let’s make a clean start and have some fun.

How about you just put me in jail?

First off, I’m gonna call you B.Z.,

‘Cause it’s cool, and you’re cool.

What do you think, B.Z.?

Lame.

All righty, so there’s the hall

with the training equipment your dad built.

Lame.

And this is where we put all your dad’s machines

every time we defeat him.

Getting pretty full in here.

Lame.

Showers, latrine, kitchen.

Lame, lame, lame.

Is there anything you don’t think is lame?

I don’t know.

You know what? We’re gonna find something.

And if anyone knows what’s un-lame,

it’s the Po-man.

Yeah, B.Z and the Po-man, having fun, right?

Right, B.Z.? The Beezmaster? Beezy-weezy Po-por-eezi? Ha-Ha.

I hate you so much right now.

Behold!

Dolls?

They’re action figures! Don’t ever call them… dolls!

Let me show you.

You’re not playing.

More fun when you play.

I’m telling you, dad, he doesn’t like anything.

Oh, Po.

You used to hate everything but kung fu.

However, there was one thing you showed interest in.

And… voila!

Baking?

Like making cookies and cakes and junk?

L-A-M …

This is pretty good.

Darn tooting.

Po and I loved to bake together

when he was a boy.

We still do, don’t we?

Who’s a good boy? Who’s a good boy?

Okay, son, teach him well.

But don’t give him the mooncake recipe.

Family secret.

So you, like, do stuff with your dad on purpose?

Sure. All the time.

I mean, you only get one dad.

Does he make you… go with him

when he tries to conquer the world?

Uh, my dad doesn’t really conquer stuff.

My dad spends all his time building machines

to destroy the Jade palace and, you know… you.

I just wish me and dad could hang out without,

you know, trying to blow something up.

Hey.

Your dad’s got nothing but time to hang out,

now that he’s in jail. You should go visit him.

And you could bake him a cake to break the ice!

Yes! Score one for the Po-Man. Up high.

Whatever.

Son?

Yes.

And he baked you a cake.

Okay, I baked it, but I’m gonna teach him how.

I’m so glad to see you, son. Uh…

Do you mind?

Oh, right.

You probably want some private time together.

You don’t want some guy standing here

While you’re trying to–

Do you mind?

I’ll just go now.

So… those buffoons are treating you okay at the Jade palace?

I guess. That lame panda wants to teach me how to bake.

Huh? Baking?

You know, I once made a 30-foot tall mechanical cream puff that shot flaming custard out of its–

Son?

All you ever do is work, talk about work,

work some more, and then figure out

why your work never works.

It’s– Lame?

You’re right, son.

Being a half-crazed megalomaniac takes up a lot of my time.

But if you help me break out of here,

I promise we’ll have some decidedly

non-diabolical “us” time.

Promise?

Promise.

Now you bake those cakes with the panda,

then sneak me the pieces of my iron claws of doom,

and I’ll bust out of here.

This isn’t just some way you can go wreak vengeance and stuff, is it?

Nope, just you and me, doing regular dad-son stuff.

Laugh with me, son.

Hey, there…you. Um, settling in okay?

Yes, sir.

So… are you ready to embark on the awesome adventure that is baking?

Whatev– I mean,

yes, let us embark, for I am excited.

♪ We’re baking, we’re baking ♪ ♪ don’t know what we’re making ♪ ♪ look, my butt is shaking ♪ ♪ while we’re baking, baking, baking ♪ Bian Zao, check this out. ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪

And… voila!

Look at that beauty.

Now don’t feel bad if yours doesn’t–

Wow, B.Z Nice!

I’m proud of you.

You’re what?

Proud.

Never heard that from my dad.

I’m sorry, what?

I’m sorry, wha– I said, “lame”.

♪ Stoking the fire ♪

You the panda, Po!

No, sir. You the duck!

Hi, Po.

Hey, um, Po,

when you walk around town,

people don’t throw stuff at you.

Well, why would they?

They throw stuff at my dad.

Well, he does, you know, attack people

with giant, evil contraptiony machines

that destroy things, which is something i try to avoid.

Yeah. You know, you’re not completely lame.

♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire, stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪ ♪ stoking the fire ♪

Son, thanks to you,

one more piece, and the iron claws of doom

will be more powerful than ever.

I– I’m proud of you.

You’re like the little warthog brother I never had.

‘Cause of you, things are better with me and my dad.

I mean, when he gets out of jail–

You carve, son!

After all, this meal is all

because of you.

I can’t do it. I can’t bring this to my dad.

What got up his exhaust vent?

I don’t know.

Po.

What? I wasn’t gonna eat… much.

Bian Zao made that for his father.

What if you baked a cake for me?

Would you want someone else to eat it?

Lame.

Son. You’re finally–

Hey, there.

You?

Bian Zao couldn’t make it.

You… brought me a cake?

Is this awkward?

Not at all!

I have loads of archenemies who bring me baked goods.

At last! Freedom!

Is what eating this cake will be like a little taste of.

Yeah, well, enjoy your freedom. Bye.

Thanks for the cake, Dragon warrior.

What a shame i’ll be using it to obliterate you!

Um, Po? I got to tell you something. Hang on. I just walked all the way to Chor Ghom prison and back.

You what?

Your dad really appreciated that cake.

He said, uh–

You took the cake to my dad?

Oh, no! Game over, man.

What’s the big deal?

That’s what I got to tell you.

There was something in the cake.

Ain’t no laws when you got the claws!

And they are lubricated this time, baby!

Lubricated!

Taotie is coming!

What?

We put him in jail.

I know, but I just brought him the last piece he needed

to rebuild the iron claws of doom!

You brought him the last– Wait.

Where did he get the other ones?

I… tricked Po, and smuggled the pieces to my dad.

Yeah, you did. And that was–

Lame.

Big deal. Taotie’s never been able to beat us before.

He says his iron claws are more powerful than ever.

It’s possible he’ll never make it here.

He’s here.

Hello, son.

Glad you could be here to witness the debut of my new, improved, super-lubricated

iron claws of doom.

You see? Continually self-lubricating.

Isn’t it awesome?

Dad, you said–

I know… but when we’re done here,

we’ll go skip some rocks

and play a sporting activity.

Now duck!

By the way,

thanks to you all for caring for my son.

Now eat chain!

This is fairly undignified.

No pa-panda. I’ll handle this.

Or you can handle it.

Stay here and keep down.

‘Cause with any luck there’s going to be machine parts flying everywhere in a second.

But I want to help.

Help who?

Son!

Damn! Out of chains!

Looks like we’ll have to fight, mano a… claw-o. Ah! Man!

What are those iron claws of doom made of? Iron?

Oh, thought it was just a name.

I mean, I’m the Dragon warrior,

but I’m not made of dragon.

Come on! Is that all you got?

Not quite.

Po!

Dad!

Po!

It would seem we’re evenly matched.

Need something to shift the balance.

Yeah.

Help me. I’m your father!

Help me. I’m your buddy!

I gave you life!

I gave you a cool nickname!

I’ll raise your allowance!

I’ll give you the mooncake recipe!

Oh, man! Moral dilemma.

Lame!

Way to go! You scared him off!

Me? You’re the one

who was all, I gave you life!

That’s just creepy.

Son!

B.Z.?

Yes! Air attack!

Dad, grab on!

What?

You are the greatest son in the world!

And you are the greatest dad in… the family.

Okay. Now swoop down by his melon head, so i can–

Oops!

I accidentally knocked something loose, on accident.

What the– Not the lubrication hose!

Oh, and I was winning too!

Sorry.

Thanks, buddy.

They’re getting away.

They’ll be back.

But we did some good here today.

We brought a family closer together.

You’re too high!

Whatever, dad.

Lower! Lower!

Uh, sort of.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.